نخستین جایزهی ادبی جلال آل احمد، پس از سه سال از زمان تصویب آن در شورای عالی انقلاب فرهنگی، سرانجام، امروز برگزار شد. هیأت علمی این جایزه پیش از این اعلام کرده بودند که خیلی سختگیری کردهاند و هیچ اثری به عنوان برندهی ۱۱۰ سکه معرفی نخواهد شد و تنها از صاحبان پنج کتاب تأثیرگذار با اهدای ۲۵ سکه تقدیر خواهد شد. اعلام برندهی مطلقی که وزارت ارشاد ۱۱۰ سکه به صاحباش بدهد، تقریباً ناممکن است. مجوز همهی آثار ادبی را وزارت ارشاد صادر میکند، ولی هر اثری با هر ارزش ادبی، اجازهی حضور در جوایز ادبی دولتی را ندارد؛ حتا اگر دولت خاتمی باشد. با این حال، متعهدترین داوران نزدیک به نظام حاکم نیز اگر نخوردهاند نان گندم، دیدهاند دست مردم. معمولاً راههای زیادی برای فرار از خطر و رسیدن به عدالت هست. تبدیل اسم برگزیده به تقدیرشونده و کاهش سکهها از ۱۱۰ تا به ۲۵ تا، فقط یکی از راههاست. در این دولت هیچ کاری نباید روی زمین بماند که عاقبت نمانْد. سنگ بزرگ علامت نزدن است، ولی این روزها میشود هر سنگ بزرگی را خرد کرد و زد.
مسئولان برگزاری جایزه پیش از این اعلام کرده بودند که از سیمین دانشور دعوت نخواهند کرد، چون بیمار است و ممکن است نتواند به مراسم بیاید. مسئولان برگزاری جایزه تخصص پزشکی ندارند، مباشر خانوادگی سیمین دانشور هم نیستند. بهتازگی هیچ خبری در مورد ناخوشاحوالی دانشور منتشر نشده است. سیمین دانشور همسر جلال آل احمد است. او داستاننویس معروفِ مقبولی ست. به هر حال، او مجبور نشد که اعلام کند نمیتواند بیاید. مجبور هم نشد پیامی ندهد. در عوض، در مراسم امروز، رحیم پورازغدی، وزیر ارشاد و حداد عادل دعوت شدند تا در بارهی زندگی جلال آل احمد و ادبیات سخنرانی کنند. سخنرانیهای رحیم پورازغدی را مدتهاست که هر عصر جمعهی دلگیر، میتوانید از شبکهی یک ببینید و بشنوید.
هیأت علمی جایزه که بسیار سختگیری کردهاند، از چند کتاب تأثیرگذار تقدیر کردند. ۲۵سکه به فیروز زنوزی جلالی دادند به خاطر رمان «قاعدهی بازی». ۲۵ سکه هم دادند به یوسف علیخانی به خاطر مجموعهداستان «اژدهاکشان». اغلبِ اهل ادبیات، رمان «قاعدهی بازی» را نمیشناسند و از وجودش حتا بیخبرند. رمان «قاعده بازی» هیچ ربطی به فیلم معروف «ژان رنوار» ندارد. دوست من که آشنای زنوزی جلالی هم هست، از صفحهی سیام آن نتوانسته بود رد شود و آن را بسته بود. خود من هنگام خواندن آن به صفحهی پنجم نرسیده، بستماش. اگر کمترین حدسی میزدم که برنده میشود، دستِکم من هم تا صفحهی سیاماش را میخواندم.
برخی از معیارهای ارزیابی در این جایزه به این قرار بوده: تأثیرگذاری در ارتقای سطح ادبی کشور، تازگی، نوآوری در ساختار، ارزشمندی محتوایی کتاب، استحکام و زیبایی زبان. شما هم اگر آثار داستانی سال گذشته را «سختگیرانه» ارزیابی کنید، فقط به «قاعدهی بازی» و «اژدهاکشان» رضایت میدهید، مگر این که قاعدهی بازی این باشد که رضایت ندهید.
سال گذشته، بیش از آن که بر سر ارزش داستانی و ادبی «اژدهاکشان» بحثی شود، بر سر «داستان» بودن یا نبودن آن بحث شد. اگر نویسندهی اژدهاکشان یوسف علیخانی نبود، احتمالاً همین مقدار توجه نیز به این کتاب بومنگاری صورت نمیگرفت. یوسف علیخانی مدتی ست که خانهنشین شده و گویا هنوز هم بر سر هیچ کاری نیست تا روزگار را سختتر از دوستاناش نگذراند. پیشبینی این که جایزهی بخش مجموعهداستان را به یکی از مجموعههای خوب پارسال بدهند، پیشاپیش ابلهانه مینمود. با این وصف، خوشحالام که حتا به غلط و حیرتآور، ۲۵ سکه نصیب یوسف علیخانی شد تا کمی آرامش از دسترفتهاش را بازیابد.
