چاقاله (چاغاله، چغاله) بادوم برای من و احتمالاً امثال من چیزی نیست که بخوای براش پول بدی؛ حتا اگه اونقدر ارزشمند باشه که بفروشن کیلویی بیست هزار تومن! بخونین تا بگم چرا. دوران کودکی من تو باغهای بادام شهر نجفآباد گذشته. پدرم هم باغی داشت دوجریبی که بیشتر درختهاش بادوم بودن با چند تایی انار و شفتالو و آلوچه (گوجه سبز) و حتا یه درختچهی سماق هم داشتیم. یه گوشهی باغ هم درخت نکاشته بود واسه کاشتن سبزی و صیفیجات مثل گوجه و بادمجون و فلفل. هر سال بهار، چاقاله بادوم دمدستترین چیزی بود که هم از خودِ درخت، هم از زمین پای درختها نصیبمون میشد؛ تازه و بسی ترد.
اون زمان چاقالهی خوردنی رو به هر بادوم نارسی هم نمیگفتن. میوهی بادوم از دلِ شکوفه که میزد بیرون، وقتی میشد قد یه نخود، بهش میگفتن چاقاله و خوردنش کیف میداد تا وقتی که بزرگتر میشد قدِ یه بند انگشت شست و تردیِ پوستش از بین میرفت و کمی سفت میشد که بهش میگفتیم چاقاله آشی. یعنی دیگه همینجوری خام نمیخوردن و باش آش درست میکردن؛ یه آش ترشمزه که تکهچاقالهها عین گوشت میرفت زیر دندون و آدم کیفور میشد از خوردنش. یادش به خیر مادرم. بعدش هم تازه نوبتِ چاقاله واسه ترشی میشد که قیافهی عجیبی داشت و یه ذرهاش، آب از دهن آدم راه مینداخت. الان دیگه همین چاقالههای سفتِ مونده رو آب میزنن و مردم چاقالهدوست هم میخرن و میخورن و خرکیف میشن.
بیست سال پیش که اومدم تهران، وقتی دیدم چاقاله رو میفروشن، خندهام گرفت. به نظرم چیزی نبود که بخوای بخریش. ما اون باغ پدری رو از دست دادیم، ولی هنوز هم اگه جایی زندگی کنی که باغ بادوم داشته باشه، فکر میکنم چاقالهبادوم چیز دمدستی باشه واسه همه. القصه، تو همهی این سالها، هیچ وقت واسه چاقالهبادوم پول ندادم. یعنی نمیدونم چرا نمیتونم این کار رو بکنم. به نظرم احمقانه میآد! البته اینم بگم که برخلاف خیلی از مردم، از جمله پسر و همسر خود بنده، دیدن چاقالههای ریز و درشت آبزده روی گاریها، هیچ حسی از هوس و میل رو در من زنده نمیکنه، جز این که بادقت قیمت جدیدش رو بخونم و هی یاد ریزچاقالههایِ رویِ زمین بچگی بیفتم و هی فکر کنم آخه مگه میشه چاقالهبادوم کیلویی بیست هزار تومن؟!
پ.ن:
با چشم خودم ندیدم، ولی شنیدم با قیمت خیلی بالاتر از بیست هزار تومن هم فروختن.