«یوسفآباد، خیابان سیوسوم» ـ سینا دادخواه
از میان اشارههایی که کردم، اشاره به داستان این نسل از زبان این نسل، برای خودم مهمتر است. به رغم همهی بگیر و ببندها و محدودیتهایی که سانسور دولتی گریبان ادبیات را گرفته، دو سه سالی ست با آثار تازهای روبهرو شدهایم که در آنها نسل جدید دارند خودشان را مینویسند. برای ارزیابی ادبیات این نسل بهخصوص جایگاهی که در سیر ادبیات نسلی ایران دارد، هنوز زود است بر صندلی تحلیل نشستن. من یکی ترجیح میدهم بیهیچ پیشداوری و خصوصاً واکاوی آنها با عینکهای قدیمی، اگر لذتم میبخشند، از خواندنشان لذت ببرم؛ همچنان که از خواندن این رمان لذت بردم. زندگی در ایران، بهخصوص در تهران ـ حتا در مقام نویسنده بودن ـ بیشتر زندهبودن است تا زندگی کردن. و این رمان، داستان زندههایی ست که در تهران و در نزدیکی همهی ما «زندگی» میکنند! بخوانیدش.
«پرترهی مرد ناتمام» ـ امیرحسین یزدانبد
داستانهای کتاب «پرترهی مرد ناتمام» مستقلاند، ولی پیوند خاصی نیز میان آنها برقرار است. پیوندی که صرفاً جنبهی تزیینی ندارد و دستِکم در چند داستان کمک خلاقانه و در عین حال فوقالعادهای ست به خواننده در درک بهتر موقعیت شخصیت هر داستان و نیز فضای آن. در این مجموعه حتا داستانی هم هست که به شیوهی وسوسهبرانگیز «تمام دیالوگ» نوشته شده. برآمدن از پس این شیوهی روایت بهشکلی که هم ساختگی به نظر نرسد هم در جهت «فضاسازی» داستان به کار گرفته شده باشد، کار هر نویسندهی نوپایی نیست. این فقط یک مثال بود برای ادعایم در حرفهای بودن امیرحسین یزدانبد. از توجه دقیق و تقریباً موفق نویسنده به نقش زبان در داستانها که بگذرم، این را هم بگویم و خلاص که به جز یکی دو داستان، در بیشتر داستانهای این مجموعه، لذت این که سطر به سطر پیش بروم تا ببینم نویسنده بنایی را که در هر داستان از «ماجرا» پی ریخته، چگونه به سقفِ تلنگر ذهنی میرساند، خوشایندترین لذت بود. بخوانیدش.