خوابگرد

روح دردناک و مأنوس پراگ

«ایوان کلیما» را پس از میلان کوندرا، بهترین نویسنده‌ی معاصر چک می‌دانند. «روح پراگ» او که در سال ۱۹۹۵ منتشر شد، نخستین کتابِ اوست که به زبان فارسی برگردانده شده و در فاصله‌ای اندک، در سال گذشته، دو ترجمه از آن وارد بازار کتاب ایران شد. ترجمه‌ی نخست را فروغ پوریاوری منتشر کرد، و دیگری را خشایار دیهیمی که تا پیش از آن، ترجمه‌ی برخی مقالات این کتاب را در زنده‌یاد مجله‌ی «شهروند امروز» منتشر کرده بود.

«روح پراگ»، نه رمان است، نه داستان کوتاه، نه نقد و نه سرگذشت‌نامه؛ مجموعه‌ای ست از بیست مقاله که گویی همه‌ی این‌ها هم هست! مقالاتی که کلیما آن‌ها را در فاصله‌ی ۱۵ سال نوشته و نگاه‌اش به سیاست، ادبیات، تاریخ، هنر و حتا شهر را در آن‌ها بازتابانده است. مقاله‌ی «روح پراگ» یکی از همین مقالات است که می‌توان را آن را نمونه‌ای خلاقانه و اندیشمندانه از شهرنگاری با یاری کلمات معرفی کرد.

خواندن کتاب «روح پراگ» برای هر اهل مطالعه‌ای، حتا کسی که میانه‌ای با ادبیات ندارد، خوشایند و سودمند است، چون در هر زاویه از متن مقاله‌ها، آن هم با زبان پرتحرک آهنگین نویسنده، خواننده‌ی ایرانی می‌تواند نسبت‌های نزدیکی با فضای ذهنی خود بیاید که احتمالاً برای انسجام‌بخشی و به زبان آوردن آن‌ها بارها حسرت خورده است! این بند از مقاله‌ی «یک دوران کودکی غیرمعمولی» را با حوصله و دقت بخوانید:

“من چمدان قاتل‌هایی را که چمدان کس دیگری را دزدیده بودند بلند کردم، و به این کارم افتخار می‌کردم، و هیچ نمی‌فهمیدم که چه‌قدر این فخر من حقیر و بی‌شأن است. در سال‌های بعدی پی بردم که بسیار اندک‌اند آن چیزهایی که بتوانند جایگزین شرفِ از دست‌رفته، آخلاق آسیب‌دیده شوند، و شاید برای همین بود که تا جایی که می‌شد جان کندم که این اصول را در طول رژیم کمونیستی حفظ کنم.

هر جامعه‌ای که بنایش بر بی‌صداقتی ست و هر جرم و جنایتی را تحمل می‌کند با این بهانه که این بخشی از رفتار عادی انسانی ست، رفتاری منحصر به مشتی از نخبگان، و گروه دیگری را هر قدر اندک و کوچک محروم می‌کند از غرور و شرف‌اش و حتا حق زندگی‌اش، خودش را دستی دستی محکوم به انحطاط اخلاقی و نهایتاً فروپاشی محض می‌کند.”

مطالعه‌ی کتاب «روح پراگ» ایوان کلیما، در عین حال که ضروری ست، بسیار لذت‌بخش و آسان است. چون می‌توانید آن را مدتی طولانی کنار دست خود داشته باشید، و هر بار سرخوش بودید، یا دل و دماغ نداشتید، بازش کنید و یک مقاله‌ی آن را بخوانید. هم‌چنان که امام علی(ع) توصیه می‌کرد نزدیکان‌اش را که به هنگام سرخوشی بسیار و نیز به وقتِ غمناکی شدید، سری به گورستان بزنند!

از میان ترجمه‌ی فروغ پوریاوری و خشایار دیهیمی، کار دیهیمی برای من لذت‌بخش‌تر بود، شاید از این رو که دیهیمی افزون بر ترجمه، خود در مقاله‌نویسی نیز بسیار توانمند است و فارغ از برابری ترجمه با اصل متن، دغدغه‌های زبانی او بر کیفیت زبان ترجمه‌اش نیز اثر مثبت گذاشته است. البته این، از احترامی که به توانمندی فروغ پوریاوری در ترجمه می‌گذارم، چیزی نمی‌کاهد.

از میان مقاله‌های این کتاب، مقاله‌ی «روح پراگ» را می‌توانید در این صفحه از بایگانی سایت «شهروند امروز» بخوانید. ادبی‌ترین مقاله‌ی این کتاب هم، نام‌اش این است: «شمشیرها پیش می‌آیند؛ فرانتس کافکا و منابع الهام‌اش» که خودِ ایوان کلیما آن را به تنهایی در یک بخش مستقل گنجانده و نقدِ پژوهشی مفصلی ست با رویکردی متفاوت از آن‌چه تا کنون در خوانش و بررسی آثار کافکا معمول بوده است.

«روح پراگ»، بهترین کتابی بود که در سال ۱۳۸۷ خواندم و امیدوارم شما نیز هرچه زودتر آن را در برنامه‌ی مطالعه‌ی خود بگذارید؛ چه با ترجمه‌ی خشایار دیهیمی چه برگردان فروغ پوریاوری. ترجمه‌ی پوریاوری را نشر آگه در مرداد‌ماه پارسال منتشر کرد و ترجمه‌ی دیهیمی را نشر نی در بهمن‌ماه. ایوان کلیما متولد سال ۱۹۳۱ است و تا کنون بیش از سی کتاب منتشر کرده است.