شانزدهم اردیبهشت امسال، در جایزهی «روزی روزگاری»، از عبدالله کوثری، مترجم بیش از ۴۰ اثر ادبی، تقدیر شد. از آن روز، برخی مترجمان، بدون ذکر نام، بحثی را آغاز کردند در کامنتهای اینجا، دربارهی کیفیت ترجمهی عبدالله کوثری از رمان «گفتوگو در کاتدرال»، که دامنهاش کشیده شد به کیفیت ترجمهی کاوه میرعباسی از ترجمهی «نادیا»، و بعد نوبتِ مدیا کاشیگر رسید که او رسماً پاسخ منتقدان را به عنوان سخنگوی «جایزهی بهترین ترجمهی فرانسوی به فارسی» داد، کمی هم پای استاد سیدحسینی به وسط کشیده شد و پای دیگر مترجمان برجستهی ایران. در طول این راه، به ضربِ سانسور، آن چه را بوی توهین و تهمت و تحقیر میداد، پاک کردهام. امروز دیدم که آقای عبدالله کوثری هم، یادداشتی را برایم ایمیل کرده که به احترام خوانندگان خوابگرد، در اینجا بگذارم. با او که تماس گرفتم، گفت: همهی ما به وجود دروغ، دغل، نیرنگ و… در فضای سیاست عادت کردهایم و با آن خو گرفتهایم، ولی ادبیات برای این است که زیبایی را درک کنیم و از انسانیت لذت ببریم، نه آن که آن را هم با آلودگیهای خاص دنیای سیاست، بیالاییم.
پس از کامنتهای پرشمار مترجمانی که نام خود را آشکار نکردند، با انتشار متن پاسخ عبدالله کوثری در ادامهی این یادداشت، گمان میکنم تنها کسی که حقاش برای انتشار پاسخ در این وبلاگ محفوظ مانده، کاوه میرعباسیست. اگر او هم پاسخی بفرستد، بر من است که آن را نیز منتشر کنم و، پروندهی این بحث را ببندم؛ اگر هم مایل نباشد که از این حق خود استفاده کند، با انتشار پاسخ عبدالله کوثری، بحث را، در خوابگرد، پایانیافته اعلام میکنم. به همین دلیل، کامنتِ این یادداشت را میبندم. [متن پاسخ عبدالله کوثری]
عبدالله کوثری:
گردانندهی ارجمند وبسایت خوابگرد
چندی پیش نوشتهای دربارهی ترجمهی «گفتگو در کاتدرال» با امضای آقای امیرحسین حلاج در صفحات آن وبسایت منتشر شد. من بهراستی نمیدانم آیا ما وظیفه داریم به نوشتهی کسی پاسخ بگوییم که نام خود را نمیگوید و حاضر نیست مسئولیت گفتههای خود را بپذیرد و از این گذشته، بعد از گرفتن چند ایراد (که کم و کیف آنها را خواهیم دید) برخلاف آیین نقد، بی هیچ استدلال و استنادی، سرتاسر متنی هفتصد صفحهای را نادرست و بیارزش قلمداد میکند. اما در هرحال خود را موظف میدانم به احترام مخاطبان شما و به منظور فراهم کردن مجالی برای داوری ایشان، آن نوشته را پاسخ بدهم.
اما نخست به این نکته اشاره کنم که چاپ اول این کتاب، شانزده هفده سال پیش، و چاپ دوم آن یک سال و اندی پیش منتشر شد. اگر جناب حلاج (پنبهزن) در آن زمان چنین زبانآور و رشید نبودند، باری در این یک سال و اندی فرصت داشتند که نقدی جامع و مستدل بر این ترجمه بنویسند. اما نوشتن چنین «نقدی» با کیفیتی که خواهیم دید، درست بعد از اظهار لطف «روزی روزگاری» به این مترجم، بهترین دلیل است بر این که که مقصود، نقدی آموزنده و سالم نبوده. من متأسفام که در این میان، مردی فرهیخته که نزدیک به شش دهه از عمر خود را وقف خدمت به فرهنگ این سرزمین کرده و بسیار چیزها به ما آموخته، از آتش خشم و کین نویسنده در امان نمانده است. همچنین جای تعجب دارد که هیچ یک از دوستان «کامنتنویس» به این فکر نیفتادهاند که شاید، دستِکم در یک مورد اشتباه از منتقد باشد. اگر یکی از این دوستان به خود زحمت میداد و برای یافتن معنای چند واژه یا اصطلاح، نگاهی به یک فرهنگ زبان انگلیسی میانداخت، میتوانست دیگران را از میزان دانش و مسئولیتشناسی جناب پنبهزن آگاه کند. اگر چنین میشد، دیگر نیازی به پاسخ من نمیبود.
