خوابگرد قدیم

شبی گرم و سبز برای ادبیات ایران

۲۳ آذر ۱۳۸۸

هوا سرد است این روزها، اگر نه از سرمایی که هنوز نیامده، از فضا لابد؛ به‌خصوص که در آستانه‌ی دی ماه‌ایم و جایزه‌ی منتقدان مطبوعات، نخستین جایزه‌‌ی غیردولتی بود که در فضای سرد و سختِ امسال برگزار شد!‬ یادمان نرفته که هر سال، آخرین جایزه بود. ‫و چه شبی گرم و سبز بود امشب. باشکوه‌تر از همه‌ی دوره‌های پیش. نه فقط چون که در کنار بهترین رمان و مجموعه‌داستان سال ۸۷، بهترین‌های ده سال اخیر هم معرفی شدند‬، ‫که شب همدلی اهل ادبیات بود،‬ ‫شب نگاه‌های گرم‬، ‫شب زدودن خستگی تحمل این همه فشار‬، ‫و شبی که خوب بودن‌اش را می‌شد در برق چشم‌های نویسندگان و روزنامه‌نگاران حاضر در سالن کوچک دید که پس از برگزاری مراسم، برای لبخند زدن به هم‌دیگر، زور بی‌خود نمی‌زدند! هرچند، نماد اصلی این فضای متناقض را می‌شد در قامت سارا سالار ـ یکی از سه نامزد بهترین رمان سال ـ دید که از تشییع پیکر مادرش، سیاه‌پوش به مراسم آمد و سرپا ماند تا‌ آخر، و برای پیروزی ادبیات دست زد. کاش دستِ‌کم راست نباشد خبر معلق شدن مجوز رمان‌‌ خوب‌اش «احتمالاً گم شده‌ام».

ابراهیم گلستان
بزرگداشت امسال به نام «ابراهیم گلستان» برپا شد. مهدی یزدانی‌خرم در باره‌ی او گفت و از او نقل قول کرد که از نصیحت بدش می‌آید. اما نصیحت کرده بود همه را. گفته بود به ما بگوید که بپرهیزیم از حرف‌هایی شفاهی که میان جماعت ادبی رد و بدل می‌شود، گفته بود بخوانیم و تماشا کنیم و کار کنیم فقط. این‌قدر آرام و مهربان نگفته بود قطعاً، ولی یزدانی‌خرم جوری گفت که به کسی برنخورد! گلستان است دیگر. دور است از این فضا، اما خوب می‌شناسدمان لابد. [ادامه‌ی گزارش به روایت من]

علی شروقی
جایزه‌ی امسال، هم برنده‌های کتاب سال داشت، هم برنده‌های کتاب دهه، و هم سه برنده‌ی ویژه در سه حوزه‌ی مختلف که اهدای جایزه‌شان تبِ مراسم را چند درجه بالا برد. از علی شروقی تقدیر شد به عنوان بهترین حامی کتاب در سال ۸۷ در مقام روزنامه‌نگار ادبی که بیش‌ترین تلاش پیوسته را برای معرفی آثار ادبی انجام داده بود. البته چاره‌ای نداشتیم که نام مهدی یزدانی‌خرم را در این بخش به دلیل داور بودن‌اش حذف کنیم. علی شروقی وقتی روی صحنه از «جواد ماه‌زاده» نام برد؛ داستان‌نویس و روزنامه‌نگاری که در پی حوادث سبز و سرخ اخیر بازداشت شده و هنوز هم اتهام‌اش اعلام نشده و کسی را هم یارای سراغ گرفتن از او نیست.

سیدحسن کیائیان
سیدحسن کیائیان، مدیر نشر چشمه هم جایزه‌ای ویژه گرفت در مقام یک ناشر به خاطر سال‌ها تلاش برای ادبیات داستانی و به‌خصوص حمایت از نسل جوان و ایستادگی در برابر ممیزی. کیائیان خود را شایسته‌ی جایزه نمی‌دانست. گفت وقتی کسانی چون احمد غلامی و محمد قوچانی هستند که این‌طور مداوم و خستگی‌ناپذیر در این عرصه کار کرده‌اند و می‌کنند، این جایزه حق ایشان است. بعدِ این بود که از احمد غلامی، دبیر جایزه، اجازه گرفت و جایزه‌اش را به محمد قوچانی تقدیم کرد. خشنودی حاضران از این تصمیم را می‌شد در شدت و زمان دست‌زدن‌شان هنگامی که قوچانی جایزه را از دست او گرفت، حس کرد.

