خوابگرد

ناگفته‌های محمد هاشمی از تلویزیونِ زمان جنگ

خوابگرد: محمد هاشمی رفسنجانی برادر آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در زمان جنگ رئیس صداوسیما بود. آن روزها تعداد کانال‌های تلویزیون دو تا بیشتر نبود که بیشتر از نیمی از شبانه‌روز هم فقط برفک پخش می‌کردند. محمد هاشمی در مصاحبه‌ای تازه از انواع فشارها و سیاست‌گذاری‌های آن روزها خاطراتی را گفته که چند بخش مهم‌تر آن را انتخاب کرده‌ام و در ادامه می‌خوانید. اما پیش از آن، خاطره‌ی خود من از خانم ریاضی [یا نکند خانم ایران شاقول بود؟] این‌که، در زمان موشک‌باران جنگ، یک شب با جدیتِ تمام داشت خبر می‌خواند که یکهو صدایی مهیب از پشت صحنه آمد و هم‌زمان این بنده‌ی خدا در واکنشی آنی، دستانش را وحشت‌زده جلوی صورتش آورد و جیغ کشید. پخش زنده قطع نشد، چند ثانیه‌ای طول کشید تا خودش را جمع و جور کرد و به جدیت و متانت قبلش برگردد. بعد نوبت مجری دوم خبر شد که یادم نیست کی بود. خواست قضیه‌ی صدا را به بینندگان عزیز توضیح بدهد، اما این یکی هم بدبخت هول شد و گفت: بینندگان عزیز، صدایی که از همکارم شنیدید، ناشی از ترکیدنِ یکی از پروژکتورهای استودیو بود که از این بابت از شما پوزش می‌طلبیم!

در سال‌های جنگ یک خانمی به نام مریم ریاضی گوینده‌ی خبر بود که از دوران پهلوی در صداوسیما گویندگی خبر می‌کرد و بعد از انقلاب هم در کشور ماند و کار می‌کرد. ایشان یکی از بهترین و توانمندترین گوینده‌های آن زمان صداوسیما بود. عده‌ای شروع کردند انتقاد از این‌که چرا یک خانم باید در صداوسیما و تلویزیون گویندگی اخبار بکند… مسئله به قدری بالا گرفت که خدمت امام رفتم و مسئله را با ایشان مطرح کردم و از ایشان کسب تکلیف کردم. امام سکوت کرد و چیزی نگفت. دو هفته بعد امام به مناسبتی یک پیام مهم داشتند و قرار بود این پیام از صداوسیما پخش شود. مرحوم حاج سید احمد‌آقا با من تماس گرفتند و پرسیدند شیفت کاری مریم ریاضی چه روزی ست؟ من گفتم می‌پرسم و به شما اطلاع می‌دهم. کنداکتور را نگاه کردم و به حاج احمد زنگ زدم گفتم شیفت ایشان فرداست. حاج احمد به من گفتند: می‌شود به او بگویی امروز بیاید. وقتی شیفت کاری را تغییر دادیم و خانم ریاضی آمد ایشان پیام را ارسال کردند و گفتند امام گفته‌اند می‌خواهم پیام من را مریم ریاضی بخواند…

حتا وقتی امام متوجه شد که خانم ریاضی در خانه‌ی استیجاری زندگی می‌کند، دستور داد تا برای‌شان یک خانه تهیه کنیم. بعد از مدتی خانم ریاضی با یک استاد دانشگاه ازدواج کرد و مدتی بعد همسرش گفت من دوست ندارم همسرم در تلویزیون اخبار بگوید، من هم ایشان را فرستادم گویندگی رادیو اما بعد از مدتی دوباره بهانه گرفت و گفت دوست ندارم صدای همسرم از رادیو پخش شود، من هم خانم ریاضی را فرستادم به بخش ادیت اما بهانه‌جویی‌ها ادامه پیدا کرد و در نهایت یک روز یک ماشین در میدان ونک به عمد به خانم ریاضی زد و ایشان دچار خونریزی مغزی شد و فراموشی گرفت، همسرش هم او را رها کرد و رفت.

در صداوسیما از این‌گونه انتقادها هر روز داشتیم تا کسانی که به مسائل شرعی انتقاد داشتند تا جایی که آرم خبر را موسیقی می‌دانستند و می‌گفتند پخش آن از صداوسیما حرام است و این حرف‌ها را از تریبون‌های رسمی اعلام می‌کردند و علیه صداوسیما حرف می‌زدند. من یادم است به دیدن یکی از علمای بزرگ رفتم که نمی‌خواهم نامش را بیاورم و در مورد موسیقی از او سؤال کردم. ایشان مدادی را که دستش بود روی میز زد و گفت که این صدایی که از این کار حاصل شده موسیقی و حرام است.

