و به چهارمین سال زندگیاش رسید و من، این روزها آنقدر رنجورم و خسته و ساکت که در این زمانِ «باید خوش بودن»، به جز «خسته نباشید و ببخشیدم» گفتن به همکارانِ بزرگوار و بینامام در هفتان که تنها پشتیبانان صادق من در این راه دشوار بودهاند تا کنون، تنها دست میآویزم به شعری از احمد شاملو که:
میان ماندن و رفتن حکایتی کردیم | که آشکارا در پردهی کنایت رفت
مجال ما همه این تنگمایه بود و دریغ | که مایه خود همه در وجه این حکایت رفت