خوابگرد

در باره‌ی فاشیسم زبان

محمدحسن شهسواری

پیش از ورود به بحث سه نکته را یادآور می‌شوم.
در ابتدا باید تشکر کنم از نویسنده‌ی محترم آقای وحید پاک‌طینت که دو اثر بنده را با این دقت مطالعه کرده‌اند. چنین امری برای هر نویسنده‌ای لذت‌بخش است.

دیگر این که، بنده در زمینه‌ی صرف و نحو زبان فارسی یک دانش‌آموز هستم و سوادم علاوه بر آموزش‌های مرسوم، دو واحد «درست‌نویسی» دانشگاه و شش ماه مطالعه‌ی کتاب «دستورنامه در صرف و نحو زبان پارسی» نوشته‌ی دکتر «جواد مشکور» است. بنابراین، این مطلب بی‌گمان جوابیه‌ای به آقای پاک‌طینت نیست. چون به دلایلی که خواهم گفت فهم بنده و ایشان از زبان در داستان، به دو کهکشان مختلف متعلق است که دیالوگ در این زمینه را ناممکن می‌کند. 

و سوم این که با همه‌ی سواد محدودم در این زمینه، گمان می‌کنم وقتی قرار باشد کسی مقاله‌ای با ظاهری چنین موشکافانه در باب اصول نگارش و دستور زبان فارسی بنویسد، متن او حداقل باید عاری باشد از غلط‌های فاحش؛ آن هم از نوعی که حتا من نیز متوجه آن می‌شوم. [متن کامل]

از میان این غلط‌های بسیار، عجیب‌ترین‌شان جایی است که نوشته‌اند: “به ضم آقای شکرالهی، آیا این دست‌آورد زبان دیالوگِ اثر است؟” حتا اگر بخواهیم «زعم» و «ظن» را هم ترکیب کنیم نهایتاً شاید بشود «ظم»!
یا غلط فاحش دیگر که در متن ایشان دوبار تکرار شده، «برعلیه» به جای «علیه» یا «برضد».
یا آوردن «می‌باشد» به جای «است» که در متن ایشان دو بار، به‌غلط، تکرار شده است. خود من آن‌قدر روی این «می‌باشد» حساس شده‌ام که وقتی در متن یا مقاله‌ای آن را می‌بینم ترجیح می‌دهم باقی مطلب را نخوانم!

وقتی متنی که موضوع آن نقد ویرایش است، خود چنین وضعی داشته باشد که نشانگر میزان تسلط و آگاهی نویسنده به موضوع زبان فارسی است، بعید می‌دانم کم‌ترین انگیزه‌ای باقی بگذارد برای ویراستاران حرفه‌ای مانند خانم «شیوا حریری» و آقای «شکراللهی» (ویراستاران شب ممکن) که بخواهند آن را جدی بگیرند.

اما بعد:
از میان همه‌ی آن‌چه آقای پاک‌طینت در زمره‌ی غلط‌های بی‌شمار برشمرده، در مورد واژه‌ی برساخته‌ی «ویراژکنان» حق با ایشان است. البته افزون بر خود این واژه، به کل جمله هم، هرچند به ‌اشتباه، ایراد گرفته‌اند اما این دلیل نمی‌شود از ایشان تشکر نکنم بابت این که به‌درستی اشاره‌ کرده‌اند که واژه‌ی «ویراژکنان» غلط است.

در باب محتوای کلی بحث او، کلی و گذرا اشاره می‌کنم که بیش از نود درصد ایرادهای ایشان به جابه‌جایی ارکان جمله، حشو و تکرار در نثر دو اثر من وارد شده است. ایرادهایی که ایشان از نثر دو اثر گرفته‌اند، دعوای دو نگاه است به زبان که از ابتدای تاریخ رمان وجود داشته و همواره معتقدان به زبان معیار، به رمان‌نویسان چنین خرده‌هایی می‌گرفته‌اند. ریشه‌ی بحث برمی‌گردد به فصول پایانی کتاب سوم «رساله‌ای در باب قوه‌ی ادراک انسان» نوشته‌ی «جان لاک». البته نظر لاک درباره ی زبان بیش‌تر متوجه متون فلسفی است، اما همزمانی آن با طلوع رمان، گشایشی ایجاد کرد تا بحث زبان در رمان وجهی جدید پیدا کند.

تا پیش از طلوع رمان، ادبیات داستانی عموماً به سبکی نوشته می‌شد که همخوانی میان واژه‌ها و اشیاء اهمیت درجه‌ی اول نداشت. در واقع از داستان‌سرا از نظر ادبی بسیار انتظار می‌رفت که زبان را به منزله‌ی منبعی به کار برد که به خودی خود موجب تفنن است، نه به منزله‌ی وسیله‌ی بیانی که صرفاً جنبه‌ی ارجاعی دارد. فرض ضمنی نویسندگان و منتقدان تحصیل‌کرده این بود که مهارت نویسنده، در کاربرد دقیق واژه‌ها برای همخوانی با اشیاء نمایان نمی‌شود بل‌که باید دید وی با چه میزان از حساسیت ادبی، بلاغت زبانی متناسب با موضوع را در سبک نگارش خود منعکس کرده است. پس تعجبی ندارد که اولین نمونه‌های روایت داستانی منثور از جمله «دفو» و «ریچاردسن»، مورد عتاب بسیاری از ادیبان آن دوره قرار می‌گرفت و به طرز نگارش ناهنجار متهم می‌شد.

