مرگبازی پدرام رضاییزاده
نخست این که، جدای از اسفناکی شمارگان کتاب در ایران که برای مجموعهداستان کمتر از دو هزار تاست، چاپ نخستِ «مرگبازی» در مدتزمانی کوتاه به پایان رسیده و نزدیک است که رضاییزاده خبر چاپ دوم آن را هم در وبلاگاش بنویسد و خوشحالترمان کند. این، برای من یک نشانه است؛ نشانهی این که کارکردهای اجتماعی وبلاگستان، با همهی آفتهای ناگزیرش، بیش از پیش در حال رخ نمودن است. اقامتِ چندسالهی پدرام در وبلاگستان و حضور فعال و تعامل گستردهاش در این فضا، در کنار پیششرطِ مهم «ارزشمند بودن» اثرش، بیآنکه پدرام هیچ جار و جنجالی در وبلاگاش به راه بیندازد، باعث شد چاپ نخستِ کتاباش در مدت زمانی کوتاه به پایان برسد. و باید داستاننویس باشید تا اهمیتِ چنین اتفاقی را بهدرستی درک کنید؛ بهخصوص که این کتاب، مجموعهداستان باشد نه رمان، و نخستین اثر یک نویسنده باشد نه دومین و چندمین اثر. از این رو، به پدرام رضاییزاده تبریک میگویم.
دیگر این که، در بیشتر یادداشتهای وبلاگنویسان در بارهی کتاب او، به موضوعی خاص اشاره شده بود که توجه من یکی را خیلی جلب کرد. همسایگان وبلاگی پدرام که عموماً از همنسلان او (متولدان دههی شست) هستند، بیشتر، از احساس نزدیکی خود با نوع نگاه و گاهی نوع روایت (و حتا زبان) داستانها نوشتهاند. دستِکم اکنون، هیچ حرفی در اینباره در حدِ گفتن ندارم، ولی گمان میکنم این نکته برای آندسته از داستاننویسان نسلهای دیگر که به مخاطبشناسی آثارشان اهمیت میدهند، جای درنگ دارد.
نقشههایت را بسوزان
کتاب حاضر، سومین مجموعه از داستانهای برگزیدهی معاصر است که به این شیوه با ترجمهی این قلم منتشر میشود. پیش از این، نمونههایی از این داستانها در دو مجموعهی «اینجا همهی آدمها اینجوریاند» و «مشقتهای عشق» ارائه شده بود. نه داستان این مجموعه بین سالهای ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۷ در نشریات امریکایی و کانادایی منتشر شدهاند، و در میان نویسندگان آنها، «جویس کرول اوتس» و «استیون کینگ» نام های آشناتریاند. داستانها از نظر سبک و شیوهی روایت متنوعاند و مضامین متفاوتی دارند، ولی وجه اشتراک آنها مسائل انسان امروز است، مسائلی چون عشق، تنهایی، بیگانگی، فروپاشیدن خانواده، مهاجرت، جنگ، بیماری، و دغدغهی مرگ و جاودانگی.