خوابگرد

اسماعیل، اسماعیل

امشبم را با این قطعه، به لرزش روح می‌گذارنم:

من چاقو به چاقو ساییدم، گردن پسر را جابه‌جا کردم، دعا خواندم، گریه کردم، معطل کردم،
تا می‌توانستم معطل کردم.
اما هیچ قوچی نیامد.
هیچ قوچی نیامد.
هیچ قوچی.
و من پسرم را کشتم.

 وبلاگ آفریننده‌اش