محمد قوچانی
با این کار کیائیان، اتفاق زیبایی شکل گرفت. چون برنده‌ی بعدی جایزه، خودِ محمد قوچانی بود! سردبیری که در همه‌ی نشریات‌اش از ضمیمه‌ی همشهری گرفته تا اعتماد ملی، صفحه‌هایی را به ادبیات اختصاص داده بود. طبیعی بود که با بردن نام او، همه هیجان‌زده شوند و از دست زدن، دست نکشند! بزرگ‌مرد کوچک روی صحنه رفت. ابتدا آرام حرف زد. تشکر کرد. خودش را لایق ندانست. بعد از زندان گفت. از مجله‌ای که خاطرات زندان محمود دولت‌آبادی را در آن خوانده بود. بعد کمی صدایش لرزید. پیشنهاد داد نویسنده‌ها و روزنامه‌نگارهای ادبی در سال‌های پیش رو به خاطرات هم توجه کنند. بعد سکوت کرد. بعد دوباره حرف زد. این بار نه فقط صدایش که دست‌اش هم می‌لرزید. گفت بگذارید این جایزه را تقدیم کنم به همسرم. باید جای من باشید تا بدانید این جایزه حق اوست! بعد، همه‌ی ما اگر گریه نکردیم، دست‌ِ‌کم بغض گلوی‌مان را فشرد.
 
علی خدایی و رضا قاسمی
علی خدایی جایزه‌ی بهترین مجموعه‌داستان ده سال اخیر را به خاطر کتاب «تمام زمستان مرا گرم کن» گرفت و هنگام نام بردن از هوشنگ گلشیری در مقام استادش، صدایش لرزید. او یاد شادروان احمد میرعلایی را هم زنده کرد. رضا قاسمی هم که رمان‌اش ««همنوایی شبانه‌ی ارکستر چوب‌ها» بهترین رمان دهه اعلام شد، متنی را فرستاده بود که پیشنهاد می‌کنم خط به خط‌اش را تا آخر بخوانید:

خطاب به داوران عزیز جایزه‌ی منتقدان و نویسندگان مطبوعات
حالا دقیقاً پانزده سالی از تولد همنوایی شبانه‌ی ارکستر چوب‌ها می‌گذرد؛ سیزده سالی از انتشارش در خارج از کشور و هشت سالی از انتشار آن در ایران. سیزده عدد نحسی ست، هشت سال هم سن او را کم‌تر از آن‌چه هست نشان می‌دهد. پس بهتر است اکتفا کنیم به همان پانزده سال. این‌طوری دل‌مان خوش است که رسیده است به سن تکلیف و حالا نوبت ذبح اوست. همین‌که این کتاب در این هشت سال هشت بار تجدید چاپ شده است و نویسندگان و منتقدان مطبوعات هم آن را به عنوان بهترین رمان دهه انتخاب کرده‌اند، جای بسی شادمانی ست.

در عالم صنعت اگر محصولی گارانتی ده‌ساله داشته باشد یعنی که نان صاحبش توی روغن است. ظاهراً عالم هنر کمی فرق دارد با عالم صنعت. اما همین که «همنوایی شبانه…» تا این‌جا ده سالی عمر کرده است خوب است. کافی ست چند سال دیگر هم زنده بماند تا من خیالم راحت بشود که این فرزند روی دو پای خودش ایستاده. بعدش مهم نیست. یعنی وقتی رفتی رفته‌ای. خبر که نمی‌رسد به آدم که کشتندش یا خودکشی کرد یا مثل آدمیزاد دارد زندگی خودش را می‌کند. مهم سلامت این لحظه است. حتا این هم مهم نیست. مهم به دنیا آوردن کتاب است. این‌که بعد از تولد ببالد یا آنفلوانزای نوع آ بگیرد مسئله‌ی خود اوست. به هر حال، دم‌تان گرم که با تخصیص این اعتبار ده‌ساله کارخانجات ریسندگی و بافندگی رضا قاسمی را عجالتاً از ورشکستگی نجات دادید.
رضا قاسمی ـ پاریس ـ ۱۵ دسامبر ۲۰۰۹ مطابق با نمی‌دانم چند روزی بعد از ۱۶ آذر

