از داستانهای بیویرایش امروز (۱۲)
نویسنده: حسن روحانی
در تاریخ ۱۸ مرداد ۱۳۸۴ قرار بود در آژانس، جلسهی اضطراری شورای حکام تشکیل شود. آقای احمدینژاد دو روز قبل از آن به من زنگ زدند و خواستند که به ریاستجمهوری بروم.
ایشان گفتند: چرا آژانس میخواهد جلسهی فوقالعاده بگذارد؟
گفتم: میخواهند مسئلهی راهاندازی اصفهان را بررسی کنند.
گفتند: آژانس حق ندارد چنین کاری بکند، چون ما کار خلافی نکردهایم. خوب است با البرادعی تلفنی صحبت کنید.
گفتم: این طور نیست که مدیر کل همهکاره باشد. اعضای شورای حکام آژانس، سفرای ۳۵ کشور هستند که براساس گزارش مدیر کل تصمیم میگیرند.
بعد بحث شد که آژانس تحت نفوذ غرب است. پرسیدند: چرا آژانس تحت نفوذ آنها ست؟
گفتم: برای این که هم بیشتر بودجهی آژانس را آنها میدهند و هم بر اکثر کشورهای عضو نفوذ دارند.
ایشان گفتند: هزینههای آژانس در سال چه قدر است؟
گفتم: نمیدانم، مثلاً چندصد میلیون دلار.
گفتند: شما همین حالا به البرادعی زنگ بزنید و بگویید ما کل مخارج آژانس را میدهیم.
گفتم: اولاً آژانس نمیتواند بپذیرد، چون برای مخارج آژانس و بودجهی آن مقرراتی وجود دارد و ثانیاً ما هم چنین حق و اختیاری نداریم، چون اگر به جایی بخواهیم کمک بلاعوض کنیم، مجلس باید تصویب کند.
گفتند من به شما میگویم، شما چه کار دارید!
گفتم: روش کاری من این طور نیست و من چنین کاری نمیکنم. اگر اصرار دارید، خودتان با البرادعی صحبت کنید.
در ادامه گفتم: شما من را خواستید تا به من چنین توصیهای کنید یا مسائل مربوط به بحث هستهای را از من بپرسید؟!
گفتند: من نظرم را به شما میگویم.
گفتم: من فکر کردم من را خواستهاید تا به شما مشورت بدهم. اگر میخواهید چنین دستوراتی را بدون مشورت و تصویب در جلسه سران بدهید، خوب است زودتر، دبیر جدیدی را منصوب کنید و این دستورات را به او بدهید. بعد از آن جلسه هم با آقای علی لاریجانی تماس گرفتم و گفتم ظاهراً باید زودتر خود را آماده کنید و دبیرخانه را تحویل بگیرید.
ـ از کتاب خاطرات حسن روحانی، دبیر اسبق شورای امنیت ملی [+]
داستانهای بیویرایش پیشین:
+ روی میز ممنوع
+ کدام مهندس؟
+ ممنوع از خروج
+ این ملک شخصی ست
+ چه فرق میکند؟!
+ پسرم و پدرش
+ خندههای دیوارآلود
+ اسمش مادر بود؛ دختر من!
+ حالا نوبت مامان است
+ چیزی برای دانستن نیست
+چای را با چی میخوری؟