خوابگرد

فرصت‌های برگشت‌ناپذیر خردادی

این یادداشت را برای ستون هفتگی‌ام در اعتماد نوشته بودم که شبِ پیش از چاپ، از صفحه‌ی روزنامه کنده شد!

سوم خرداد و دوم خرداد فقط به خاطر خردادی بودن‌شان شبیه هم نیستند. به خاطر «حماسه» بودن‌شان هم فقط شبیه هم نیستند. در سوم خردادماه ۱۳۶۱ که خرمشهر آزاد شد، ورق جنگ عراق با ایران برگشت و ایران بر چنان موضع قدرتی نشست که رژیم بعث عراق آتش‌بس یک‌طرفه اعلام کرد و به جدی‌ترین حالتِ ممکن و در ضعیف‌ترین جبهه‌ی ممکن، خواستار پایان جنگ شد؛ جنگی نابرابر که خود آغازش کرده بود. اما ایران نپذیرفت و جنگ شش سال دیگر هم ادامه یافت و شد آن‌چه شد که می‌شد نشود!

نسل جوان خاطره‌ای از حماسه‌ی سوم خرداد در ذهن ندارد، اما به اهمیت آن آگاه شده و چند سالی است که چرایی ادامه‌ی جنگ را هم در زبان و اقوال اداره‌کنندگان جنگ و کشور جست‌وجو می‌کند. اما این نسل، حماسه‌ی دوم خرداد را به خاطر دارد؛ روزی که اکثریت قاطع مردم ایران به شیوه‌ی کشورداری اصولگرایان، بزرگ‌ترین و مسالمت‌آمیزترین «نه» تاریخ معاصر ایران را گفتند و جامعه‌ی ایران در مسیری از اصلاح و اصلاح‌طلبی افتاد که به رغم همه‌ی فشارهای سهمگین دوران هشت‌ساله‌ی خاتمی و حتا به رغم عقب‌گرد باورناپذیر چند سال اخیر، این مسیر هم‌چنان رو به جلو دارد. میان آن روز خردادی بزرگ افتخارآمیز با این روز خردادی حسرت‌بار چه شباهت درس‌آموزی می‌توان جست؟

هم در سوم خردادماه ۶۱ و هم در دوم خردادماه ۷۶، این مردم بودند که به میدان آمدند؛ یکی میدان رزم و از خودگذشتگی و دیگری میدان سیاست‌ورزی اجتماعی. در هر دو میدان، این مردم بودند که دو فرصت بزرگ را در برابر اداره‌کنندگان کشور قرار دادند. فرصتِ بزرگِ ۳ خرداد ۶۱ فرصتی بود برای بالابردن پرچم پیروزی در جهان، مقصر شناساندن رژیم صدام، اعلان صلح‌طلبی ملت ایران، دریافت غرامت سنگین برای بازسازی، و مهم‌تر از همه‌ی این‌ها، پرهیز از صرف شش سال هزینه‌ی مادی و معنوی و انسانی برای ادامه‌ی جنگ که پیامدهای داخلی و خارجی آن هم‌چنان دست از دامان کشور نکشیده است.

آن فرصت به صلاحدید برخی فرماندهان و مشاوران و صاحب‌منصبان با استدلا‌ل‌هایی که آن زمان کردند، از دست رفت و نظر عموم ایشان بر ادامه‌ی جنگ بود. اکنون هم‌چون برخی از خودِ ایشان می‌توان بر این تصمیم‌گیری و از دست دادن فرصت خرده گرفت، ولی شاید هم بتوان به ایشان حق داد؛ زیرا ایران پس از انقلاب نخستین بار بود که با یک فرصت تاریخی روبه‌رو می‌شد و در آن فضا که آش انقلابی‌گری هنوز بر آتش بود، تجربه‌ای نداشت که به اتکای آن تصمیمی متفاوت بگیرد. پیامدهای تداوم جنگ در همه‌ی زمینه‌ها اکنون بر همه آشکار است و برشمردن آن‌ها جز تازه کردن داغی کهنه، سودی ندارد.

اما نه سال بعد هم ایران با یک فرصت تاریخی دیگر روبه‌رو شد. دوم خرداد ۷۶ فرا رسید و در حالی که چشم حاکمیت بر ریاست جمهوری آقای ناطق نوری و تداوم کشورداری به شیوه‌ی اصولگرایان بود، اکثریت قاطع رأی‌دهندگان به نمایندگی از مردم ایران فرصتی بزرگ را در عرصه‌ی سیاست داخلی و شیوه‌ی اداره‌ی کشور پیش روی حاکمیت نهادند. اما یک سال بیش‌تر نگذشته بود که سایر اجزای حاکمیت، سر ناسازگاری برداشتند و به انواع ترفندها و روش‌ها، قانونی و غیرقانونی، برای طی کردن مسیر اصلاحات موانع و هزینه‌های روز‌به‌روز ایجاد کردند. واقعیت این بود که اقلیت قدرت‌مدار، نه تنها در نظر خویش خواست و رأی اکثریت را برنتافت که در برون نیز بزرگ‌ترین فرصت برای اصلاح شیوه‌ی اداره‌ی کشور را نیز آن‌گونه که به انسداد و بن‌بست نرسد، از دست داد. نتیجه آن شد که از دل هشت سال اصلاحات که با خون دل و اشک چشم رنگ و طعم یافته بود، دولتی سربرآورد که میوه‌ی تلخ چهار سال مدیریتش بر کشور، امروز نه تنها بر مردم که بر بخش‌هایی از بدنه‌ی حاکمیت نیز کاملاً آشکار شده است.

اگر فرصت‌سوزی سوم خرداد ۶۱ را واقع‌بینانه بپذیریم و خرده نگیریم، فرصت‌سوزی دوم خرداد ۷۶ را نمی‌شود نادیده گرفت. اگر شرط دلسوزی برای این کشور را وابستگی به تفکر اصولگرایان ندانیم، باید بپذیریم که همه‌ی آن خون جگرها و اشک‌ها که طی هشت سال اصلاحات خورده شد و ریخته شد و آه‌ها که طی چهار سال اخیر برآمد، از روی دلسوزی انبوه دلسوزانی بود و هست که با چشم خویش دیدند که چگونه فرصت بزرگ دوم خرداد برای بسامان کردن اوضاع داخلی و خارجی کشور، به دلیل اقتدارطلبی اقلیت از کف رفت.

اکنون در آستانه‌ی یک روز خردادیِ دیگر قرار گرفته‌ایم. هم ما به‌یاددارندگان خاطره‌ی حماسه‌ی سوم خرداد ۶۱ و هم جوانانی که فقط حماسه‌ی دوم خرداد ۷۶ را به خاطر دارند، همه چشم به عقلانیتی دوخته‌ایم که اقلیت قدرت‌مدار آن را در ذهن خویش پس می‌زند. نزدیک است که مردم فرصت بزرگ دیگری را به ایشان تقدیم کنند. باید نشست و دید که این بار چگونه رفتار خواهند کرد.