از میان چهار نویسندهی آلمانیزبان که در نشست ویژهی شهر کتاب حاضر بودند، کریستف سیمون به نظرم از همه هنرمندتر و شوریدهتر آمد؛ هم به خاطر نوع حرف زدناش که شوخ و شنگ بود و شیطنت میکرد، هم زندگیاش که بسیار به سفر گذشته بود و هم مکان نویسندگیاش که قطار در حال حرکت است، و هم داستانی که بخشی از آن را خواند و میتوانید متن کامل برگردان فارسی آن را اینجا بخوانید، و از همهی اینها مهمتر، صدایی پر و گیرا هم داشت!
در بخشی از نشست، یکی از سؤالات این بود که نویسندگان آلمانی چهقدر با آثار ایرانی آشنا هستند. بامزه بود که همهی آنها شرمندگی و تأسف خودشان را ابراز کردند، اما هلموت نیدرله، نویسندهی اتریشی ضمن اظهار شرمندگی خود سؤال را اینطور برگرداند که آیا به این فکر کردهاید که ما اگر به صد کشور جهان هم سفر کنیم و با همین سؤال اهل ادبیات آن کشورها روبهرو شویم، چه جوابی باید بدهیم؟! در کنار این، بحثی هم درگرفت مختصر در باب کمشمار بودن آثار ترجمهشدهی ایرانی به آلمانی، بهخصوص در مقیاس با آثار ترکزبانها و… نکتهای که نه نویسندگان مهمان نه خیلی از دیگران به آن توجه نداشتند یا از آن بیخبرند، این بود که متصدی اصلی ترجمهی آثار ادبی خیلی از کشورهای اینوری به زبانهای آنوری، دولتهای آن کشورها هستند و به خودی خود مسئولیتی متوجه مثلاً مترجمان یا ناشران و نویسندگان کشورهای مقصد نیست. و خب، به شوخی میماند اگر در این زمانه این مسئولیت را متوجه دولت دوستداشتنی ایران کنیم! وگرنه رمان کلنل دولتآبادی را که ترجمهاش در آلمان منتشر شده، به گمانم هر چهار نفر خوانده بودند. پس همچنان تا اطلاع ثانوی ما به خواندن آثار ادبی آلمانی مشغول میمانیم و حالش را میبریم!
نشستی که به همت شهرکتاب برگزار شد، شکوهمند بود و بسیار روی نظم و برنامه. اجرای محمود حسینیزاد هم شیرین و ستودنی. آفرین به همهشان.
پیوندها:
:: گزارش کامل آیدین فرنگی
:: گزارش تصویری علیرضا طیبی
:: داستان کوتاه «آقای تسبیندنِ قدمزن» نوشتهی کریستف سیمون
:: داستان «آنگونه که محو میشویم» نوشتهی میرکو بنه
:: داستان کوتاه «باغ» نوشتهی هلموت نیدرله
پ.ن: عنوان مطلب، سطری از داستان سیمون است.