خوابگرد

شخصیت معتبر داستانی!

سه روز است به خانه آمده‌ و در این سه روز بارها و بارها به حمام رفته‌ و دوش گرفته‌ و بی‌حساب رفته دست‌شویی. می‌پرسم چرا؟ می‌گوید: «نمی‌دانی چه لذتی دارد حمام و دست‌شویی رفتن بی‌نوبت!» سوار ماشین که شد، چند دقیقه بعد سرش را توی دست‌هاش گرفت و دلش هم خورد. عصبی گفت: «نگه دارید، زیر پام هی خالی می‌شود. بگذارید پیاده شوم، تحملش را ندارم.» پیشنهاد مسافرت دادیم به او و جواب شنیدیم: «نه، فقط جاهایی ببریدم که بتوانم صد و پنجاه متر قدم بزنم بی‌آن‌که به یک دیوار بخورم؛ همین.» و لابد دیگر هیچ!

آدمی که بعد از چند سال برای اولین بار از زندان از بیرون آمده باشد، چنین حال و روزی دارد. گفتم تا اگر خواستید در داستانی، فیلمی، چیزی، همچو شخصیتی بیاورید، حواس‌تان باشد! هرچند، با آدم‌هایی هم‌روزگاریم که دارند این وضعیت‌های داستانی را، به خاطر من و تو و این خاک بلاخیز، زندگی می‌کنند. مثل همین که خواندید و منبعش این‌جاست.