یادداشتِ عمر ایلهان، منتقد روزنامهی «زمان» ترکیه
کم و بیش با سینمای ایران آشنایی داریم. آثاری که با بودجههای کم پای فیلمهای دندانشکنی را امضا میزنند. خب در مورد ادبیات مدرن ایران چه؟ راستش را بخواهید من در این مورد چیزی نمیدانستم. مهدی یزدانیخرم نویسندهی جوانیست که در این اواخر توجه زیادی را به خود جلب کرده و یکی از نامزدانیست که در سالهای آینده اسمش را بیشتر خواهیم شنید. رمان من منچستریونایتد را دوست دارم این روزها به زبان ایتالیایی و انگلیسی نیز در حال ترجمه شدن است. بعضی از کتابها با اسمشان خواننده را به اشتباه میاندازند؛ من منچستریونایتد را دوست دارم از این نوع کتابها ست. در مورد مهدی یزدانی خرم چندان اطلاعی در دست ندارم. قبلاً یک رمانش در کشورش ممنوع گردیده و خودش {…}کتاب از تهران تحت ضرب و شتم قرار گرفته، میگوید، وضعیتی که متأسفانه ما نیز با شرایطش بهخوبی آشنایی داریم.
رمان از سال ۱۳۸۰ شروع شده و با جهش در زمان تا سالهای ۱۳۲۰که سپاه متفقین (روسها، فرانسویها، انگلیسیها و امریکاییها) در شهر به تاخت و تاز پرداخته بودند و همچنین اوایل سالهای ۱۳۳۰ به عقب برمیگردد. با این همه فضا چندان تغییری نمیکند. جنایات فاعل مجهول، قتلهای علنی و اقشاری که در این کشمکشها معلوم نیست که به دست چه کسانی کشته شدهاند. بیشتر از جهش در زمان، هجوم تیپهایی که نویسنده در رمان به کار گرفته، کتاب را مسجل میکند. شخصیت و یا شخصیتهای اصلیای که باعث سوق متون به جلو شوند، وجود ندارد. از جایی که یک شخصیت رها میکند (که از چند صفحه بیشتر نمیشود) شخصیت دیگری داستانش را ادامه میدهد. رمان منظرههایی غنی و همچنین متفاوتی از تهران قدیم به تصویر میکشد.
تهران متفاوت
کتاب که در کشورش جوایز بسیاری دریافت کرده به عنوان رمانی آوانگارد تعریف شده است. شاید اگر بگوییم آوانگاردِ به تاخیرافتاده صحیحتر باشد. شیوهی یزدانی خرم، «دوس پاسوس» را بهیادم میآورد. در رمانهای «دوس پاسوس» از جایی که یک شخصیت رها میکند، دیگری داستان را ادامه میدهد و در نتیجهی گذرها و تغییر مکان شخصیتها تابلویی از جامعه امریکا به تصویر کشیده میشود. اما هدف یزدانی خرم تعریف و یا به تصویر کشیدن یک ایران ـ اگر قبول کنیم که رمان شهری ست ـ و یا تهران نیست. نویسنده در حالی که نشان میدهد خشونت چیز اجتنابناپذیری ست که جنگ به همراه میآورد، در ضمن آشوبهای سیاسی و کسانی که برای پیدا کردن مکان و منصبی در بحرانِ بهوجودآمده یکدیگر را له میکنند و برای تعریف زندگی و شرایط تاریک افرادی که با تغییرمداوم رژیم همواره به این سو و آن سو پرتاپ میشوند، به این همه تیپ و شخصیت سر زده است.
یزدانی خرم با جملههایی که در آغاز رمان آورده است، فضایی خلاصه و مجمل به میان میآورد. «دانشجوی تاریخ با دندانهای جرمگرفته کیف سنگینش را در شانهی راستش جابجا میکند.» در ضمن به تخیلاتی که احساسات سینماتوگرافیک را تقویت میکند نیز فرصت داده است.
«درست در مقابلش در زیر چتر انسانها با کلاههای پلاستیکی و یا با سرهایی که در زیر روزنامههای رنگی در انتظار چراغ راهنمایی هستند که به سبز شدنش هنوز صد و سی ثانیه مانده است. ثانیهشمار از میان تن دختر ضعیف مانتویی و از روی هیکل پیرمرد کت و شلوار پوشیدهی چتر در دست میلغزد و تا درون چشمهای دانشجوی تاریخ میآید.»
