خوابگرد

ظاهراً شهر بی‌محتسب است
اندر بی‌ادبی‌های پیرامون جایزه‌ی ادبی گلشیری

سال هشتاد و سه، نظرسنجی کوچکی کردم در مورد معتبرترین جایزه ادبی ایران، میان صد نفر از کتاب‌خوان‌های حرفه‌ای. در آن نظرسنجی، کسانی کتاب‌خوان حرفه‌ای اطلاق می‌شدند که در سال بیش از بیست رمان و مجموعه داستان ایرانی می‌خوانند. نتیجه این که پنجاه و سه درصد از پاسخ دهندگان جایزه ادبی هوشنگ گلشیری را معتبرترین دانستند. جایزه‌ی بعدی سیزده درصد معتبر بود که این یعنی فاصله‌ی بسیار. نمی‌دانم امسال که سال هشتاد و شش است، چنین نظرسنجی‌ای چه نتایجی در بردارد اما این که جایزه‌ی هوشنگ گلشیری همچنان در صدر است واقعیتی انکار ناشدنی است؛ چه میان کتاب‌خوان‌های حرفه‌ای و چه نویسندگان. و دقیقا برای همین است که حرف و حدیث‌ها همواره پس از آن بسیار است که طبیعی ست. [ادامـه]

سال گذشته این حدیث‌ها مکرر شد و موج گرفت و هنوز این توفان قربانی می‌گیرد. یکی همین استعفای حسین سناپور از همه مسئولیت‌هایش در بنیاد گلشیری. غوغای جایزه نگرفتگان البته هم قابل فهم است و هم قابل پیش‌بینی. زیرا که در هر رقابتی، یک یا دو نفر لبخند به لب دارند و دیگرانی که نه. اعتراض به نتیجه از سوی نویسندگانی که نمی‌برند (یکی خود من) حتی منطقی است زیرا که به گمان من هر نویسنده‌ای که خود را مرکز جهان نداند باید این کار را کنار بگذارد. و باید که نویسنده خود را مستحق بهترین نوازش‌ها بداند برای خلق اثرش. منظورم در سال گذشته اعتراض نویسنده محترم آقای «محمد کشاورز» بود که اگرچه ادبیات ایشان را نپسندیدم ولی برایم قابل درک بود. مجموعه‌ی ایشان هم، بسیار پرداخته و قابل ستایش بود و رأی دوم من بود پس از مجموعه آقای سناپور در جایزه‌ی بنیاد گلشیری و در جایزه‌ی منتقدان مطبوعات که مجموعه آقای سناپور نامزد نشده بود، رای اول.

طرفه آن که در مورد جایزه‌ی هوشنگ گلشیری گاه دیده می‌شود داوران هم به نتایج معترض می‌شوند. هولناک‌تر آن که یکی از داوران سال‌های گذشته، با صراحت تمام اعلام می‌کند در سالی که او داور بوده، تحت القائات برگزار کنندگان، به یک کتاب رای داده است. اگر این موضوع صحیح باشد ابتدا باید برای خود آن داور متأسّف بود که باور ادبی خود را کاهلانه در اختیار غیر می‌گذارد و آن را امضا هم می‌کند و اگر چنین نباشد که… . من به عنوان داور سه دوره از جایزه‌ی هوشنگ گلشیری (که یک دوره‌اش با آن داور اغفال‌شده مشترک بود) به رغم انتقاداتی که در مورد برخی از موارد اجرایی این جایزه دارم، به صراحت اعلام می‌کنم نه مدیر عامل و نه هیچ کدام از گردانندگان این جایزه در هیچ کدام از مراحل جایزه، هیچ گونه دخل و تصرفی نکردند. اتفاقا یکی از موارد انتقاد من از گردانندگان جایزه، یکی همین استفاده از داورانی است که شان و اخلاق قضاوت جمعی را رعایت نمی‌کنند؛ یا این چنین تازیانه تهمت بر زبان جاری می‌کنند و یا مانند داور دیگری وقتی اثر مورد علاقه او برگزیده نمی‌شود، تیغ مصاحبه بر می‌کشد و به سایر داوران، کمیِ فهم و بسیاری جهل نسبت می‌دهد.

