این یادداشت، در شمارهی ۲۲ (۶آبان ۸۶) هفتهنامهی «شهروند امروز»، در پاسخ به فرزانه طاهری چاپ شده است.
دی ماه سال ۸۶ در مقدمهی یادداشتی دربارهی جایزهی گلشیری چنین نوشتم: «چطور میشود جایزهای را، یا نتایج جایزهای را نقد کرد؟ کافی ست نقدی اگر وارد میکنید، یا مبتنی باشد بر دانستههایی که بتوانید ثابتشان کنید، یا تکیه زده باشد بر آنچه از مرام، اهداف و شیوهی داوریِ یک جایزه آشکار است. حالت سومی هم میماند و آن، اجماع منفی ست؛ این که «اکثریت» جامعهی منتقدان و نویسندگان، با توجه به سابقه و مرام یک جایزه، نتیجهی یک جایزه را عادلانه ندانند؛ به شرط این که این «اکثریت» واقعاً وجود داشته باشد و یک یا چند نفر همفکر، خودشان را «اکثریت» ندانند که متأسفانه ما به چنین اخلاق بدی عادت کردهایم و دستبردار هم نیستیم… چه خوشمان بیاید، چه نیاید؛ جایزهی گلشیری «مطرحترین» جایزهی ادبی ایران است که دلیلش را هم همه میدانند. برای من یکی، جایزهی گلشیری بهخاطر دشواریهای جانفرسایی که خانم فرزانه طاهری و همکارانش از سر میگذرانند تا آبرومندانه برگزارش کنند، خیلی دوستداشتنی ست…»
اکنون نیز، شکنندگی فضای ادبی ایران به دلیل لاغرشدنِ روزافزون آن زیر سایهی سنگین محدودیتهای دولتی، هر منتقدِ خیرخواهِ ادبیات را وامیدارد تا در هر حالتی، هواداری از جوایز ادبی مستقل، همچون جایزهی بنیاد گلشیری را همچنان وظیفهی خویش بداند، ولی با شیوه و منشی که فرزانه طاهری، مدیر بنیاد گلشیری در پیش گرفته، و از «بیتوجهی» و «بیاعتنایی» محض به «بد دفاع کردن» و «تاختن» و «راندن» همهی منتقدان رسیده، چارهای نمیماند جز «جدا کردن حسابِ او» از خودِ بنیاد و جایزهی معتبرِ آن که برآیند حضور و تلاش شمار زیادی از نویسندگان و روشنفکران و منتقدان دیگر نیز هست، و پرهیز دادن او از خطاهای بیشتری که میتواند به شکنندهترشدن موقعیتِ بنیاد و جایگاه این جایزه منجر شود.
پس این چند سطر را نه به عنوانِ نقد جایزه و بنیاد، که به عنوان نقدِ «روش و نوع برخورد» فرزانه طاهری بخوانید که در گفتوگوی دو هفته پیشاش با «شهروند امروز»، ضمن نام بردن از وبلاگ من خوابگرد، بر من (و لابد بر هر منتقدِ خیرخواهِ دیگر) نیز با واژههایی توهینآمیز تاخت که در فضای ادبی ایران، نقش «حاشیهساز و آتش بیار معرکه» را بازی میکنم.
البته، واکنش فرزانه طاهری در برابر کنارهگیریِ تلخِ حسین سناپور از بنیاد، که در همراهی و همدلی و تلاشهای چندین سالهی او برای بنیاد هیچ کس هیچ شکی ندارد، پیشاپیش تکلیفِ دیگران را روشن میکند که احتمالاً نتوانند او را متوجهِ بزرگیِ بام جایزهی گلشیری کنند که ناگزیر برفش هم بیشتر است و روبیدنِ این بام، بیش از آن که با غرور و توهم و ناشکیبایی، شدنی باشد، به اعتماد به نفس، واقعبینی، دقت، روابط عمومی قوی و احترام به دیگران نیازمند است. باید افسوس خورد که در طول یکی دو سال گذشته، دیگران بسیار مؤثرتر و درستتر توانستهاند از بنیاد و جایزهاش دفاع کنند تا خودِ او. همچنان که در کنار همین گفتوگوی اخیر، محمدحسن شهسواری به عنوان یکی از داوران پیشین، تنها با بیان آرام یک نکتهی ساده که نام کتابِ مصطفی مستور روی وبسایت بنیاد نیامده بود، ولی در لیست داوران وجود داشت، این ابهام را زدود. فرزانه طاهری اما در توضیحِ این ابهامِ مستور ـ که یادداشت اعتراضاش در وبلاگ من منتشر شده بود، و در مقدمهی آن گفته بودم که پاسخی اگر برسد، نشرش را وظیفهی خود میدانم ـ با حدودِ یک سال تأخیر در همین گفتوگوی اخیر، عصبانی و تحقیرآمیز به او میتازد، بیآن که نه آن اشتباهِ نه چندان مهم را بپذیرد و نه آن اطلاع ساده را بدهد.
