جعفر پناهی فیلم جنگی «بازگشت» را نمیسازد. از همان بیست روز پیش که شرفالدین، تهیهکنندهاش، ورود جعفر پناهی به سینمای جنگ را ستود، چنین روزی را میشد حدس زد. شرفالدین که رئیس انجمن سینمای دفاع مقدس هم هست، جملهای گفت که بوی ناجوری میداد: “همه معتقدند جعفر پناهی باید کار کند و فرصتی برای او ایجاد شود که دِیناش را به جنگ ادا کند.” یعنی قرار شد جعفر پناهی «ادای دِین» کند.
پناهی با نظرداشتِ حال و هوای حاکم بر فضای فرهنگی کشور، ظرافتهایی هم به خرج داد، از جمله به سراغ داستانی از «احمد دهقان» در مجموعهی «من قاتل پسرتان هستم» رفت یا از ابتدا پای انجمن سینمای دفاع مقدس را هم وسط کشید و… اکنون اما، جعفر پناهی دلیلِ انصرافِ ناگزیرش را «کارشکنی و شیطنت مالکان فعلی سینما و هدر دادن زمان تا گذشتن از فصل مناسب» اعلام کرده، ولی اصل ماجرا به ارتباطِ ظریفِ همان «ادای دین» و مقدمهی ظاهراً بیربطِ بیانیهی جعفر پناهی برمیگردد.
او در مقدمهی بیانیهاش، سینمای جنگ را به سه بخش دستهبندی کرده: فیلمهای «تبلیغاتی» زمان وقع جنگ، آثار «توجیهگر» پس از روز پایان جنگ و فیلمهایی با نگاه «انسانی» که در تاریخ سینما ماندگار میشوند. جعفر پناهی برای فضای فرهنگی دیکتهشده بر سینمای ایران، جنگی یا غیرجنگی، چه تحفهای میتواند بیاورد که «ادای دین» باشد؟ اگر صندلیمان را از جایگاهِ ناظر خاموش، به پشت میزهای بزرگ مدیرانِ کنونی عرصهی دولتی و شبهدولتی تولید فرهنگ ببریم، احتمالاً ما هم پاسخ خوشایندی برای این پرسش نمییابیم و جعفر پناهی را میناچاریم که کنار بکشد و به فکر افزودن فیلمی دیگر بر سیاههی فیلمهای توقیفشدهاش باشد!