الا ای دولتی طالع که قدر وقت میدانی | گوارا بادت این عشرت که داری روزگاری خوش
ـ حافظ ـ
ده سال پیش بود به گمانم یکی از نویسندگان، سرِ درد دل را باز کرده بود که حاضرم فلان ناشر با حق تالیف ده درصدی، کتابم را چاپ کند. ناشری که از آن اسم میبرد، یکی از ناشران مهم بخش خصوصی بود. اول به نظرم شوخی میآمد حرفش. چون نویسندگان بسیاری بودند در آن زمان، از جمله خودم، که پول چاپ کتابشان را خودشان میپرداختند. (بنده در سال ۷۶ که حقوقم ماهی چهل هزار تومان بود برای چاپ مجموعه داستان «کلمهها و ترکیبهای کهنه» سیصد هزار تومان به ناشر محترم پرداخت کردم). [متن کامل]
در حال حاضر نیز بسیاری از نویسندگان جوان چنین سرنوشتی دارند. پس چرا آن دوست با چنان شوری صحبت میکرد که گویی در حال دست زدن به بزرگترین از خودگذشتگی در عالم هنر است. بعد خاطرم آمد آن دوست مانند برخی دیگر از شاعران و نویسندگان خاص، در تمام ایام دههی فجر به مساجد میرود و برای خواندن چند شعر و یک داستان کوتاه سکه هدیه میگیرد. یا روزنامهها و مجلات ارزشی در تمام طول سال دنبالش هستند تا شعر و یا داستانی با حق تحریرهای آنچنانی برایشان بفرستد. یا پژوهشها و تحقیقهای زیادی در سال به او پیشنهاد میشود. یا در جوایز مهمی که دولت برگزار میکند جوایز در خوری میگیرد. یا ناشران دولتی برای چاپ آثارش حق تالیفهای مناسبی در نظر میگیرند. یا… پس انگار آن دوست حق داشت چنین به از خود گذشتگی خود ببالد.
راستی چرا؟ یعنی او نویسندهای دولتی بود؟ به نظر من اما مسئله به همین سادگی نیست. در جامعهی فرهنگی ما «هنرمند دولتی» بیشک بار ارزشی منفی دارد. از نظر من، اگر بخواهم به این بار ارزشی وفادار بمانم، هنرمند دولتی بیشتر مفهومی اخلاقی ست تا سیاسی و یا ایدئولوژیک. بهتر است پیش از هر چیز مفهوم هنرمند دولتی مشخص شود.
اگر منظور از هنرمند دولتی کسی است که از امکانات دولتی استفاده میکند، همهی نویسندگان و شاعران دولتی هستند. نویسندهای که هیچ شغل دولتی ندارد و حتا از ناشر خصوصیاش هم حقالتالیف دریافت نمیکند، چون کتابش روی کاغذ یارانهای چاپ میشود، دولتی ست. اساساً در کشوری مثل ما که همه چیز از نفت تغذیه میشود چه کسی میتواند ادعا کند دولتی نیست؟ اگر هم نفت را ملی میدانیم، پس هیچ کس دولتی نیست. آیا هنرمندی که در یک سازمان یا وزارتخانهی دولتی مشغول کار است، دولتی ست؟ میدانیم در کشوری مثل ما که شاعری و نویسندگی حرفهای نیست، بسیاری از هنرمندان به سبب تخصصهایی به جز هنر، در بخشهایی از دولت فعالیت میکنند. آیا هنرمندانی که در برخی از پروژههای فرهنگی وابسته به برخی از نهادهای دولتی همکاری میکنند دولتی هستند؟
کم کم داریم به واژهی دولتی بودن نزدیک میشویم. ذات هنر با تساهل به ویژه در عرصهی فکر همراه است. به نظر من هنرمند، شاعر و نویسندهای که به ایدئولوژی حاکم معتقد است و بر اساس آن گام برمیدارد، به خودی خود مذموم نیست البته اگر موجب تعطیلی فعالیتهای هنری دیگر هنرمندان نشود. میشناسم هنرمندانی را که به ایدئولوژی حاکم مومنانه وفادارند اما انسانهای بسیار شریفی هستند و تا هر جا توانستند از حق مخالف دفاع هم کردهاند. با توجه به شناختی که شخصاً دارم کمتر از انگشتهای دست هستند نویسندگان و شاعران مومن به ایدئولوژی حاکم که مجدانه از فعالیت هنری و ادبی سایر هنرمندان جلوگیری میکنند.
با این همه، گروه خوشطینت هم از تفضلات حاکمیت به نحو بارزی برخوردارند. آنها هم سکه میگیرند، پروژهای چند میلیونی بهشان سپرده میشود، کتابهایشان در تیراژ وسیع چاپ میشود، در اعیاد و جشنها کتابهایشان به عنوان جایزه به کارمندان و شرکتکنندگان محترم هدیه داده میشود، رسانههای رسمی به خوبی آنها را پوشش میدهند به طوری که برخی از آنان از نویسندگان بزرگی چون «بهرام صادقی» و «غلامحسین ساعدی» بین مردم مشهورترند. پژوهشی که اخیراً انجام دادهام و در همین سایت خوابگرد منتشر شد، مؤید همین مسئله است. به واسطهی شغلی که دارم بارها شاهد بودهام مدیران فرهنگی دولت در زمان تقسیم غنایم وقتی به نام چنین هنرمندانی میرسند، با طیب خاطر اشاره میکنند این پروژه را به فلانی بدهید، هنرمند ارزشی ست و اگر او این کار را نکند پس که بکند؟ اما به گمان من حتا این میزان از حمایت نیز مصداق بارز و منفی هنرمند دولتی نیست.
