یکی از پشتوانههای اصلیِ تضمین و حفظِ حقوق شهروندی، بهویژه حقوق «روزنامهنگاران» و «هنرمندان و روشنفکران» در کشورهای توسعهیافتهی دموکراتیک، «استقلال قوای سهگانه» است. اگر در این جوامع، رسانهها رکن چهارم دموکراسی محسوب میشوند و طبقهی روزنامهنگاران و روشنفکران و هنرمندان نقش واقعی «گروههای مرجع» را ایفا میکنند، یکی از دلایلش همین استقلال قوا ست که هر بار، هر یک بخواهد به حقوق این طبقه دستدرازی کند، آن یکی قوه به حمایت از آن برمیخیزد. این روند در طول تاریخ معاصر چنان پیش رفته، که خود به یکی از عوامل بازدارندهی تعرض به حقوق ایشان تبدیل شده است.
این درست که شمایلی از «جمهوری» ساختار سیاسی ایران را پوشش داده، ولی با همین قوانینِ گاه معیوب و گاه متناقض، و با همین روح نیمهجان استقلال قوا در ایران، اگر پافشاری همیشگی و خصوصاً گروهیِ اهل فرهنگ و هنر در دفاع از حقوق خود شکل بگیرد، خود، دمدستترین کار ممکن برای دفاع از خود، و در صورتِ گسترش و تداوم، مهمترین فعالیتِ اجتماعی روشنفکری برای واداشتن حاکمیت به پذیرش اصول نصفهنیمهی «جمهوریتی» ست که نظام سیاسی ایران، رسماً بر آن بنا شده است. میخواهم بگویم: اکنون که آثار اهل فرهنگ و هنر، بیواسطه به جامعه نمیرسد یا اصلاً نمیرسد؛ دفاع گروهی از آثار فرهنگی و هنری و حقوق پدیدآورندگان این عرصه، از «ضروریاتِ روشنفکر بودن» در ایرانِ اکنون ست.
استقبال ۷۲ سینماگر ایرانی از تنها یک جملهی ده روز پیش رئیس دیوان عدالت اداری و نوشتن دادنامهی سرگشادهی جمعی به ایشان، نمونهی بارز چنین فعالیتی ست که نتیجهی قضایی گرفتن از آن و مثلاً تمکین وزارت ارشاد به آن، تنها برآیندِ خوشایندِ احتمالی آن نیست؛ بلکه نفس چنین کاری، خودِ نتیجه است که از لحظهی انتشار به دست آمده است. در این میان، تعجب من این است که سینماگران ایرانی که همواره از در میان اهل فرهنگ و هنر ایران، به دلیل وابستگی جیب سینمای ایران به دولت، به محافظهکاری مشهورند، پیش از گروهی چون نویسندگان و مترجمان این زوایهی تنگ را غنمیت شمردهاند و آشکارا و گروهی داد خواستهاند.
نبودِ تشکلهای صنفی مستقل نویسندگان تنها یک دلیل آن است، ولی برای من یکی دلیل قانعکنندهای نیست. اگر از شمار بسیار روشنفکرانی هم بگذریم که اساساً هرگونه اقدام، حتا نوشتن یک نامه در چارچوبِ «قوانین موجود» را به نوعی تأیید سیستم موجود میدانند و بهرغم سیسال زندگی در این فضا و کشور، هنوز با تصور استقلالِ جیبِ خود از حکومت، از آن گریزاناند، شمار زیادی هم از نویسندگان مستقل هستند که از این تصور بیهوده گذشتهاند ولی این روزها بیش از آن که از بیرون چوب بخورند ـ که میخورند بسیار ـ گرفتار چوبهاییاند که خود در نهانگاه خویش بر جان هم زدهاند و دستهاشان هنوز بر سر هم بلند است!