گفتم که این روزها، هر سنگ بزرگی را میشود خرد کرد و زد، ولی گمان نمیکنم هنوز بشود دولّا دولّا شترسواری کرد، حتا با زندهیاد جلال!
مرتبط:
جایزهای برای مردی از قبیلهی جلال آل احمد [مجبتا پورمحسن]
پینوشت:
حسن محمودی در وبلاگاش به یادداشت من واکنشی مفصل نشان داده است. بر خلاف شیوهی کلیگویی و شتابزدهی او، چند جملهاش را پاسخ میدهم تا از این رهگذر، شیوهی درستتر تعامل را نیز فرابگیریم. از اشکالات نگارشی و تایپی و رسمالخطی او هم میگذرم و اصلاحشان نمیکنم.
حسن محمودی نوشته: این بخش از یاداشت در واقع پی نوشتی است خطاب به دوستم، سید خوابگرد که پس از خواندن یاداشتش درباره ی جایزه ی جلال آل احمد. جایزه ادبی اصفهان را نیز که برگزارکننده اش فعلا مدیران فرهنگی دولت نهم هستند به فرهاد جعفری، مرتضی کربلایی لو، ناتاشا امیری، مهدی ربی، مجید قیصری و فرهاد کشوری جایزه دادند که احتمالا نتایج داوری، تفاوت چندانی با برندگان جوایز خصوصی امسال نخواهد داشت.
حسن میداند که از جوایز امسال، «روزی روزگاری» برگزار شده که اصلاً جایزهی رمان را ندادند و حتا «کافه پیانو» فرهاد جعفری را هم ندیدند. در مجموعهداستان هم کتاب حافظ خیاوی برنده شد که من هیچ اثری از آن در برگزیدگان جایزهی اصفهان نمیبینم. جایزهی مهرگان هم که تعطیل شد. منتقدان مطبوعات و گلشیری هم که هنوز به مرحلهی روشنی نرسیدهاند. پس، استدلال این حرف غیرمنطقی حسن محمودی چیست؟
حسن گفته است: حال اگر من هر کدام از این کتاب ها را نصف ونیمه هم نتوانسته باشم بخوانم و چون با سلیقه ی ادبی ام همخوان نبوده، چندان علاقه یی نسبت به آن ها نداشته باشم، آیا حق دارم که فقط روی این عبارت تکیه کنم که خوشحالم چند سکه هم به فلان نویسنده دادند که چرخ زندگی اش نمی چرخد؟
این که من در کنار اعلام نظر منفیام در بارهی نتیجهی این جایزه، احساس واقعیام را صادقانه بنویسم و بگویم که از این بابت خوشحالام، آیا ناحق است؟ چرا حسن محمودی این حق را به من نمیدهد؟ وقتی خودِ برنده در وبلاگش از بیکاری و دختر کلاس اولیاش که کاپشن و کفش میخواهد و از قسطهایش که عقب افتاده مینویسد، آیا من حق ندارم به رغم این که اثرش را شایستهی دریافت جایزه نمیدانم، از دریافت ۲۵ سکهاش خوشحال شوم و احساسام را بیان کنم؟ چرا حق ندارم؟
حسن گفته: اثری منتشر شده و فارغ از نویسنده اش مورد قضاوت قرار گرفته.
آیا حسن محمودی جزو داوران یا مسئولان این جایزه بوده که چنین صریح و قطعی ادعا میکند داوری فارغ از توجه (ایجابی یا سلبی) به نویسندهی اثر بوده است؟
حسن نوشته: طبیعی هم هست که هر جایزه یی مصلحت های خاص خودش را داشته باشد. بنابر همین مصلحت هاست که یک جایزه، رنگ و بو می گیرد و شناسنامه دار می شود
او شتابزده مرز میان «معیار» و «مصلحت» را در هم آمیخته است. اگر بپذیریم هر جایزهای مصلحتهای خاص خودش را دارد، باید بر هر مصلحتِ غیرادبی تاخت. همانگونه که در جایزهی گلشیری نیز چنین کردم و داستاناش را همه میدانند. از این نظر جایزهی گلشیری با جایزهی صفار هرندی برایم فرقی نمیکند. ولی آنچه به یک جایزه رنگ و بو میدهد و آن را شناسنامهدار میکند، «معیار»های آن جایزه است نه «مصلحت»هایش. همچنان که جایزهی منتقدان مطبوعات که خودِ حسن هم جزو داوران آن است، همواره به دلیل پیروی از همین معیارها رنگ و بوی خاص خودش را داشته و دیگر جوایز نیز. همین جایزهی جلال هم معیارهایش اعلام شده و با هر سلیقهای هم میتوان نتیجه را با معیارها سنجید.
