خوابگرد قدیم

حالا نوبت مامان است

۲۰ دی ۱۳۹۰

از داستان‌های بی‌ویرایش امروز (۹)
نویسنده: مسعود لواسانی

فاطمه در حال وارد شدن به منزل بود… چهار مأمور مرد و یک خانم وارد منزل شدند و شروع به بازرسی کردند و تا یک نیمه شب در منزل بودند… فاطمه دیروز ساعت هفت بعدازظهر با منزل یک تماس کوتاه گرفت و با پدر و عمه‌ی من صحبت کرد و فقط گفته که حالش خوب است و متأسفانه من در آن زمان در منزل نبودم و نتوانستم با فاطمه حرف بزنم.

پسر ما «متین» زمانی که من بازداشت شدم، دو سال داشت و اتفاقاتی که در زمان بازداشت من رخ داد و این بچه شاهدش بود، سبب شد که او دچار اختلال تکلم شود. در طی دو سال گذشته فاطمه هم‌زمان که مجبور بود پیگیری‌های قضایی مربوط به من را بکند و از متین مراقبت کند، مجبور بود خرج خانه را در بیاورد. هم‌زمان نیز مجبور بود دنبال امور درمانی متین باشد و شرایط خیلی دشواری را گذراند. ما الان یک پرونده‌ی قطوری داریم از مسائل و مشکلات متین که به سندرم اوتیسم مبتلا ست و به گفته‌ی پزشکان ممکن است یک بحران روحی باعث ظهور و تشدید آن شود. بعد از بازداشتِ من هم اختلال تکلم او شروع شد و تا چند ماه از خواب می‌پرید و جیغ می‌زد و در هر روز ملاقات دوشنبه‌ها این‌قدر گریه و بی‌تابی می‌کرد که مشکلاتی را فراهم می‌کرد. تا حدود ده ماه فقط کلاس گفتاردرمانی و کلاس‌های متعدد برای درمانش می‌رفت.

فاطمه تعریف می‌کرد، زمانی که من از مرخصی به زندان بازگشتم، از مهد که آمده بود و به اتاق من که می‌رود و می‌بیند که من نیستم، به اتاق خودش می‌رود و شروع می‌کند به گریه کردن. الان هم به خاطر وابستگی عاطفی به مادرش و نبود فاطمه، از امروز شروع به پرخاشگری کرده و مدام سراغ مادرش را می‌گیرد و می‌گوید به موبایلش زنگ بزن می‌خواهم با مادرم حرف بزنم. خوشبختانه زمان بازداشتِ فاطمه، در ماشین خواب بود و تفتیش منزل و بازداشت مادرش را ندید. خود فاطمه هم نگران بود که مبادا این آشفتگی منزل و به‌هم‌ریختگی را ببیند… حتا هر زمانی که ما از محدوده‌ی زندان می‌گذریم، متین می‌گوید بابا می‌خواهی بروی مرخصی؟

فاطمه [خودش] بیماری صرع دارد و آن زمان که او را با خود می‌بردند، من با اصرار داروهایش را همراهش گذاشتم و امیدوارم بگذارند که داروهایش را مصرف کند، زیرا شرایط زندان و انفرادی یک شرایط تنش‌زا است و امیدوارم فاطمه دچار تشنج نشود.
+ منبع و متن کامل

داستان‌های بی‌ویرایش پیشین:
+ روی میز ممنوع
+  کدام مهندس؟

+ ممنوع از خروج
+ این ملک شخصی ست
+ چه فرق می‌کند؟!
+ پسرم و پدرش
+ خنده‌های دیوارآلود
+ اسمش مادر بود؛ دختر من!

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top