رو خاک و خونا کشوندن نداره
کفتر کشته پروندن نداره
کتاب کهنه که خوندن نداره
داره از تنهایی گریهام میگیره
توی این شهر دیگه موندن نداره
کی میشه که من و تو ما بشیم و رها بشیم؟
مرغ پربسته که کشتن نداره
وقتی کشتی دیگه گفتن نداره
از یه دریچهی تاریک و سیاه
پای پیر و خسته دیدن نداره
اگه تو باغچه فقط یه گل باشه
گل اون باغچه که چیدن نداره
هر درختی که یه روزی پیر میشه
اونو از ریشه سوزوندن نداره
کی میشه که من و تو ما بشیم و رها بشیم؟
چه زجری میکشیم این روزها و چه تلخ است بازشنیدن این ترانهی قدیمی داریوش که نامش «رهایی» ست، هنگام تماشای عکس بهزاد نبوی روی صندلی براندازی، از روی دلتنگی!
این جملهی ظریف و کلیدی سعید حجاریان را در متن دفاعیهاش که خدا میداند در چه شرایطی آن را پذیرفته است، فراموش نمیکنم: هرچه گفتیم غیر صحبت دوست، در همه عمر از آن پشیمانایم. اگر شما هم دلتنگاید، تصویر دیگر بزرگمردان دربند را در ادامهی این متن، خوب تماشا کنید: [ادامـه]
کی رها میشوی عاقبت از این همه درد؟
این است محمد قوچانی، سردبیر روزنامهای که حتا نمیدانیم از توقیفاش خبر دارد یا نه!
سعید لیلاز در کنار محمدرضا جلاییپور، رتبهی نخست کنکور، برندهی طلای المپیاد جهانی و دانشجوی افتخارآفرین دانشگاه آکسفورد. لبخندش به حقارت کیست؟
آیا برای دندان صفایی فراهانی جانی مانده تا باز هم بر هم بفشاردشان؟
زیدآبادی و امینزاده
میردامادی
رمضانزاده و تاجزاده