یادم است سریالی را در آن همان اوایل انقلاب، سازمان ساخته بود به اسم «اشک تمساح» که داستان یک خانواده‌ی وابسته به رژیم پهلوی بود که در ایران مانده بودند و به طور مخفیانه زندگی می‌کردند و برای رژیم سابق جاسوسی می‌کردند و اطلاعاتی را به خارج می‌فرستادند. در این سریال، فیلمنامه به این‌گونه بود که زن خانواده که وابسته به رژیم گذشته بود بدون حجاب در سریال حضور داشت و موهای بلند و بلوندی داشت و با بازیگر مرد سریال در لوکیشن سریال که در یک خانه بود، این سریال را ضبط کرده بودند و از تلویزیون پخش می‌شد. قسمت چهارم این سریال که پخش شد یک عده در نماز جمعه، ۱۵ هزار نفر، توماری را علیه صداوسیما امضا کردند که خواستار توقف پخش این سریال شدند و دلیل آن را نداشتن حجاب بازیگر خانم سریال عنوان کردند. روزنامه‌ی کیهان هم روز شنبه این تومار را منتشر کرد. بعد از این موضوع من خدمت امام رفتم و به ایشان گفتم که چنین اتفاقی رخ داده است. تکلیف ما نسبت به این سریال چیست، پخشش را متوقف کنیم یا ادامه دهیم؟ امام فرمودند: به نظرم لیبرال‌ها این‌ها را هم فریب دادند. شما به کار خودتان ادامه دهید. امام فقط همین جمله را به من گفتند…

این سریال ١٣ قسمتی بود و همچنان فشار و تبلیغات علیه آن ادامه پیدا کرد و برخی مسئولان آن دوره تصمیم گرفتند سریال را در قسمت نهم تمام کنند. یادم است این سریال در روزهای دوشنبه پخش می‌شد که یک روز عصر از دفتر امام به من تماس گرفتند فکر می‌کنم آقای انصاری پشت خط بود و به من گفت ما شنیده‌ایم این سریال اشک تمساح امشب قرار است تمام شود. من در جریان این موضوع نبودم و به ایشان گفتم نه این سریال ١٣ قسمت است و امشب قسمت آخر آن نیست. آقای انصاری گفتند ولی ما این‌گونه شنیده‌ایم. شما پیگیری کنید، ببینید جریان از چه قرار است. آقای علی جنتی که الان وزیر ارشاد هستند آن دوره مدیر شبکه‌ی یک سیما بودند. من با دفتر او تماس گرفتم و ماجرا را جویا شدم و به من گفتند که این قضیه صحت دارد و امشب این سریال تمام می‌شود. من با دفتر امام تماس گرفتم و توضیح دادم که به دلیل فشارها تصمیم بر این شده که در این قسمت سریال تمام شود. امام به من گفتند که بعد از اتمام سریال اطلاعیه‌یی را از تلویزیون پخش و اعلام کنید این سریال بعداً هم ادامه خواهد داشت و سری دوم آن هم ساخته و پخش خواهد شد و یک نکته را برای مردم توضیح دهید و بنویسید که از خبرگان در مورد مسئله‌ی شرعی این سریال سؤال شد و آن‌ها گفتند که شاید در تولد این سریال اتفاق خلاف شرعی رخ داده باشد اما در پخش آن از تلویزیون هیچ خلاف‌شرعی رخ نداده است و مسئله‌ای ندارد.

ما هم این کار را کردیم. قبل یا بعد از سریال بود که این اطلاعیه را پخش کردیم و به گفته‌ی امام نامی از ایشان نبردیم و طبق خواسته ایشان عنوان کردیم که یکی از خبرگان چنین نظری را داشتند. فردای آن روز شورای سرپرستی صداوسیما من را خواست و از من پرسیدند این خبره کیست که چنین نظری داشته؟ من ابتدا امتناع کردم اما داستان به‌جایی رسید که در نهایت گفتم که امام خودشان این مسئله را بیان کردند. بحث آن‌قدر بالا گرفت که ما مجبور شدیم دوستان را به نزد امام ببریم تا از زبان خود امام بشنوند.

در زمان جنگ سریال‌های خارجی زیادی را پخش کردیم. بالأخره تلاش بر این بود که موضوعات سریال‌ها متناسب با زمان و شرایط باشد و این موضوع فقط در مورد مسئله‌ی جنگ نبود بلکه شرایط اجتماعی مردم و جامعه هم در نظر گرفته می‌شد. برای مثال، سریال «سال‌های دور از خانه» که در میان مردم به «اوشین» معروف شد با این هدف پخش می‌شد که به مردم بگوییم زن هم می‌تواند در جامعه فعال باشد و در نقش‌های مهم‌تری خود را نشان دهد و در واقع سعی ما این بود که مسئله‌ی حضور پررنگ زنان در جامعه را این‌گونه مطرح کنیم. بنابراین اوشین الگوی یک زن تلاشگر بود و این نیاز جامعه‌ی آن روز ما بود که زنان تلاشگر وارد عرصه‌های اجتماعی شوند. خب در این سریال هیچ نشانی از جنگ و دفاع نبود، اما نیاز اجتماعی جامعه‌ی ما حضور فعال زنان بود که این‌گونه به آن پرداخته می‌شد. حتا برنامه‌هایی که برای کودکان پخش می‌شد هم دارای چنین نگاهی بود. مثلاً کارتون بچه‌های آلپ که یک سریال کارتونی سوئیسی، بود بیشتر به مسئله‌ی نهاد خانواده می‌پرداخت و لزوم دفاع از خانواده.

متن کامل مصاحبه را در سایت جماران بخوانید [+]