حسن نوشته: تا آنجایی که دستگیرم شده برگزارکنندگان جایزه ادبی جلال آ ل احمد به ادبیات جایزه داده اند و نه خط و مش های سیاسی و جناجی. نتایج اعلام شده نیز حاصل نگاه داوران بوده و کاش اسامی این داوران محترم، برای شفاف سازی بیشتر، اعلام شود و مخفی بودن نامشان، باعث خدشه به اصل جایزه نشود.
من ابداً ادعا نکردهام که جایزهی جلال را به خط مشیهای سیاسی و جناحی دادهاند. ولی میپرسم، حسن دقیقاً با کدام نشانه به این نتیجه رسیده؟ آیا اعلام نشدن اسامی داوران با ادعای حسن در تناقض نیست؟
حسن گفته: به نظرم اظهار نظرهای سهم خواهانه و منفعت طلبانه در سه دهه ی اخیر، بیشترین ضربه را به ادبیات داستانی ما زده.
شاید اصل این حرف درست باشد، ولی پرسش من از حسن محمودی این است: «سهم» و «منفعت» من در فضای ادبی ایران دقیقاً چیست که اظهار نظرهایم سهمخواهانه و منفعتطلبانه تلقی میشود؟ حقیقتاً در این مورد شدیداً دچار مشکلام. اگر جایزهی جلال را به مثلاً شهسواری یا حسن میدادند، چه سهم و منفعتی نصیب من میشد؟ آیا یکی از بیست و پنج سکهشان را به من میدادند؟ آیا من در دفاع از رمان بلقیس سلیمانی که به «مصلحت» از جایزهی گلشیری کنار گذاشته شد، حتا از جیب خودم درآمدِ دوهفته کارم را هدیه ندادم؟ از منفعت مالی هم که بگذریم، من نه منتقد مطبوعاتام، نه داور جوایز کتاب سال، نه داستاننویس و نه اهل رفت و آمد در محافل ادبی و روزنامهها. در هیچ روزنامه و رسانهی ادبی هم مشغول کار نیستم. حتا برای این که بتوانم همواره کنار این جوایز بایستم نه داخلشان، از داوری دورهی نخستِ روزی روزگاری نیز استعفا کردم. گوشهی اتاقم نشستهام و سایتهایم را به هر زحمتی هست و در سکوت میچرخانم. هیچ کتابی هم نه در ادارهی ارشاد دارم و نه دستِ کسی که نگران آیندهاش و آیندهام باشم. با این وضع، پرسش من از حسن محمودی این است که این «سهم» و «منفعت» دقیقاً چیست که من در پی آنام و خودم خبر ندارم؟ این که برخی مرا متهم میکنند به وابسته بودن به نظام، برایم مضحک است؛ ولی این که برخی چون حسن مرا سهمخواه و منفعتطلب بدانند، تلخ است. اصلاً فضای ادبی ایران چه سهم و منفعتی دارد که من باید در پیاش باشم؟ سهم و منفعتِ من از این فضا، جز در خدمتِ دیگران بودن و کار رسانهای مستقل برای زنده نگاه داشتن جنازهی این فضا و چشم بستن برخودخواهیها و دشنامها و زیادهخواهیها و نگاههای ابزاری آدمها به من، به ضرب از دست رفتن آرامشام چه بوده است؟ سهم من آیا جز این است که برندهی این جایزه در خبرگزاری فارس بر من بتازد و تاختناش را در سایت هفتان که به خود من تعلق دارد، منتشر کند؟
با همهی این حرفها، واکنش حسن محمودی چندان برایم تعجبانگیز نبود، چون او را سالهای سال است که از نزدیک میشناسم و با شتابزدگیهایش نیز آشنایم و این گفت و شنودها نیز میانمان بسیار بوده و خواهد بود. ولی مایلام نتیجهگیری خودم را نیز بنویسم. این که برندهی این جایزه فقط با خواندن یادداشت من، چنین برمیآشوبد و این که حسن این همه ادعاهای عجیب و غریب میکند و بر من میتازد، در حالی که مصادیق ادعاهایش نه در متن من است و نه در شخصیتام؛ فقط میتواند نشانهی آشکار یک وضع باشد؛ این که، آنها مشغول پاسخگویی به فضای منفی شدیدی هستند که در دنیای دهانها ایجاد شده، و خودِ ایشان از آن بهخوبی آگاهاند، ولی هیچکس شهامت صادقانه و مستقل ایستادن در مقام سیبل را ـ دستِکم تا این لحظه ـ نداشته است، جز خوابگرد!