هیاهوها بسیار است و عجیب این که بسیار متناقض. از یک سو تندباد، که چرا به آثاری جایزه داده می‌شود که ادامه‌ی راه مرحوم گلشیری نیستند و از سوی دیگر تندر، که چرا فقط خودی‌ها جایزه می‌برند و این دیگ برای غربیه‌ها نمی‌جوشد. به گمانم عقل سلیم گاه چیز خوبی‌ست. تا کنون در شش دوره گذشته جایزه‌ی هوشنگ گلشیری، بیست شش نویسنده در بخش‌های مختلف برنده جایزه شده‌اند: احمد محمود، علی خدایی، سپیده شاملو، آصف سلطان‌زاده، محمد رحیم اخوت، میترا الیاتی، مرجان شیرمحمدی، رضا قاسمی، زویا پیرزاد، سهیلا بسکی، بهرام مرادی، شیوا ارسطویی، فریبا وفی، منیرالدین بیروتی، ابراهیم دمشناس، کورش اسدی، روح‌انگیز شریفیان، ابوتراب خسروی، محمد حسینی، یعقوب یادعلی، محمد حسین محمدی، سودابه اشرفی، فرهاد بردبار، مهسا محب‌علی، حمیدرضا نجفی، حسین سناپور.

از میان آن‌ها تنها هشت نفر به نسبت‌های مختلف با مرحوم گلشیری در ارتباط بوده‌اند. یعنی علی خدایی، آصف سلطان‌زاده، محمد رحیم اخوت، منیرالدین بیروتی، کورش اسدی، ابوتراب خسروی، حمیدرضا نجفی و حسین سناپور. برخی از این نسبت‌ها فقط همشهری بودن با گلشیری است. برخی از افراد حتا ممکن است تبری جویند از این نسبت. پس حکایت آن دیگ و این خودی‌ها، گویا فقط رویای خواب قیلوله است و برخلاف آن چه که می‌گویند به کابوس تبدیل شده.

اما همه‌ی حرف من این است که هیچ کدام از این  دوری‌ها و نزدیکی‌ها، نباید ملاک هیچ مهر و کینی شود که شده. در آن سالی که رمان ارزشمند «رود راوی» نوشته «ابوتراب خسروی» نامزد جایزه بود، برخی از دوستان ادبی (خارج از گردانندگان جایزه‌ی هوشنگ گلشیری) معتقد بودند چون رمان قبلی آقای خسروی در جای دیگری جایزه برده خوب نیست این رمان‌شان هم جایزه ببرد. استدلال را می‌بینید؟ با این حساب مثلا گردانندگان این دوره از جایزه باید شب‌ها خواب به چشم‌شان نیاید اگر خدای نکرده محمد رحیم اخوت، آصف سلطان‌زاده، سیامک گلشیری (که اتفاقا تنها در نَسب با گلشیری محشور است)، آذردخت بهرامی، حسین مرتضائیان آبکنار یکی از جوایز را ببرند. با چنین دغدغه‌هایی سر به بالین بردن، بی‌رحمانه‌ترین تازیانه‌ها به داوران است. به گمانم چنین عقب‌نشینی‌هایی نه به صلاح جایزه است و نه به صلاح ادبیات ما.

سال گذشته که من داور بخش داستان کوتاه بودم و مجموعه «سمت تاریک کلمات» برگزیده شد خواستم به میان گود آیم و حداقل از نظر ادبی خود دفاع کنم که شرحش را در ادامه خواهم داد. به نظر من بدون هیچ شکی، مجموعه داستان سمت تاریک کلمات بهترین مجموعه چاپ شده در سال ۱۳۸۴ بود. اگرچه در این کوتاه، مجالی بر این بلند نیست و من در جای دیگری نظراتم را در مورد این مجموعه بیان کرده‌ام.