پیمان اسماعیلی و مهسا محب‌علی

جایزه‌ی بهترین مجموعه‌داستان امسال را پیمان اسماعیلی با کتاب‌اش «برف و سمفونی ابری» برد. در لوح تقدیرش چیزهایی نوشته بودیم “به خاطر استفاده‌ی بدیع از عنصر «ترس» در متن.” جایزه را که گرفت، گفت: امیدوارم در این روزگار، استفاده از ترس، فقط به کتاب او منحصر بماند! همه دست زدند. جایزه‌ی بهترین رمان را هم مهسا محب‌علی به خاطر کتاب «نگران نباش» گرفت. هیجان‌زده بود، اما هنوز داغدار لغو مجوز مجموعه‌داستان «عاشقیت در پاورقی» بود که درست در زمان نگارش این رمان اتفاق افتاده بود.

حامیان جایزه
جایزه‌ی نویسندگان و منتقدان مطبوعات، یک تندیس بود با یک لوح تقدیر و نیم‌سکه‌ی طلا برای هر نفر، به جز علی شروقی که به جای نیم‌سکه یک دستگاه پرینتر ـ اسکنر گرفت. برای تنویر افکار عمومی (!) عرض می‌کنم که هزینه‌ی این تعداد نیم‌سکه و ساخت تندیس‌ها و نیز پذیرایی با نسکافه‌ و شیرینی دانمارکی از چهل ـ پنجاه نفر مهمان در یک سالن فسقلی را این ناشران و عزیزان تأمین کرده بودند: نشر ققنوس، نشر مرکز، نشر نی، نشر نگاه، نشر افق، نشر خجسته، نشر ثالث، داوود دهقان مدیر فروشگاه «الماس پایتخت» و آقایان فتح‌الله بی‌نیاز، مدیا کاشیگر  و علی خدابخش.

متن بیانیه‌ی هیأت داوران را هم که نکاتی بس مهم دارد، در ادامه می‌آورم.

کتاب دهه

ده سال گذشت، و جایزه‌ی ادبی نویسندگان و منتقدان مطبوعات امروز دهمین نقطه را بر ده سال ادبیات داستانی ایران می‌گذارد. در این تاریخ مختصر، جایزه‌ی نویسندگان و منتقدان مطبوعات فراز و نشیب‌هایی را پیموده است که حاصل آن در آینه‌ی آثار برگزیده‌اش هویداست. نگرش‌ها به مرور عمیق‌تر شدند و رویکردها سال‌به‌سال روشن‌تر. و جایزه، هم‌پای سیر ادبیات داستانی در ایران، مسیر خود را به اقتضای پویایی ادبیات با همه‌ی ملاحظات بیرونی و ناگزیر، تصحیح کرده است. این که هیچ خرده‌ای بر این روند نتوان گرفت، ادعای گزافی ست، اما ره‌توشه‌ی این ده سال را می‌توانیم فراروی‌مان بگذاریم و با خشنودی به آن بنگریم.

نویسندگان ایران نیز در این ده سال، به رغم پنجه انداختن با محدودیت‌های گاه خفیف و گاه نفس‌برِ ممیزی، رویارویی با مشکلات نشر و توزیع، و داستان همیشگی معیشتِ نویسندگان و اموری از این دست، کارنامه‌ای تحسین‌برانگیز و شایان ستایش فراهم کرده‌اند. نویسندگان ایرانی مانند همه‌ی نود سال گذشته بی‌چشم‌داشت مالی و فارغ از حمایت‌های دولتی، فقط از روی ارادت تام به ساحت داستان و خوانندگانش نوشتند و میراث خود را به دستان ما سپردند. بازنگری این ده سال ما را بر آن داشت تا در کنار بخش اصلی جایزه‌، بهترین رمان و مجموعه‌داستان این ده سال را هم برگزینیم و اعلام کنیم.