همانطور که گفتم، از نظر من، هنرمند دولتی بیش از آنکه مفهومی سیاسی یا ایدئولوژیک باشد، مفهومی اخلاقی ست. بسیاری هستند از نویسندگان مورد تفقد نهادهای دولتی که در زمان برخورد با مدیران فرهنگی خود را السابقون و السابقون انقلابیون میدانند، اما در جلسات خصوصی به ویژه زمانی که یکی دو هنرمند غیردولتی و یا به اصطلاح روشنفکر هم باشند (یک جورهایی این کلمه یعنی فحش بسیار بد) از مارادونا هم بدتر میشوند و باید مثل غضنفر یکی بگیردشان. بسیاری از آنها هنگام عملی کردن شعارهای روشنفکرانه، ناگهان یادشان میآید اساساً نویسنده و شاعر نباید دور و بر سیاست بچرخد، گویا گفتهاند آخر و عاقبت ندارد. به طور مثال، بنده در زمان جمع کردن امضا برای آزادی یکی از دوستان نویسنده، به چند تن از این دوستان برخوردم که شعارهای فرهنگیشان گوش فلک را کر میکرد اما پای امضا که رسید، یکهو یادشان افتاد کلاً از سیاست متنفرند. بماند که برخی از نویسندگان شریف و روشنفکر هم از روی حسادت امضا نکردند. داشتند میمردند چرا خودشان نرفتهاند زندان تا مشهور شوند! باور کنید راست می گویم. بگذریم.
نتیجهی سخن این که نویسندگان و شاعرانی که از نعمات دولت به فراوانی برخوردار شدهاند به سه دسته تقسیم میشوند. اول گروهی که در نهان و آشکار به شعارهای ایدئولوژیکشان وفادارند و از آن سخن میگویند. دستهی دوم گروهی که در نهان و خفا به شعارهای ایدئولوژیکشان وفاداراند ولی از آن سخن نمیگویند. به نظر من هر دو دسته مشمول بار ارزشی منفی نویسنده و شاعر دولتی نیستند. دسته اول برای این که هزینهی اعتقادشان را میپردازند چرا که مدام مورد انتقاد جامعه ادبی هستند، ولی باز حرف خود را میزنند. دستهی دوم نیز به خاطر آن که حداقل به هیچ کس خیانت نمیکنند، نه به دولت و نه به نویسندگان.
اما دستهی سوم که متاسفانه بسیار بیشتر از دو دستهی دیگر هستند اکنون پس از گذشت سی سال از انقلاب، پس از برخورداری فراوان از نان دولت به دنبال به دست آوردن نام در میان هنرمندان هستند آن هم بدون پرداخت هیچ هزینهای. روزگاری که نویسندگان و شاعران فرهیختهی کشور برای برپایی جلسات صرفاً ادبی دچار هزار اما و اگر بودند، این دوستان در نهادها و سازمانهای دولتی دست به کارِ گرداندن پروژهای پرهزینهی فرهنگی بودند و از نعمات آن برخوردار اما اینک که بدنهی ادبی کشور پس از پایداری بزرگمردان و بزرگزنانی چون «احمد شاملو»، «هوشنگ گلشیری»، «سیمین بهبهانی»، «محمود دولتآبادی»، «رضا براهنی» و… حذفناپذیر شده است، نویسندگان و شاعران گروه سوم به دنبال کسب آبرو و احترام شدهاند. و باز میگویم این نام را بدون پرداخت هیچ هزینهای میخواهند.
به هیچ رو نمیخواهم سخنم رنگ و بوی ایدئولوژیک بگیرد و یا انتقام. همه باید مجال برای عرضهی کالای فرهنگی خود داشته باشند. چه آنهایی که انتخاب کردهاند با نهادهای دولتی کار کنند و چه آنهایی که نه. همانطور که گفتم، به گمان این حقیر همکاری با بخشهای گوناگون دولت از نظر اخلاقی هیچ گونه مذمتی را در پی ندارد. آن چه مذموم است، دولتی بودن در روز و تبری جستن از آن در شب است. وگرنه نگارنده خود علاوه بر کارمند بودن در یکی از سازمانهای دولتی، بارها با نهادهای دولتی در پروژههای دولتی همکاری کرده و البته وجه آن را به تمامی دریافت کرده است. مانند نگارش فیلمنامه برای تلویزیون که صرفاً برای پول بوده و یا همکاری در بازنویسی خاطرات رزمندگان که یکی از افتخاراتم است به واسطهی احترام فوقالعادهای که برای آن بزرگمردان قائلام و هنوز که تصویری از شهیدی میبینم، از خجالت سرم را پایین میگیرم.
در آستانهی سیامین سال از وقوع انقلاب، نمیدانم باز به نویسنده یا شاعری برمیخورم که برای دریافت تنها ده درصد حقالتالیف گمان کند در حال بزرگترین از خود گذشتگیِ فرهنگی است؟ به همین سبب است که دولتی بودن یا نبودن مسئله نیست، مسئلهساز چگونه دولتی بودن است.
* متن اولیهی این مطلب پیش از این در مرحوم هفتهنامهی شهروند به چاپ رسیده و اینک با بازنگری در اینجا بازنشر شده است.