به همین خاطر است که ویراستاران سنتی، رمان را به استفاده از زبانی نادقیق و نابهنجار متهم می‌کنند. گسستن دفو و ریچاردسن و تمام رمان‌نویسان اولیه از قواعد متعارف نثرنویسی را نباید اتفاقی تلقی کنیم، بل‌که باید آن را بهایی بدانیم که آنان ناگزیر از پرداختش بوده‌اند برای به دست آوردن ارتباطی بی‌واسطه و تنگاتنگ میان متن و آن‌چه توصیف می‌کردند. یگانه هدف آنان (و به نظرم هر رمان‌نویسی) این است که به هر قیمت (خواه با تکرار کلمات و عبارات، خواه با آوردن جملات معترضه و خواه با اطناب کلام) کاری کند تا واژه‌ها، آن‌چه را او مد نظر داشته، با همه‌ی ویژگی خاص غیرانتزاعی‌اش، برای خواننده روشن کنند. بنابراین کارکرد زبان در رمان در قیاس با دیگر انواع ادبی، بسیار ارجاعی‌تر است. هم‌چنان‌که عملکرد خود رمان هم بیش‌تر از طریق توصیف همه‌جانبه است تا تمرکز دقیق بر جنبه‌ای خاص.  

در واقع اشتباه معتقدان به زبان معیار این است که زبان رمان را به حوزه‌ی زبان نوشتار متعلق می‌دانند. در حالی که جنس زبان رمان و داستان کوتاه، در دو زاویه دید اول شخص و سوم شخص محدود به ذهن،  زبان گفتار یا به بیان بهتر، زبان «تقریر» است.

کل مسئله این است که برای مثال وقتی دارید «ناطور دشت» را می‌خوانید، حس می‌کنید هولدن کالفیلد برای‌تان متن مکتوب نوشته تا شما بعداً بخوانید یا حس می‌کنید نشسته کنارتان و دارد ماجراهای زندگی‌اش را تعریف می‌کند؟ آقای پاک‌طینت معتقد به نگاه اول است و من نگاه دوم. و فکر می‌کنم اساساً نگاه دوم است که می‌تواند در نگاه رسمی خلل وارد کند و به قول بارت، فاشیسم زبان را به زانو درآورد. و به همین سبب است که وقتی جمله‌های پیشنهادی آقای پاک‌طینت را برای رمانم می‌خواندم، خرسند می‌شدم که ایشان ویراستار من نبوده‌اند. چون پیشنهادهای ایشان نه لحن داشت، نه آهنگ. و بسیار هم محافظه‌کارانه بود.

آقای پاک‌طینت مبحث پیچیده‌ی زبان را تقلیل داده‌اند به سطح «دستور زبان» و اساساً غافل شده‌اند از خود «زبان» و عناصر اثرگذار بر «زبان» مثل لحن و آهنگ و ریتم… که دقیقاً از دل همین حشوها، جابه‌جایی خلاقانه‌ی ارکان جمله و تکرارها خودش را نشان می‌دهد. به گمان من زبان در «شب ممکن» برضد خودش عمل نمی‌کند بل‌که دقیقاً یکی از عناصر از پیش‌تعیین‌شده برای روایت است. آن‌جا که آقای پاک‌طینت می‌گوید: «زبان کارکردش را که ایجاد ارتباط بی‌واسطه (به قول باختین) میان عبارت و موضوع است از دست می‌دهد.» و بارها آن را تکرار هم می‌کند، نشان می‌دهد که ایشان اصلاً درنیافته‌اند که زبان در شب ممکن قرار نبوده فقط یک رابط باشد، بل‌که آگاهانه و به‌عمد خواننده را به چالش می‌کشد؛ هم‌چنان که موضوع رمان نیز همین کارکرد را دارد.

از این رو، برخلاف «باید»های ایشان که از جمله گفته‌اند «متن باید خودبسنده باشد و اتکایش به ذهن مخاطب نباشد»، من از اساس قصد داشته‌ام متن، خود، کنشگر باشد و در کنار موضوع روایت، زبان نیز ذهن مخاطب را به چالش بکشد. و این همان نقطه قوت ویراستاری است که به‌درستی فضای زبانی موجود در اثر را درک می‌کند و در جهت تقویت این کارکرد زبانی تلاش می‌کند. هم‌چنان که خانم حریری در این زمینه با من همراهی کردند و آقای شکراللهی نیز در تقویت این رویکرد بسیار کوشیدند و به نظر خودم ماحصل کار از منظر زبان کمابیش موفق بوده است.

برای جلوگیری از اطناب در این بحث توصیه می‌کنم به این مطلب و مقاله‌‌ی «طلوع رمان» در کتاب «نظریه‌های رمان» با ترجمه‌ی حسین پاینده، نشر نیلوفر مراجعه کنید. همین‌طور برای بررسی تفاوت سه‌ گونه‌ی زبان، مطالعه‌ی کتاب «شخصیت‌پردازی و زاویه دید در داستان» نوشته‌ی «لورسون اسکات کارد» ترجمه‌ی «پریسا خسروی سامانی» نشر رسش، انتخاب بدی نیست. و برای فهم بهتر زبان گفتار، کتاب «اگر می‌توانید حرف بزنید پس حتماً می‌تواند بنویسید» نوشته‌ی «ژول سالزمن» ترجمه‌ی «فرنوش جزینی» انتشارات امیرکبیر، مبحث «حرف زدن روی کاغذ» راهگشاست.

در آخر باز هم تشکر می‌کنم از آقای پاک‌طینت و سایر دوستان که بحث نوگشوده‌ی ویرایش را، حالا با هر انگیزه‌ای، زنده نگه می‌دارند.