خوابگرد

دو کتاب تازه

زنانگی محض در «خاله‌بازی»
بلقیس سلیمانی، نخستین رمان‌اش «بازی آخر بانو» را در سال ۸۴ منتشر کرد که هم مورد توجه منتقدان قرار گرفت و در باره‌اش، مثبت یا منفی، بسیار سخن گفتند، و هم خوانندگان عام از آن استقبال کردند، چنان‌که گویا اکنون به چاپ پنجم هم رسیده است. رمان تازه‌ی او «خاله‌بازی» اما با تأخیر منتشر شد؛ بازنویسی و معطلی بیش از یک سال برای مجوز و طی کردن مراحل بازنگریِ ناگزیر برای عبور از سد ممیزی، باعثِ این تأخیر شده است. حالا، «خاله‌بازی» با همه‌ی زخم‌های نادیدنی‌اش در دستان ما ست. رمانی که به زعم من، بلقیس سلیمانی را یک پله بالاتر می‌نشاند.

«خاله‌بازی» هم مثل «بازی آخر بانو» مضمونی ظاهراً اجتماعی دارد، ولی در اساس بن‌مایه‌اش فلسفی ست: نقش و رنگِ «زنانگی محض» بر دیوار جامعه‌ی آرمان‌باخته‌ی ایرانی. البته بی‌حرافی‌های شبه‌ِ فلسفیِ مرسوم ادبی و بی‌درافتادن به بازی‌های فرمی؛ آن‌چنان‌که از هم‌اکنون می‌توان بر موفقیتِ آن در فروش امیدوار بود. حالا که چند وقتی ست به مرض پیش‌بینی در ادبیات داستانی گرفتار شده‌ام و از قضا (!) پیش‌بینی‌‌هایم درست هم از آب درمی‌آیند، این را هم بگویم که این رمان، احتمالاً منتقدان را فقط به دو دسته‌ی موافق و مخالفِ اثر تقسیم نمی‌کند، بلکه باید منتظر واکنش‌های منتقدان زن و منتقدان مرد هم در برابر این اثر باشیم! به هر حال، بی‌هیچ تردیدی، مطالعه‌ی این رمان را به هر علاقه‌مند داستانی پیشنهاد می‌کنم. من یکی از خواندن این رمان لذتِ بسیار بردم؛ خصوصاً در روزگار قحطی رمان تازه‌ی ایرانی که نتیجه‌ی نزول بلای خشک‌سالی چند سال اخیر است و جز دعا و نفرین کاری ازمان برنمی‌آید انگار!

برف و سمفونی ابری
نه پیمان اسماعیلی را می‌شود جدی نگرفت، نه داستان‌هایش را. خودش را نمی‌شود جدی نگرفت، چون در مورد داستان‌هایش غیرتی ست! داستان‌هایش را هم نمی‌شود جدی نگرفت، چون بیش‌تر آن‌ها آثاری‌اند که داستان کوتاه ما را قدمی جلوتر می‌برند. پیمان اسماعیلی را نویسندگان و منتقدان به‌خوبی می‌شناسند، پس این چند خط را برای کسانی می‌نویسم که با او چندان آشنا نیستند و دوست دارند یک مجموعه‌داستان حرفه‌ایِ ایرانی بخوانند.

نام او، صرفاً به‌خاطر مجموعه‌ی نخست‌اش «جیب‌های بارانی‌ات را بگرد» آشنا نیست، بلکه از سال ۸۴ تا کنون که مجموعه‌ی تازه‌اش «برف و سمفونی ابری» منتشر شده، نام او چند بار به عنوان بهترین داستانِ کوتاه‌نویس ایران، در جایزه‌های ادبی مطرح شده. شاید از او دو داستان «مرض حیوان» و «میان حفره‌های خالی» را پیش از این در کتابخانه‌ی خوابگرد خوانده باشید. مجموعه‌ی تازه‌ی او افزون بر این دو داستان، پنج داستان دیگر هم دارد که جمله‌ی آن‌ها در کنار هم، دغدغه‌های جدیِ ادبی او را در حوزه‌ی داستان کوتاه به‌خوبی نشان می‌دهد. در این‌جا و این‌جا می‌توانید مرور و نقدی بر این مجموعه را بخوانید.

پیمان اسماعیلی نویسنده‌ای موفق است، اما تداوم موفقیت‌اش را باید به ادامه‌ی حرکت‌اش مشروط کرد. اگر داستان‌ِ کوتاه‌نویسان ما اغلب، کسانی‌اند که دغدغه‌های شخصی خود را با نگاه به مخاطبِ عام روایت می‌کنند، او از معدود نویسندگانی ست که دغدغه‌های ادبی‌اش را ـ به نفع داستان کوتاه ایرانی ـ بر هر چیز دیگر مقدم می‌دارد، حتا اگر در میان خوانندگان عام، مخاطبان کم‌تری داشته باشد. و سرآخر، برای بیرون نماندن این کتاب از دایره‌ی پیش‌بینی (!) باید بگویم که اگر بلای خشک‌سالی تا سال دیگر، همین یکی دو درختِ باقی‌مانده از جوایز ادبی ایران را هم نخشکاند، می‌توان به حضور جدی این کتاب در میان نامزدهای این جوایز امیدوار بود؛ هرچند با این فشار ممیزی و رخوتِ حاکم بر ادبیات که شمار آثار تازه را به حدِ مضحکی کاسته، این پیش‌بینی از نوع «چشم‌بسته غیب گفتن» است لابد!