خوابگرد

مشورت کیلویی چند!

۱ـ دوستی متنی بی‌صاحب از متون سرگردان در شبکه‌های اجتماعی  را در تشویق دیگران به تحریم تماشای فیلم محمد رسول‌الله مجید مجیدی برایم بازمی‌‌فرستد و می‌پرسد: به نظر شما این را توی گروه‌های موبایلی بفرستیم استاد؟ نوشته‌ای ست بی‌سر و ته که معلوم است یک ضدعربِ دوآتشه آن را به شکلی عوام‌فریبانه نوشته و زمین را به آسمان دوخته و رطب را به یابس که چه؟ الیوم تحریم تماشای این فیلم از اوجب واجباتِ ایرانی بودن است. برای دوستِ مشورت‌خواه می‌نویسم که در این‌که فیلم مجیدی با هزینه‌ای سرسام‌آور از جیب مردم ساخته شده شکی نیست. در این هم که فیلمی ست با هفت دست آفتابه و لگن اما برای داستانی بی‌ناهار، شاید خیلی‌ها تردید نداشته باشند. در این هم حرفی نیست که فیلم از پشتیبانی کامل دولت و حکومت، هم در ساخت و هم در نمایش برخوردار است. اما این‌که از مردم بخواهیم به تماشای آن نروند چون «جنگ و مقاومت سلحشورانه‌ی ایرانیان به هنگام حمله‌ی اعرابِ پاپتی در آن به نمایش درنیامده»، رفتاری ست جاهلانه، احمقانه و فریبکارانه. اطرافیان و مردم را نباید فریب داد، باید آگاه کرد.

موضوع حرفم فیلم مجید مجیدی نیست، موضوع این است که دوستِ استادگوی من در جوابم نوشت: «ولی من با اجازه‌ی شما منتشر می‌کنم!» و صدالبته که این علامت تعجب از من است، وگرنه تهِ جمله‌اش نقطه هم نداشت.

۲ـ خوب می‌دانم که مشورت‌خواهی همیشه خواستنِ نظر درست نیست؛ اغلب طلبِ تأیید و همدلی ست. نوع بارز و فراگیر آن که یحتمل همه از آن خاطرات گند و مزخرف داریم، مشورت‌خواهی‌ در باره‌ی روابط عاطفی ست. از دوستانی که از یک رابطه آسیب دیده‌اند و ما را به مشورت می‌خوانند. بعد از این‌که تمام سلول‌های خاکستری ما را یک به یک داخل فرغون می‌گذارند، یک جمله‌ی ساده می‌پرانند که «خب، حالا تو می‌گی چی کار کنم؟» و کافی ست با ادامه‌ی رابطه مخالف باشید اما در مشورت‌دهی بی‌تجربه و خداناکرده بخواهید «حق رفاقت» را هم به جا بیاورید تا با حرف‌هایتان تبدیل شوید به یک رأس منتر! عاشقان و دلدادگان را نظردادن از بی‌حاصل‌ترین کارهای دنیا ست هم‌چنان‌که سعدی فرمود:

دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکل است     هر که ما را این نصیحت می‌کند بی‌حاصل است

و بیهوده‌تر از آن، هشدارهای عقلانی دادن به جماعت عشق‌بازِ عقل‌گریز است، بی‌توجه به آن که «توبه در ره عشق، آبگینه بر سنگ است.»

۳ـ یکی از کارها که خیلی سال است به آن مشغول ام، مشورت دادن برای انتخاب عنوان و اسمِ چیزها ست؛ کاری کاملاً جدی و حرفه‌ای و برای خودم بسیار هیجان‌انگیز. از انتخاب اسم برای فیلم و روزنامه و مجله و وب‌سایت و کتاب و جایزه تا برندِ تجاری و عنوان نمایشگاه و نرم‌افزار و برنامه یا حتا یک خوراکِ ابداعی در یک کافه. همه هم به تقاضای دوستانم است در قالبِ مشورت. و از حق نگذرم، در بیشتر موارد هم این نام‌ها و عنوان‌ها مقبول می‌افتند و از بختِ خوش با اقبال عمومی هم روبرو می‌شوند. خب، از پخش آگهی میان‌برنامه که بگذرم، می‌خواهم از طریق این تریبون مقدس به همه‌ی دوستان قدیم و دوستانِ بعدازاین بگویم که برای مشورت گرفتن در باب اسم و عنوان به سراغ من اگر می‌آیید، هم نرم و آهسته بیایید، هم نرم و آهسته بروید. برای من این نوع مشورت دادن نه از جنس همفکری‌های روزمره‌ی اجتماعی نظیر مورد شماره‌ی یک است که جز تعهد و مسئولیت فکری و اجتماعی، تخصصی نمی‌طلبد. و نه از جنس همدلی با دل‌شکستگان عرصه‌ی عشق و عاشقی ست که جز وقت و رفاقت، چیز دیگری را نمی‌سوزاند!

این، کار من است. بخشی از کاری که ریشه در زندگی و لاسیدنِ من با واژه‌ها دارد. این‌که گاهی از سر رفاقت برای آن دستمزد نمی‌گیرم، نشانه‌ی این نیست که شما صرفاً مشورت کرده‌اید و من الله‌بختکی و در لحظه توپی سمت شما پرتاب کرده‌ام. اگر می‌خواهید آخر کار همه‌ی آن‌چه را مستدل و مشروح برایتان نوشته‌ام، بی هیچ توضیحی و در سکوت دور بیندازید، ایرادی ندارد. فقط بدانید و آگاه باشید که مرا نومید می‌کنید و منصرف از صرف وقت و انرژی و تخصص برای مشورت دادن در آینده. اغلب ما به منتر شدن در مشورت‌های دوستانه عادت داریم، اما در این بابِ به‌خصوص و برای من، ظرفیت منتر شدن تکمیل است. این، کار من است.