مثالی دیگر میزنم: فرزانه طاهری که حدود هفت سال است، با چنگ و دندان، نامآورترین جایزهی ادبی را اداره میکند، دربارهی لیستهای دقیق کتابها، خیلی ساده و عصبی میگوید: «ما دستی در ارشاد نداریم که بتوانیم لیستهای خیلی دقیق تهیه کنیم…» حال آن که ـ فارغ از این که این ایراد را به جایزه اصلاً وارد نمیدانم ـ تهیهی چنین لیستی نیاز به داشتن «دست» در ارشاد ندارد، بلکه نیم ساعتی وقت میخواهد و مراجعه به خانهی کتاب و هزینهی کمی برای پرینت؛ کاری که سال گذشته خودِ من برای مدیا کاشیگر و جایزهاش کردم و هر کس دیگری هم به سادگی میتواند. اینها فقط مثالاند.
فرزانه طاهری که هیچ شکی نیست در دخالتنکردن او در امر داوری و نیز در دشواریهای ناشی از تنگنظری دیگران و یا فشار صاحبمنصبان که او برای برگزاری هر دوره از جایزه با آنها روبهروست؛ متأسفانه در برقراری ارتباط و حضور رسانهای برای دفاع درست و مؤثر از کیان بنیاد و جایزهی آن، سخت دچار خامی و اشکال است و نگاه خاص و یکدستِ او به همهی منتقدان و نوع برخوردش با آنها نزدیک است که به «چشم اسفندیار» این جایزه تبدیل شود.
او با فراموش کردن همهی ایمیلهای درخواستاش برای نشر خبرهای بنیاد و جایزه در خوابگرد (از سایت هفتان که مدیریت آن نیز با من است، حرفی نمیزنم)، و نیز مقدمهی طولانیِ من بر گزارش مراسم ششمین دورهی جایزه که در آن مستدل و قاطع از جایزهی گلشیری دفاع کرده بودم (کاری که برای هیچ کدام از جوایز نکردم)، صرفاً با تکیه بر لینک دادن من به «برخی» دیدگاههای مخالف (که صرفاً برای اطلاعرسانی بوده، نه به قصد تخریب) و نیز طرح یکی دو پرسش ساده که «چرا نام رمان بلقیس سلیمانی به عنوان تنها نامزد بخش رمان اول اعلام نشد و یا چرا داوران نهایی ناگزیر شدند به انتخاب یا عدم انتخابِ فقط یک اثر»، ابتدا به گونهای میگوید که انگار مصاحبهی بلقیس سلیمانی در دفاع از کیان جایزهی بنیاد و نقدِ نگاه داوران بنیاد به رماناش، در خوابگرد منتشر شده است! و سپس باز هم با لحنی عجیب و دور از شأن مدیر یک جایزهی معتبر، از من به عنوان «آتشبیار معرکه» و «حاشیهساز ادبی» نام میبرد، و به موضوع بسیار فرعی دعوت نکردن از بلقیس سلیمانی به مراسم میپردازد، بی آن که باز اشتباهِ سادهی اعلام نکردن نام اثر را صریحاً بپذیرد و بی آن که آن همه توضیح، نهایتاً قانعکننده به نظر برسد.
حیرتِ من از این است که فرزانه طاهری هر منتقدی را «مخرّبی غرضورز» میداند، بهسادگی میآشوبد و برای از دست دادن دوستان «خویش» شتابان میکوشد؛ هرچند این «دوستان» از جمله من، دفاع از بنیاد هوشنگِ گلشیری و جایزهی بنیاد را همچنان وظیفهی اصولی خویش میدانیم؛ به این امید که مدیرِ سختکوشِ این جایزه متوجهِ اعتبار آن در میان جامعهی ادبی شود تا ساز و کاری همآهنگ با این اعتبار فراهم کند و به عنوان متولیِ امامزاده، حرمتِ آن را «درست و دقیق» بپاید.