از آنجا که من بر خلاف ایشان کوشیدهام، پاسخم مستدل و مستند باشد، این نوشته بهناگزیر طولانی شد و امیدوارم برخلاف مقررات وبسایت شما نباشد.
یادآوری این نکته ضروریست که ایشان ترتیب مناسبی در نوشتهی خود نداشتهاند. یعنی این که بگویند: «یوسا میگوید» و بعد ترجمّهی خودشان را بیاورند، ظاهراً فقط برای مقهور کردن خواننده بوده تا بداند که این است و جز این نیست. رسم آن است که نخست متن را به زبان مبدا میآورند و بعد، ترجمهای را که میخواهند نقدش کنند، و سرانجام پیشنهاد خود را. من در این نوشته از همین ترتیب استفاده میکنم.
from the doorway of La Chronica Santiago looks at the Avenida Tacna without love
ترجمهی من: از درگاه لا کرونیکا سانتیاگو بیهیچ عشق به خیابان تاکنا مینگرد.
ترجمهی ایشان: از درگاه لاکرونیکا، و بیآنکه دوست داشته باشد، سانتیاگو نگاهی به خیابان تاکنا میاندازد.
به چه دلیل ترجمهی ایشان درست است؟ هیچ دلیلی نیاوردهاند. چرا من باید عبارت روشن، موجز و موثری را که نویسنده نوشته با توجه به واژههای او ترجمه نکنم؟ اگر نویسنده قصد تاکید بر عشق نداشت، میتوانست مثلاً بنویسد with no interest یا indifferently.ترجمهی من احساس سانتیاگو را به هنگام نگاه کردن به خیابان تاکنا بیان میکند. اما ترجمهی ایشان: نخست، این «و» که در اول جمله آمده چه کاربردی دارد. در متن اصلی نیست. آیا قرار است دو عبارت « از درگاه لاکرونیکا» و «بیآنکه دوست داشته باشد» را به هم ربط بدهد؟ بین این دو چه ربطی وجود دارد؟ اصل جملهی ایشان هم جدا از آن که به هیچ روی ترجمهی متن اصلی نیست، گمراهکننده نیز هست. یعنی خواننده بعد از خواندن آن بلافاصله از خود میپرسد: بیآنکه چه چیزی را دوست داشته باشد؟ «نگاه کردن» را یا «خیابان تاکنا» را؟ باری، ایشان عبارتی بس شفاف و روشن و موثر را به جملهای نادرست و مبهم ترجمه کردهاند و به جملهی من که دقیقاً رسانندهی مقصود و تاکید نویسنده است، ایراد میگیرند.
The gaudy skeletons of posters floating in the mis
ترجمهی من: چارچوب پرزرق و برق پوسترها شناور درمه.
ترجمهی ایشان: شبحهای رنگ و وارنگ پوسترها شناور در مه.
من نخست معنای واژهی gaudy را از فرهنگ Concise Oxford Dictionary میآورم (از این پس نیز در همهجا به این فرهنگ ارجاع میدهم): Gaudy;tastelessly or extravagently bright or showy
بنابراین، این کلمه به معنای رنگ و وارنگ نیست، بلکه به معنای اجق وجق و پرزرق و برق است. کلمهی skeleton نیز نیازی به توضیح ندارد. قاب یا چارچوبی (درونی یا بیرونی) که پیکر چیزی را قائم نگاه میدارد. ایشان اگر در فرهنگی معادل شبح را برای این واژه پیدا کردند، نام آن فرهنگ را برای ما بنویسند. اما این که پرسیدهاند: پوستر و چارچوب؟ به عرض ایشان میرسانم که امروز سرتاسر تهران پر از پوسترهای تبلیغاتی است که آنها را در چارچوب (قاب) گذاشتهاند، خواه این پوسترها بر دیوار باشند یا بر پایههای کوتاه و بلند نصب شده باشند. چارچوب این پوسترها را ممکن است با نئون یا لامپ رنگی یا فلزهای براق بیارایند و اتفاقاً این زرق و برق است که حتا در مه به چشم میآید.