اکنون به خودم حق می‌دهم  چند انتقاد از گردانندگان جایزه بکنم. اول این که گویا این دوستان گاه متوجه اعتبار آن در میان جامعه ادبی ما نیستند و ساز و کاری متناسب با این اعتبار فراهم نکرده‌اند. داشتن روابط عمومی قوی، چرخاندن به روز امور جایزه و آشنایی به ریزه‌کاری‌های و پیچیدگی‌های ادبیات ما مستلزم برگزاری بایسته این جایزه است و البته درشتی و نرمی که به هم در، به است. به طور مثال انتخاب فقط یک اثر در بخش رمان اول در سال گذشته و مخیرّ کردن داوران به انتخاب و عدم انتخاب همان یک اثر به عنوان برگزیده، و در انتها حتی معرفی نکردن آن یک اثر، اشتباه بود. یا مثلا نبودن نام یک اثر در میان کتاب‌های منتشر شده در یک سال در سایت بنیاد، باز اشتباهی دیگر بود. که البته از آن جایی که من همه اسناد مربوط به داوری‌هایم را نگه می‌دارم، وقتی مراجعه کردم متوجه شدم درست که نام آن اثر در سایت نبود اما در برگه‌های نظرخواهی که میان هیات انتخاب قرار گرفته بود نامش بود و حقی ضایع نشده بود. اما به نظرم همین را هم باید به اطلاع عموم رساند. شنیده‌ام که امسال آیین‌نامه مشروحی تدوین شده که به گمانم به میزان قابل توجه‌ای جلو این سهل انگاری‌ها را خواهد گرفت.

اما در ادامه، دو نامه‌ی منتشرنشده را منتشر می‌کنم. اولی البته امضای چند تن از داوران سال گذشته را نیز در انتهای خود داشت که چون نمی‌دانم اکنون راضی هستند از ذکر نامشان، نمی‌آ‌ورمشان و چون بیشتر متن را خودم نوشته‌ام نامه‌ای را که قرار بود سرگشاده باشد از سوی خودم بدانید. اما متن نامه:

ادبیات داستانی، اگر نگوییم تنها جلوگاه بروز چند صدایی است، دست کم بهترین محمل آن است. به گمان ما، این عرصه نه تنها در هنگام نوشتن مجال ظهور پیدا می‌کند بلکه در حوزه‌های همجوار، از جمله داوری ادبی نیز باید متجلی شود. به همین جهت بسیار بدیهی به نظر می‌رسد پذیرشِ قرار گرفتن در یک جمع داوری، حداقل متضمن دو گزاره است.

۱- شخصی که این امر خطیر را می‌پذیرد، به سلامت اخلاقیِ سایر داوران و نهاد برگزار کننده جایزه اطمینان دارد. این نکته را بر اساس جوایز اهدا شده در سال‌های قبل و همچنین از شناختی که از برگزار کنندگان آن جایزه و داوران دارد، می‌توان دریافت.

۲- شخص پذیرنده داوری، به کارشناس بودن سایر داوران در حوزه ادبیات داستانی ایمان دارد.
طبیعی است معتقد نبودن به هر کدام از دو نکته فوق، شخص دعوت شده به داوری را، از قرار گرفتن در آن نهاد و جمع، از همان ابتدا باز می‌دارد تا در نتیجه، دعوت انجام‌شده را رد کند.

اما پس از پذیرش داوری، آن چه تنها ملاک است، گردن نهادن به مفهوم چند صدایی است. کما این که بنا به اطلاع ما در دوره‌های گذشته جایزه‌ی هوشنگ گلشیری و نیز در همین دوره، بودند داورانی که آثار انتخاب شده برای دریافت جایزه، جزو آثار برگزیده آنان نبود اما بنا به احترام به نظر جمع و اعتقاد به این امر که انتخاب آثار برتر، برآیند نظر داوران است و هر داور تنها صاحب یک پنجم رای نهایی است، تصمیم نهایی را گردن نهادند. و به دلیل سر فرود آوردن به چند صدایی و وجود سلایق مختلف است که در برخی دوره‌ها و نیز همین دوره، دو اثر به عنوان برگزیده اعلام شده‌اند.