در چند صفحهای وقتی با توصیف جزء به جزء خشونت مواجه شدم، فکر کردم نویسنده میخواهد آنچه را اتفاق افتاده است با واقعیتی کریه توصیف کند. حال اینکه یزدانی خرم نویسندهای ست که در سرش چهل روباه در گردش است. کمی بعد هنگامی که لاکپشتی که سعی میکند از این سوی جاده به سوی دیگر آن حرکت کند، ارواح مردگان، تابلوی استالینی که میداند چه به روزش می آید و… به داخل رمان وارد میشوند، اثری از واقعیت به جا نمیماند. هرچند مهدی یزدانی خرم به ما از اقشاری که در زمان جنگ بازیچهی دست متفقین شده بودند و همچنین دورانی که تشویش سیاسی جامعه باعث خفقان محیط شده بود میگوید، اما نمیتوانم جلوی خودم را از طرح این سؤال بگیرم که چرا خشونت را با این همه خونریزی توأم کرده و به تصویر کشیده است. «در آن چند دقیقهای که خیابان عجیب تبدیل به فیلمهای امریکایی شده بود، پسر بددهن خشنی با آجر به سر دختری زده بود که به سوی مردم اسلحه نشان گرفته بود. خون سر دختر لخته خورده بود در آجر پسری که بوی صابونهای محلی را می داد و تصمیم داشت تا چند روز دیگر به سربازی برود.»
شباهت ترکیه به ایران
با اینکه با مثالهای خشنتری میتوانیم در رمان مواجه شویم، ولی وقتی به آنچه اتفاق میافتد نگاه میکنیم میبینیم که درک نویسنده مشکل نیست. با وجود این، صحنهای که خشونت دروازهاش را برای همه باز میکند، چندی بعد متفاوت بودنش را از دست میدهد. اگر راستش را بخواهید بدون اینکه دست خودم باشد، رمان را با دل فگار خواندم. هرچند بعضی از اقشار تلاش میکنند که ما را “بیشتر” نمایندهی فرهنگ مدیترانه ببینند و نشان دهند، اما اشارات این کتاب از شباهت آنچه در ایران و ترکیه اتفاق میافتد و نزدیک بودن و یا گرایشمان به خاورمیانه میگوید. برای مثال شکنجهگر با ذوق جانیای ست که برای دولت کار میکند و اعضای بدن انسانهایی را که میکُشد در خانهاش جمعآوری میکند. از طرف دیگر صاحب احساسات هنری ست و اشعار سورئالیستی میسراید. آیا کارهایی که نقاش کودتاگر دوازده سپتامبر ما کرد و باعث شد که با ما [آن رفتار را] بکنند، متفاوتتر از اعمالی بود که شکنجهگر خوشذوق به ملتش روا میداشت؟ (پاورقی: مقصود ژنرال «کنان اورن» است که چندی پیش در ۹۸ سالگی در ترکیه مُرد و در ۱۲ سپتامبر ۱۹۸۰ میلادی کودتا کرد و بعد رئیسجمهور شد. او در دوران بازنشستگیاش به نقاشی پرداخت!)
تمام ایدئولوژیها و دولتها سهم خودشان را از زبان بُرندهی یزدانی خرم میبرند. در رمان، قطعههای طنز تلخی را میتوان یافت که به اوج خود میرسند، همچون «در کنفرانس تهران، سیگار چرچیل را با فندک گرانقیمت آلمانی روشن کرد.» چند صفحهای که نویسنده به فرهنگ عثمانی و ترک اختصاص داده است غیرمنتظره و مملو از همدردی ست.
شخصیتهای عجیب و غریبی (چون روح خالدار خبیث و یا کشتیگیر عاشق پوستر کینگکونگ) که در رمان مدام وارد عمل میشوند، خواه و ناخواه مرا به یاد «احسان اوکتای آنار» انداخت. همچنانکه «آنار» بهخصوص در دو رمان آخرش انتقاد سیاسی را افزایش داده، یزدانی خرم نیز با شخصیتهای گروتسک و عجیب و غریبی که از آغاز رمان به آنها جای داده، در دستش تعریف تاریکی ست که مدام خشونت را صیقل میزند. خواندن رمان «من منچستر یونایتد را دوست دارم» سخت است. اما با توجه به جغرافیای تعریفشده، قدرت انگاشت [و خیال] و زبان نویسنده این سختی را بیاهمیت میکند.
عمر آیهان، روزنامهی زمان (پیوست کتاب)، ترکیه، ۰۷-۰۹-۲۰۱۵، برگردان بهروز دیجوریان