ـ ایراد ایشان درست است . صف مسافران است نه صف تاکسیها
ـ درجملهی Fondeling a chilcano and having his shoes shine
ایشان واژهی and را سهواً یا عمداً از قلم انداختهاند.
ترجمهی من: با چیلکانویی بازی میکند و واکسی کفشش را واکس میزند
ترجمهی ایشان: با پسر مکزیکیای ور میرود که دارد کفشش را واکس میزند
اندکی آگاهی از زبان انگلیسی و اندکی دقت به ما می فهماند که chilcano که با حروف ایتالیک هم آمده، وجودی مستقل از عمل واکس زدن دارد. بهخصوص که در دو سطر پایینتر ما واژهی bootblack را که به معنای واکسی است، داریم.
Santiago sits down ,tells the bootblack to shine his shoes too,
بنابر این، chilcano نمیتواند به معنای bootblack یا پسرک واکسی باشد. اما جدا از این بحث لغوی، این صحنه را به روایت جناب حلاج پیش چشم مجسم کنیم: مردی در بار و پیش چشم مشتریان بار دارد “با پسرکی که روی زمین نشسته و کفش او را واکس میزند، ورمیرود!” آیا مترجم نباید اندکی دربارهی جملهی خود و منطقی بودن آن جمله فکر کند؟
سرتاسر این جمله و جملههای قبلی که به این صحنه مربوط میشود، حاکی از آن است که دوست سانتیاگو تنها نشسته و آدمی در کنارش نیست. خواه واکسی یا کس دیگر. واژهی چیلکانو چند بار دیگر هم در متن آمده، ازجمله در صفحهی ۲۰ چاپ دوم کتاب: قمار در خانهی نوروین، چیلکانوها و حمام کردن درخانهی نوروین، نیایشهای شبانه در روسپیخانهها… . اگر معنای پیشنهادی ایشان را بگیریم، یعنی که این حضرات، همیشه چند تا پسرک واکسی را هم در کنارخود داشتهاند! من در پی این واژه به فرهنگ اسپانیایی ـانگلیسی و انگلیسی ـ اسپانیایی Vox New College Spanish and English Dictionary رجوع کردم و آن را نیافتم. اما از این توصیفات چنین بر میآید که نوروین (دوست سانتیاگو) چیزی (غیر از آدمی) در دست دارد و با آن بازی میکند و در یک جا هم با دقت و تامل تماشایش میکند (contemplating) و لبخند میزند. من حدس زدم که این شیئ شاید مجلهای خاص پورنوگرافی باشد و تردید خود را هم با قید کلمهی ظاهرا در پانویس نشان دادهام.
اما بحث من در این مورد با جناب پنبهزن تمام نشده. من معادل اسپانیایی کلمات boy و lad را از همان فرهنگ اسپانیایی ـ انگلیسی میآورم:
Boy ;nino,muchacho , chico mozo
Lad; muchacho, chico chaval ,joven
همچنین معادل اسپانیایی کلمهی واکسی را:
Bootblack; limpiabotas, lustrabotas
Bootboy;mozo de hotel
حال ایشان باید به ما بگویند به چه دلیل واژهی chilcano را به پسرک واکسی مکزیکی [توجه کنید که داستان در لیما پایتخت پرو میگذرد] ترجمه کردهاند. ایشان باید مأخذی را که این معادل را داده معرفی بکنند. اگر دلیل این معادلگذاری را بیان نکنند، بدان معناست که شعور خوانندگان را به هیچ گرفتهاند. یعنی پیش خود فکر کردهاند کسی که معنای این واژه را نمیداند، ما هم برای این که ایرادی گرفته باشیم، همین طوری چیزی میپرانیم شاید بگیرد. و این یعنی اهانت به شعور خواننده. آن دوستی که در «کامنت» خود به من ایراد گرفته که پسرک واکسی را به جای پاشنهکش و سوئیچ گرفتهام، ای کاش این سطور را بخواند.
