آقای چنگیزی عزیز
زیاد سرتان را درد نمیآورم.
یادداشتی نوشتهاید دربارهی حرفهای من در نشست بررسی رمان «لب بر تیغ» حسین سناپور و نتیجهگیریهایی کردهاید از این حرفها. ممنون. ممنون که به ادبیات فکر میکنید و ممنون که شما و چند دوست جدی دیگر، وبلاگنویسی از نوع ادبی را اندکی رونق بخشیدهاید تا شاید نقصان پاتوقهای ادبی تا حدی جبران شود.
پس از یادداشتهایم دربارهی مافیای ادبی، پشت دستم را داغ کردم تا دیگر در مورد سوءتفاهمهایی که دربارهی حرفهایم ایجاد میشود، توضیح ندهم. راحتترین کار برایم این بود که نتیجهگیری کنم شاید نامفهوم حرف میزنم و لابد به شکلی ناجور که بعضیها این قدر متفاوت از آن چه میگویم، میفهمند. اما وقتی این دو یادداشت پیدرپیات [+ و +] را خواندم، برای آن که باز خودم را متهم نکنم و بهانه به دست تنبلی ندهم برای پاسخ دادن، با چند نفر از دیگرانی که در جلسه بودند صحبت کردم و پرسیدم از ایشان که آیا آنها هم برداشت شما را داشتهاند؟ پاسخم نه بود. آدمهای معقولی هستند. با این که برخیشان با حرفهای من خیلی هم موافق نبودند اما مخالفتشان از روی فهم درست حرفهایم بود، نه از سر نفهمیدن یا اشتباهفهمیدن حرفها.
برادر! شایسته است وقتی میخواهیم با نگاه و حرف کسی مخالفت کنیم، بفهمیماش و بعد واکنش نشان بدهیم. این امر هم به عقل نزدیکتر است و هم به صداقت و درستی. شتابزدگی، چه در شنیدن چه در گفتن، شایستهی اینگونه بحثهای جدی نیست.
در بخش اول حرفهایم (برای رسیدن به این مطلب که رمان لب بر تیغ احتمالاً رمان دورانسازی نخواهد بود) شِمای کلی خریداران کتاب را در ایران برشمردم. دقت کنید! فقط کسانی را که برای خرید کتاب دست توی جیب میکنند، تقسیمبندی کردم. اگر من گویندهی آن حرفها هستم، در هیچ زاویهی پنهان و پیدای کلماتم این نبود و نیست که بروید رمان پرفروش بنویسید تا رستگار شوید. شما هم کافی ست به سه کتاب برگزیدهی من در نظرسنجی امسال خوابگرد نظری بیندازید.
در بخش دوم حرفهایم (با تاکید مشخص بر این که ارزشگذاری نمیکنم) به تقابل دو فرهنگ کشاورزی (فئودالیته) و سرمایهداری (بورژوازی) و اخلاق و ارزشهای برآمده از آن در ایران (با توجه به ساختار طبقاتی لب بر تیغ) اشاره کردم. و البته با این پیشفرض که حاضران در یک نشست تخصصی ادبی با این مبحث گسترده، پیچیده، قدیمی و پرمنبع آشنا هستند و اشارهای گذرا صرفاً برای یادآوری کفایت میکند. بماند که همین مقدار اشاره هم برای برخی حاضران توضیح واضحات بود.
و حالا حیرت من از مغشوش بودن برداشت شما از حرفهایم به قدری ست که دو دلیل بیشتر برای آن نمیتوانم تصور کنم. اول این که شما یا اصلاً در این باره نخواندهاید یا درست نخواندهاید. منظورم نظریات «فارابی» و «ابن خلدون» و «کنت» و «اسپنسر» و «دورکیم» و «زیمل» و «وبر» و «مارکس» و «پارتو» و «گرامشی» و «آلتوسر» و «هابرماس» و «بنیامین» و «فوکو» و «باختین» و «لوکاچ» و «صدیقی» و «آریانپور» و «شریعتی» و «توسلی» و «بشیریه» و «کاتوزیان» و «ارمکی» … در این باب است.
اگر این طور است که بیتعارف بهتان توصیهی برادرانه میکنم وارد این مباحث نشوید. و اگر خواندهاید و باز هم همین برداشت را کردهاید، پس بیشک ایراد از من است و از شما و همهی آن هشتاد نفر حاضر در نشست عذر میخواهم.