خب، مبارکمان باشد! یعقوب یادعلی حالا با حکم دادگاه، به اتهام نوشتنِ قسمتی از رمانش «آداب بی قراری» که سه سال پیش منتشر شد و جایزهی بهترین رمان سال را هم از بنیاد گلشیری گرفت، به حبس و نوشتن چهار مقاله محکوم شد.
حکم محکومیت یادعلی را وکیل او صالح نیکبخت به ایسنا چنین شرح داده: “قاضی دادگاه که فرد وارسته و شایستهای بود، در حکم صادره آورده است با توجه به جوان بودن متهم و نیز نداشتن سابقهی کیفری، ۹ ماه از این یکسال را به مدت دو سال تعلیق کرده مشروط بر این که در طول این دو سال، وی ۴ مقاله حداقل در یک صفحه به اندازه A4 در یکی از نشریات محلی استان کهگیلویه و بویراحمد هر شش ماه یکبار با هزینهی خود منتشر کند و پس از انتشار، دو نسخه از آن را به دادگاه و اجرای احکام کیفری دادگستری ارسال کند. این چهار مقاله باید در مورد شخصیتهای فرهنگی، هنری و… باشد بدون آن که مصادیق افراد غیر را تعیین کند.”
مبنای صدور حکم چه بوده؟ بندهای دوم و نهم مادهی ۶ قانون مطبوعات و تبصرهی ۲ الحاقی همین قانون. بند دوم ماده ششم قانون مطبوعات در بارهی حدود مطبوعات است و در آن اشاعهی فحشا و منکرات در انتشار عکسها و تصاویر و مطالب خلاف عفت عمومی جرم تلقی شده است و بند نهم این بخش نیز مربوط به “سرقتهای ادبی و نقل مطالب از مطبوعات و احزاب منحرف و گروههای مخالف اسلام” است. حالا دیگر به قول وکیل یادعلی “اگر قرار باشد صدور چنین احکام و مجازاتهایی باب شود، باید علیه همهی نویسندگان ایران و جهان و به این اتهام که او قصد نشر اکاذیب و توهین به فلان قوم و ملت را داشته، اعلام جرم کنیم.”
جزییات این ماجرا از ابتدا در عین تلخی، بسیار عجیب و خندهدار و بهتآور بود. تلختر از بازداشتِ غیرقانونی یعقوب یادعلی به مدت ۳۹ روز، اخراج او بود از سازمان صدا و سیما به استنادِ بخشهایی از همین رمان و نیز حذف نام او از تیتراژ سریالی که هم اکنون از شبکهی یک پخش میشود. و شاید این ماجرای عجیب و تلخ و فاجعهآمیز، باید چنین حکم عجیبتری را در پی میداشت: محکوم شدن یک داستاننویس به زندان، و نوشتن چهار مقاله با شکایتِ یک نفر کارمندِ دادگستری، به خاطر نشر تخیل در قالب داستان (کتاب) با مجوز وزارت ارشاد، آن هم با استناد به قانون «مطبوعات»!
شاید ابلهانه و احمقانه باشد این امیدواری که در فرجامخواهی، این حکم عجیب و بیسابقه لغو شود و رویهای چنین نادرست و خلافِ آزادی بیان در دستگاه قضایی گشوده نشود؛ ولی دستِکم در این ساعتهای نخست که خبر منتشر شده، ذهنم جز میل به این امیدواری، به سویی دیگر نمیرود، مگر آن که بتوانم زندانی بزرگ را در ذهن تصویر کنم آکنده از داستاننویسانی پیر و جوان که به استناد این حکم قضایی و این فتح باب، در این زندان بزرگ در هم میلولند و بر سر خودکار و برگهی A4 توی سر و مغز هم میکوبند… و آسیاب به نوبت!
پینوشت:
یعقوب یادعلی به مجازاتی بسیار عجیب محکوم شده، ولی این نکته از حکماش کمی دور از چشم ماند که او از اتهام «افترا و توهین»، یعنی بخش مهمی از اتهاماش که باعث بازداشت طولانیمدت و آن همه سر و صدا و هزینه شد، تبرئه شده و تنها به اتهام «نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی» محکوم شده است؛ که امروز به من گفت احتمالاً تقاضای تجدید نظر خواهد کرد. در واقع، او به خاطر نشر اکاذیب در صفحههای ۶۹ تا ۷۱ رماناش «آداب بیقراری»، افزون بر این که باید چهار مقاله دربارهی شخصیتهای فرهنگی و هنری منطقه در چهار صفحهی A4 بنویسد و با هزینهی خودش در یکی از نشریات محلی منتشر کند، باید ۵۱ روز دیگر هم به زندان برود تا مجازاتش کامل شود.
بار پیش که او ۳۹ روز در زندان عمومی یاسوج زندانی بود، شاید اگر تلاش خودش نبود، زنده یا سالم از زندان بیرون نمیآمد. بیش از یک ماه تلاش کرد تا نگهبانان و کارمندان زندان و خود زندانیان که غالباً بومی بودند، از موضوع اتهام او (توهین قومی) خبردار نشوند و در سه چهار روز آخر هم که سرانجام خبر منتشر شد، با انواع تهدیدهای روحی و جسمی روبهرو شد تا عاقبت جان به در برد! از شروع این ماجرا تا اکنون که ماهها میگذرد، یعقوب یادعلی بسیاری از حقوق شهروندی خود را از دست داده و اگر تقاضای تجدیدنظر کند، در واقع باید تهماندهی انرژیاش را جمع کند برای این که بیش از این، جان و روح و زندگیاش ویران نشود. امیدواری من این است که همانطور که از اتهام «افترا و توهین» تبرئه شد، از اتهام «نشر اکاذیب» در «رماناش» هم تبرئه شود یا دستِکم همهی مجازات او بی هیچ شرطِ عجیبی تعلیقی شود. در پایانِ این روندِ جانکاه و فرساینده که به صراحت آن را یک «فاجعه» میخوانم، حسابِ خیلی چیزها میماند برای روزی و روزگاری دیگر شاید…
پیوند: پروندهی یعقوب یادعلی در خوابگرد