این که کتابی بشود محبوبِ آدم، از نگاه من بستگی دارد به دوامِ اثر آن کتاب بر فکر یا جان آدم؛ حتا اگر مزهی این اثرگذاری تلخ باشد و گاه گلوگیر. از میان آثار داستانی سال ۸۸، پنج کتاب را، با این معیار، بیشتر دوست میدارم.
۱) رمان «شب ممکن» نوشتهی محمدحسن شهسواری
۲) داستان بلند «شمایل تاریک کاخها» نوشتهی حسین سناپور
البته منظورم دقیقاً خودِ داستانِ «شمایل تاریک کاخها» از این کتاب دوداستانه است.
۳) مجموعهداستان «و حالا عصر است» نوشتهی طیبه گوهری
۴) مجموعهداستانهای «برو ولگردی کن رفیق» نوشتهی مهدی ربی و «پرترهی مرد ناتمام» نوشتهی امیرحسین یزدانبد
پانوشت:
:: سال گذشته، بر سر کتابهای خوشاقبال و محبوب تقریباً اجماع وجود داشت، اما امسال تا این لحظه چنین به نظر نمیرسد. معتقدم مهمتر از نتیجهی این نظرسنجی که به شرطِ مشارکتِ دستِکم پنجاه وبلاگنویس اعلام خواهد شد، خودِ نوشتن در بارهی این کتابها به بهانهی نظرسنجی ست. روزگاری که میگذرانیم، روزگاری ست پرالتهاب و بس ناپایدار که آدم را از خیلی چیزهای زندگیبخش بازمیدارد. اما کمترین تلاش برای زندگیبخشی به زنده بودن، بزرگترین کار مهم است! فرصت شرکت در نظرسنجی از وبلاگنویسان برای معرفی کتابهای محبوب، تا ۱۵ فروردینماه ۱۳۹۰ است.
:: به احترام آنهایی که سبزه کاشتند و با خون خویش آبش دادند، از شادباشگویی سال نو میگذرم، تا آن هنگام که آنها که به جای خالیشان خیره ماندهایم، به خانهی سبز خویش بازگردند، آزاد و پیروز، در همین سال نود.