از همین رو به گمان ما، پذیرش قرار گرفتن در یک جمع داوری و سپس اعتراض به رای نهایی، آن هم در رسانه‌های جمعی، اگر نگوییم امری غیراخلاقی، حداقل امری غیرحرفه‌ای است. به همین سبب ما در صورت توافق سایر داوران، از مدیرعامل بنیاد هوشنگ گلشیری خواهش می‌کنیم، ضمن توضیح روش رای‌گیری در این جایزه، رای تمامی داوران، در دو حوزه «داستان کوتاه» و «رمان» را منتشر کند تا علاقه‌مندان محترم ادبیات داستانی اطلاع یابند، چند صدایی در این عرصه نیز رعایت شده است. زیرا که به گمان ما، چند صدایی و احترام به نظر مخالف، امری بود که مرحوم هوشنگ گلشیری، چه در آثارش و چه در تأملات ادبی خود، سخت به آن معتقد بود و شان این نویسنده بزرگ، جز با احترامِ عملی به این مفهوم، رعایت نمی‌شود.

اما به سبب درویشی پیشه کردن برگزارکنندگان جایزه و پاسخ ندادن به معترضان، من نامه‌ای خطاب به مدیرعامل بنیاد نوشتم که البته هیچ گاه آن را برای ایشان نفرستادم. نامه‌ای که حاکی از احساسات شخصی‌ام بود که در میان شلوغ‌بازار سال گذشته، صلاح دیدم بر آن مهار زنم. اما اینک که ابرهای آشوب اندکی به کنار رفته‌اند بد ندیدم آن را منتشر کنم.

حضور محترم سرکار خانم طاهری
با سلام و آرزوی سلامتی
می‌دانید که من هیچگاه شاگرد مرحوم گلشیری نبودم، چه بد. و حتی ایشان را از نزدیک فقط یک بار دیدم که هنوز جوان بودم و شهرستانی و نتوانستم بیش‌تر از سه متر به ایشان نزدیک شوم و چند کلمه‌ای از حرف‌هایشان را شنیدم که به جوانی بود علاقه‌مند به داستان‌نویسی و آقای گلشیری داشتند به آن جوان برای رسیدن به سوالش، به کتابی با ترجمه شما اشاره می‌کردند و این تنها باری بود که من ایشان را دیدم.

این‌ها را گفتم برای چه؟ این که به رغم آن چه شاید بدجوری پاچه‌خواری به نظر رسد، بهتان بگویم ارادت من به شما بیشتر از ایشان است، چون هنوز کمی شهرستانی مانده‌ام و دیدار چهره به چهره را برای قضاوت مناسب‌تر می‌دانم. اگر چه با شما هم اول با ترجمه‌هایتان آشنا شدم به ویژه چه قدر مدیون‌تان هستم، شاید تعجب کنید، از ترجمه کتاب «مردی دیگر» که ترجمه مصاحبه‌ای با گراهام گرین بود ـ من عاشقش هستم ـ و این کتاب بازگشایی کرد برخی از رازهای آثارش را که برای من حیاتی بود.

بنابراین حضور من در جایزه‌ی هوشنگ گلشیری، حداقل بخش مهمی از آن، به خاطر ارادت من به شما بود که با حضور مداوم سه ساله بسیار بیشتر شده است و هر جا هم که نشسته‌ام، مثل پیرزن‌ها، تعریف کرده‌ام از منش و پرنسیبی که شما دارید در مدیریت این جایزه و این‌ها را همه گفتم که اگر در ادامه این یادداشت، خدای نخواسته، تندی و گستاخی‌ای بود از طرف من، بدانید از ارادت من به شما چیزی کاسته نخواهد شد و هنوز که بنشینم هر جا، خواهم گفت آن چه پیش از این می‌گفتم.

