اکنون حتا موضوع این نیست که به آثار انبوهی که به وزارت ارشاد فرستاده میشود، مجوز داده نمیشود، بلکه موضوع این است که همان «بیاجازگی» هم صادر نمیشود و آثار بلاتکلیفاند. آیا نمیشود تحلیل کرد که این خود نوعی سانسور کمهزینهتر است؟ فرق هست میان فهرستِ آثاری که «رسماً» مجوز نمیگیرند و فهرستِ آثاری که مجوزشان از چند ماه تا یک سال و نیم بلاتکلیف مانده. مگر در بخش مطبوعات نمیبینید که برخوردهای قضایی پرهزینه، جایش را به اعلامیههای بی سر و صدای هیأت نظارت بر مطبوعات داده است؟
این که ناشران ـ البته جسورترانشان ـ هر ماه آمار کتابهای «ردشده» را منتشر کنند بهتر است یا هر چند ماه، آمار کتابهایی که «در انتظار مجوز»ند؟! بله، موضوع دیگر حتا این نیست که ادارهی ممیزی اصلاحیههای گل و گشاد و چند باره بر آثار میزند؛ بلکه موضوع این است که از صدور اصلاحیه هم خودداری میکند. تو گویی نویسندگان و مترجمان و پژوهشگران، شایستهی دریافتِ اصلاحیه هم نیستند و همان بهتر که اصلاً خودشان هم نباشند. کتابهای آموزشی و کنکور و زناشویی و عرفانبازی و خرافهگرایی و… که به وفور اجازهی چاپ میگیرند و منتشر میشوند، به اندیشه و تحقیق و تاریخ و جامعهشناسی هم که نیازی نیست، شعر هم که به درد مردم نمیخورد، ترجمه هم از مصادیق تهاجم فرهنگی ست، ادبیات داستانی را هم که خود ارشاد هوشمندانه پیشبینیاش را کرده و قرار است به جای همهی ناشران، نزدیک به یکصد اثر داستانی را در نمایشگاه کتاب منتشر کند و سال بعد هم انواع و اقسام جوایز ادبی را برگزار کند.
نه دوستان؛ تعطیلی نصفهنیمهی ادارهی کتاب ارشاد، اتفاقی نیست که وزیر یا معاون آن از بیخبر باشد. ایشان، هم از توانِ اندکِ زیردستان خود در این اداره آگاهاند و از آن احتمالاً خرسند(!) هم از وضع نشر آگاهاند و نارضایتی روزافزون و سرخوردگی عمیق جامعهی نویسندگان و مترجمان و پژوهشگران و روشنفکران ـ حتا به زعم خود خودی ـ را میفهمند. در چنین اوضاعی، شور و شوق وزارت برای نمایشگاه بینالمللی کتاب هم ابداً خندهدار نیست. مشکل بر سر اختلافی ست که میان جامعه و ایشان وجود دارد بر سر مفاهیمی چون «فرهنگ»، «منافع ملی»، «سرمایههای فرهنگی»، «ادبیات»، «اندیشه» و…
از وزیر ارشاد که سالها در روزنامهی کیهان مشغول «رصد فرهنگی» بوده [نقل مضمون]، نخواهید که دغدغههای فرهنگی یا صنفی شما را درک کند؛ او با بینش کامل و مأموریتی که به آن پایبند و متعهد است، بر صدر نشسته و از آنجا و آن کس هم که باید، قدر میبیند و نیازش هم به وزیرنوازی شمایان نیست. مشکل بر سر نگاه «امنیتی» حاکم بر همهی عرصهها از جمله فرهنگ است؛ نگاهی که شما آن را قبول ندارید و زیانبارش میدانید، ولی منش ایشان بر «آن» استوار است و هرچند بهغلط، تدوام مهتری را در پیروی از اصول «آن» در همهی عرصهها از جمله فرهنگ میدانند. پس بیهوده میخ بر سنگ نکوبید.
بهتر این است که در میخ و سنگ خویش بازنگری کنید. فضای پاکیزهای که وزیر ارشاد در آغاز وزارت وعدهاش را در بخش نشر داده بود، اکنون فرادست آمده، و اگر شمایان چنین نمیپندارید که یقیناً نمیپندارید، چارهای ندارید جز این که این رخوتِ تزریقشده را از خود برانید. اکنون میتوانید اوج پیروزی اقتدارگریان در عقبراندن جامعهی روشنفکر و هنرمند را از پیشانی جامعه بنگرید و عمق فاجعه را در گسستِ جامعهی روشنفکری ایران درک کنید؛ جامعهای که با ترفندهای گوناگون، به هزارجزیرهی پاره پاره و بیخاصیت تبدیل شده و جز سکوت و قهر و دشنام زیرلبی کاری دیگر در ذهناش جا نمیگیرد، یا میگیرد و گمان میکند تواناش را ندارد. این، منفعت شخصی شما نیست که بر باد میرود، این، سرمایهی فرهنگی ایران است که از دست میرود. مگر این که تعاریف شما نیز با تعاریف مقتدران عرصهی فرهنگ یکی شده باشد!
از دوستِ جوانی که نخستین کتاباش را چند ماهی ست به وزارت ارشاد سپرده و معطل است، تا نویسندهای کهنهکار که بیشتر آثارش در زمینهی جنگ بوده، تا عموم منصبداران سابق دولتی و برخی منصبداران کنونی، همه و همه از این روند گلهمندند و به آن معترض. درست شبیه آنچه در زمینهی اقتصاد و سیاست، به شکلی دیگر دیده میشود. آنچه ذهن مرا به خود مشغول کرده این است که این همه انرژی منفی، در سکوت، چگونه و چهقدر و تا کجا تلنبار و فشرده خواهد شد؟ و مقتدران کنونی ِ عرصهی فرهنگ (و سیاست) این روندِ ظاهراً امنیتی، اما بهراستی بیمار و خطرناک برای منافع ملی را تا کی ادامه خواهند داد؟ از گسستِ عمیق و روزافزون قشرهای گوناگون جامعه با حکومت، بهخصوص گروههای مرجعی چون دولتمردان سابق، استادان، روشنفکران، دانشجویان و فعالان عرصهی فرهنگ و هنر، بیشترین آسیب در درازمدت متوجهِ کجا خواهد شد؟ بر شاخه نشستن و بُن بریدن تا کِی؟