اما این فیلم، یک ویژگی منحصربهفرد دارد که سبب شده شرایط بیرونی بر موضوع درون فیلم کاملاً منطبق شود و خواسته یا ناخواسته انسجامی درخور به کل فیلم ببخشد. بهمن قبادی این فیلم را به اجبار، زیرزمینی ساخت، موضوع فیلم هم موسیقی زیرزمینی ایران است، فضای بصری عمومی فیلم هم واقعاً در زیرزمینها و دخمههای پایتخت میگذرد، موسیقی فیلم هم، چه موسیقی متن و چه ترانههای آن، همه از نوع زیرزمینیاند، بازیگران فیلم هم به جز حامد بهداد، جملگی نوازندگان و آهنگسازان زیرزمینهای ایراناند، حامد بهدادش هم به شکل زیرزمینی در این فیلم بازی کرده است. خلاصه، شما با فیلمی تماماً زیرزمینی روبهرویید که انگار ایده و داستان کمرنگ و فضای بصری و موسیقی و حتا فیلمبرداری و تدوین آن همه و همه، ساختاری همآهنگ و منسجم را ایجاد کردهاند.
وقتی فیلم را تماشا میکردم و به این موضوع فکر میکردم، این هم به ذهنم رسید که اکنون در اوضاعی قرار گرفتهایم که حتا آنچه بیرون از زیرزمینها در کف خیابانها و درون خانهها هم میگذرد، زیرزمینیترین شکل ممکن را یافتهاند. موسیقی زیرزمینی که هیچ، این روزها مداد شمعی سبزرنگ فرزند خردسالات را هم باید از میان جعبه برداری و پنهان کنی تا مبادا شبی را در خانه بیپدر سر کند! انگار که اصلاً جملگی و در همه حال، در «زیرزمین» روزها را از پی هم میگذرانیم. با این وصف، ناچارم از نام فیلم هم خوشم بیاید تا بتوانم از آن کمک بگیرم برای بیان این همه احساس غریبی و تنهایی متکثر در این سرزمین (که در نقشهی جهان به «گربه» شبیه است)، و بگویم: کسی از گربهی ایران خبر ندارد!
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
خوابگرد و لینکدهی آن را در گوگلریدر بخوانید.
http://feeds.feedburner.com/khabgard/farsiblog
http://feeds.feedburner.com/khabgard/linkade