و اما اصل قضیه. تکه‌پرانی‌ها و پرده‌دری‌ها و کوچکی‌هایی که شد بعد از این دوره از جایزه، که من و شما می‌دانیم برای چه و از کجا آب می‌خورد، پیش خودم گفتم مروت نیست خانم طاهری یک تنه بشنود هر چه لایق گویندگان است. و من می‌دانم با آن همه اسمی که به عنوان هیات موسس و مدیره در بروشورها چاپ می‌شود و می‌رسد به دست مردم، شما و یکی دو تن از دوستان که تنها گردانندگان جایزه هستند، چه قدر تنهایید و کسی نیست که بایستد و حقیقت را آن چه هست، بگوید. پس دیدم رسم جوانمردی نیست بنشینم و چیزی نگویم به ویژه این که برخی از تندی‌ها منبع‌اش وب‌سایت خوابگرد بود که من گاهی در آن چیزی می‌نویسم و همه می‌دانند دوستی دیرینی دارم با صاحبش و کسی نمی‌داند البته که این وب‌سایت سیاست‌های خودش را دارد و قرار است آزاد باشد و من دخالتی نمی‌کنم در آن. و این قراری است بین من و صاحب فرهیخته این وب‌سایت و اگر هم نظری دارم، من هم بدهم در کنار باقی نظرها. و فکر کردم، با همان اخلاق شهرستانی، که سکوت، نمک خوردن و نمک‌دان شکستن است که من حداقل چهار بار خورده‌ام نمک شما را در خانه‌تان. و بی‌هیچ تعارفی پیش خودم گفتم هر بار که می‌خواهی از سوابق ادبی‌ات بنویسی، یک جایی هم یادآوری می‌کنی داوری سه دوره از جایزه‌ی هوشنگ گلشیری، پس اگر اعتباری گرفتی از این جایزه، حالا زمان آن است خرجش کنی.

بعد آقای […] زنگ زدند که به شما داوران هم توهین شده و دسته‌جمعی چیزی بنویسید علیه خانم […] و آقای […] که من همان اول به‌شان گفتم اگر نظر من را بخواهید، همان میزان که خانم طاهری گفتند برایشان کافی است. ضمن این که جواب آقای […] یا هر نویسنده‌ای که نبرده است جایزه را، اصلا نباید داد که دادن جواب، وارد شدن در دور باطلی است که در نهایت آن که بزرگ‌تر است، می‌بازد. حتی نظرم این بود که جواب خانم … را هم نباید داد آن هم به صورت دسته‌جمعی. زیرا که بی‌‌تعارف بزرگ می‌شوند. اما باز اصرار بود و من دیدم احتمالا این نظر شماست و من که می‌خواستم چیزکی بنویسم، شاید این طور بهتر باشد. و  دیدید با این که من داور مجموعه داستان بودم نوشتم و حتما به دست‌تان رسیده و پیشنهاد من بود برای آن که شأن شما به عنوان مدیرعامل بنیاد حفظ شود، ما امضاء کنندگان نامه، از شما درخواست کنیم رای داوران را حداقل بدون نام هر داور منتشر کنید، که انتشار رای‌ها (آقای […] گفتند تصمیم ایشان، و به نظر من در آن موقع) نظر شما بود. با این که آقای […] با من هم‌نظر بودند جواب دادن، آن هم به صورت دسته‌جمعی، بها دادن بیش از حد به آن داور معترض است اما من درخواست را نوشتم و دوستان هم انگار بدشان نیامد و روی هم رفته راضی بودند.

اما نکته‌ی اصلی.
چاپ این نامه بدون پاسخ شما که همان توضیح روش رای‌گیری و رای داوران باشد، نه تنها هیچ‌گونه تاثیری ندارد بلکه اگر بی‌ادبم نخوانید، تف سربالا است که برمی‌گردد به صورت ما نامه‌پراکنان. و به گمان من دو راه بیشتر پیش روی ما نیست. یا به نظر اول من (و شنیده‌ام که نظر اکنونی شما نیز همین است) تنها سکوت پیشه کنیم یا نامه درخواست ما همراه با جواب مثبت شما و انتشار رای‌ها یک جا منتشر شود تا تاثیر مناسب خود را بگذارد و از این به بعد دیگران فکر نکنند شهر بی‌محتسب است.

می‌بخشید از این که وقت‌تان را گرفتم و باز عذرخواهی از بی‌ادبی‌های که بود و مجبور بودم.
محمد حسن شهسواری

این یادداشت، نخست در هفته‌نامه‌ی «شهروند امروز» چاپ شده بود.