ـ He does not look drunk yet
برمن ایراد گرفتهاند که چرا به جای جملهی: “هنوز به نظر نمیرسد مست باشد” نوشتهام: “هنوز مست نمینماید”. آری، جرم من این است که به جای پنج شش کلمه از یک فعل اصیل و روشن که به هیچ روی از زبان معیار دور نیفتاده، استفاده کردهام. هرکس سلیقهای دارد.
I get in early ,they give me my topic ,I hold my nose and in two or three hours all set,
ترجمهی من: زود سر کار میروم، موضوع را به من میدهند، بینیام را میگیرم و در ظرف دو سه ساعت کار تمام است.
ترجمهی ایشان: زود سر کار میروم، موضوعم را بهام میدهند، سرم را میاندازم پایین و در ظرف دو سه ساعت کار تمام است.
من معنای اصطلاح to hold nose را از همان فرهنگ آکسفورد میآورم:
To holds one,s nose; compress the nostrils to avoid a bad smell
یعنی بینی خود را برای اجتناب از بوی بد گرفتن. و منظور از آن، کاری را با اکراه انجام دادن است. حال باید دید چه کسی سزاوار آن لحن تمسخر آمیز و نیش و طعنهی نهفته در کلام ایشان است.
A small figure runs among the cubes
ترجمهی من: اندامی کوچک میان مکعبها میدود.
ترجمهی ایشان: هیکلی کوچک میان مکعبها میدود.
واژهی figure به معنای هیکل نیست، طرحی از هیکل یا پرهیبی از آن است. هفده سال پیش من با توجه به این نکته، واژهی اندام را به کار بردم. امروز فکر میکنم واژهی مناسب، همان پرهیب است. اما هیکل همانطور که گفتم مناسب نیست.
ـ ایشان درجایی فرمودهاند، بر میزی نشسته بود، یعنی، روی میز نشسته بود. گویا ایشان هیچ علاقهای به مراجعه به فرهنگها ندارند، خواه فرهنگ انگلیسی و خواه فرهنگ فارسی. اما بد نیست بدانند که اصطلاح سر میز (که هیچ ایرادی ندارد) به نسبت، جدید است. بنابراین «بر سفرهی این و آن نشستن» به معنای روی سفره نشستن نیست، یا مثلاً: «بر این خوان یغما چه دشمن چه دوست». ایشان میتوانند برای این قبیل معانیِ «بر» به متون فارسی یا به فرهنگ معین رجوع کنند.
کلام آخر این که نه من و نه هیچ مترجم دیگری نمیتواند لافِ بری بودن از خطا بزند. هرگز چنین نگفتهام و تا کنون هر نقد منصفانهای را با امتنان تمام پذیرا بودهام. اما ایشان پا از حد نقد سنجیده و منصفانه فراتر نهادهاند و بی هیچ استدلالی ادعا میکنند: «جناب کوثری همهی جملههایی را که یک ذره سخت بوده، غلط ترجمه کردهاند.» این به معنای آن است که سرتاسر این متن، سرشار از ایراد است و درنهایت، این ترجمه ارزشی ندارد. شرافت فردی و شرافت حرفهای ایجاب میکند که ایشان تک تک این خطاها را در نقدی مستدل و با استناد به فرهنگ لغت و سایر مآخذ معتبر، و نه به گونهای که در این نوشتهی غیر مسئولانه دیدیم، اثبات کنند. اگر چنین نکنند، من حق دارم ایشان را آدمی مسئولیتنشناس بنامم که چهره پوشانیده و میخواهد با جار و جنجال و رجزخوانیهای بیپشتوانه، تلاشهای صادقانهی دیگران را بیاعتبار جلوه دهد.
عبداله کوثری