بر این اساس، ما داوران کتاب دهه‌ی جایزه‌ی نویسندگان و منتقدان مطبوعات، یونس تراکمه، سیدرضا شکراللهی، محمدحسن شهسواری، احمد غلامی، حسن محمودی، علیرضا محمودی ایرانمهر و مهدی یزدانی‌خرم، از میان مجموعه‌داستان‌های برتر، مجموعه‌داستان «تمام زمستان مرا گرم کن» اثر علی خدایی را شایسته‌ی عنوان بهترین مجموعه‌داستان ده سال اخیر می‌دانیم. و از میان بهترین رمان‌های ده سال اخیر، رمان «همنوایی شبانه‌ی ارکستر چوب‌ها» اثر رضا قاسمی را شایسته‌ی عنوان بهترین رمان دهه اعلام می‌کنیم.

و اما کتاب سال:
کندیِ فرساینده‌ی روندِ صدور مجوز و سدِ ممیزی، در سال ۱۳۸۷ در عرصه‌ی نشر ادبیات داستانی، آشکارا به چشم آمد. این وضعیت سبب شد شمار بیش‌تری از آثار به نسبت سال‌های پیش، منتشر نشود و آثار چاپ‌شده نیز اغلب با زخم‌هایی بر اندام در اختیار خوانندگان قرار گیرد. با این همه، کمیت و کیفیت کتاب‌های سال ۱۳۸۷ به قدر و گونه‌ای بود که بتوان با اطمینان خاطر به داوری آن‌ها نشست.

معیارهایی چون توانایی نویسندگان در به‌کارگیری شیوه‌های نوِ روایت، توجه ویژه به زبان و مضامین عمیق و به‌روز، در جایزه‌ی نویسندگان و منتقدان مطبوعات، همواره به‌طور خاص مدنظر داوران بوده است. اکنون خرسندیم که جریان اصلی ادبیات داستانیِ امروز، به مدد نسل نوآمده و جوان نویسندگان کشورمان، افزون بر نمایش توانمندی خود در بروز این معیارها، به بخش مغفول مانده‌ی جایگاه مخاطب در ادبیات داستانی نیز به گونه‌ای موفق توجه کرده است. همچنان که اغلب نامزدهای این دوره در شمارگان نخست خود محدود نمانده‌اند.

بر این اساس، ما داوران دهمین دوره‌ی جایزه‌ی نویسندگان و منتقدان مطبوعات، یونس تراکمه، سیدرضا شکراللهی، محمدحسن شهسواری، احمد غلامی، حسن محمودی، علیرضا محمودی ایرانمهر و مهدی یزدانی‌خرم، از میان مجموعه‌داستان‌های «آن جا که پنچرگیری‌ها تمام می‌شوند» اثر حامد حبیبی، «برف و سمفونی ابری» اثر پیمان اسماعیلی و «دیوانه در مهتاب» اثر حمیدرضا نجفی، مجموعه داستان «برف و سمفونی ابری» اثر پیمان اسماعیلی را شایسته‌ی عنوان بهترین مجموعه‌داستان سال ۱۳۸۷ می‌دانیم. و از میان رمان‌های «احتمالا گم شده‌ام» اثر سارا سالار، «مونالیزای منتشر» اثر شاهرخ گیوا و «نگران نباش» اثر مهسا محب‌علی، رمان «نگران نباش» اثر مهسا محب‌علی را شایسته‌ی عنوان بهترین رمان سال ۱۳۸۷ می‌دانیم.

پیوند:
:: حاشیه‌های مراسم به روایت مریم مهتدی
:: گزارش یک قتل از پیش تعیین‌شده! (پوریا عالمی)
:: دهه‌ی رهایی از بوف کور!

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top