خوابگرد

پاسخ مدیا کاشیگر به منتقدان جایزه‌ی ترجمه

خوابگرد: در یکی دو هفته‌ی گذشته، کامنت‌های خوابگرد، عرصه‌ی تاختِ منتقدانِ نتایج داوری نخستین دوره‌ی «جایزه‌ی بهترین ترجمه‌ی ادبی از فرانسوی به فارسی» بود. نظرهای توهین‌آمیز و مسئولیت‌آور را پاک کردم و جالب بود که از میان منتقدان، هیچ کس حاضر نشد با نام واقعی خودش، کامنت بگذارد. ظاهر ماجرا این است که به ضربِ سانسور من، و نیز تهدید به سانسور، نشانی از توهین نماند، ولی واقعیت این است که وقتی قرار باشد در این عرصه هم دهان باز کنیم، هیچ فرقی با گندزبان‌ترین مردمان روزگارمان هم نداریم، و پرسش‌ام این است که سانسور من، چه تأثیری می‌تواند روی تصحیح زبان و ادبیات نقد در خلوت منتقدان گذاشته باشد؟ به گمان خودم، هیچ! اما فرجام این ماجرا، یادداشتی‌ست از مدیا کاشیگر، سخنگو و داور این جایزه، که آن را برای انتشار در این‌جا، برایم فرستاد. شخصاً هیچ نسبتی با هیچ کدام از دو طرفِ این دعوا و موضوع دعوای‌شان نداشته و ندارم، ولی نشر این پاسخ غیرشخصی را، در این‌جا، حق سخنگوی این جایزه می‌دانم.

متن کامل یادداشتِ مدیا کاشیگر:
جناب آقای شکراللهی، با سلام،
این یادداشت را نه به‌عنوان «کامنت» که مشخصاً به‌عنوان «یادداشت» برای خوابگرد می‌نویسم تا اگر صلاح دانستید نشر دهید.
۱) هم‌چنان‌که تلفنی هم خدمت‌تان عرض کردم، بنده شخصاً هیچ مشکلی با هیچ مطلبی که منحصراً مربوط به خودم باشد ندارم: اگر مطلبی را درخور پاسخ یافتم، حتماً پاسخ می‌دهم وگرنه اگر ناسزا بود و حرف مفت، اعتمادم به شعور عموم خوانندگان آن‌قدر هست که از خیر پاسخ می‌گذرم. [ادامـه]

۲) بنابراین اگر یادداشت حاضر را می‌نویسم فقط به این دلیل است که برخلاف نظر برخی از کامنت‌نویسان، در جایزه‌ی بهترین ترجمه‌ی ادبی از فرانسوی به فارسی، مهدی سحابی و کاوه میرعباسی نه منتخب مدیا کاشیگر که منتخب جبری لیلی گلستان، ابوالحسن نجفی، رضا سیدحسینی و مدیا کاشیگر بودند. و بنابراین در آن‌جا که این کامنت‌نویسان به‌تصورشان به بنده می‌تازند، در حقیقت به جمع جبری آراء چهار مترجم حمله می‌کنند که دست‌کم سه نفرشان جزو ده چهره‌ی شاخص ترجمه‌ی ادبی این مملکت‌اند.

برای روشن‌شدن موضوع، روند داوری را توضیح می‌دهم. از میان آثار ارسالی برای شرکت در جایزه، شش ترجمه توسط لیلی گلستان و مدیا کاشیگر به مرحله‌ی نهایی راه یافتند و برای تصمیم‌گیری قطعی در اختیار ابوالحسن نجفی و رضا سیدحسینی قرار گرفتند. این شش ترجمه (به‌ترتیب حروف الفبا) عبارت بودند از گرگ مغول (ناهید فروغان)، مرد خسته (سمیه نوروزی)، مرگ قسطی (مهدی سحابی)، مون بزرگ (مهدی سحابی)، نادیا (کاوه میرعباسی) و وسوسه‌ی آنتونیوس قدیس (کتایون شهپرراد و آذین حسین‌زاده).

برای مزید اطلاع ـ هم‌چنان‌که لیلی گلستان، ابوالحسن نجفی و رضا سیدحسینی می‌توانند گواهی دهند ـ مدیا کاشیگر از همان آغاز اعلام کرد که به‌علت دوستی قدیم با کاوه میرعباسی (و نه به دلیل عدم‌اعتقاد به ترجمه‌ی او که یکی از بهترین و فرهیخته‌ترین مترجمان معاصر است) و برای آن‌که در صورت برنده‌شدن کاوه میرعباسی، جایی برای هیچ شائبه‌ای نباشد، در هیچ مرحله‌ای – نه اولیه و نه نهایی ـ به هیچ ترجمه‌ای از او رأی نخواهد داد و ـ باز به شهادت سایر داوران ـ همین کار را هم کرد.

با مشخص‌شدن رأی ابوالحسن نجفی، بر عهده‌ی رضا سیدحسینی بود که با رأی خود، تکلیف برندگان را از میان شش ترجمه مشخص کند. با رأی او، نتیجه به‌شکل زیر در آمد (به‌ترتیب امتیاز و در صورت تساوی امتیاز، به‌ترتیب حروف الفبا):
* مرگ قسطی: ۱ رأی به‌عنوان برنده‌ی اول، ۱ رأی به‌عنوان برنده‌ی دوم؛
* نادیا: ۱ رأی به‌عنوان برنده‌ی اول، ۱ رأی به‌عنوان برنده‌ی دوم؛
* گرگ مغول، ۱ رأی به‌عنوان برنده‌ی اول؛
* وسوسه‌ی آنتونیوس قدیس، ۱ رأی به‌عنوان برنده‌ی اول؛
* مون بزرگ: ۲ رأی به‌عنوان برنده‌ی دوم؛

نگاهی به نتیجه‌ی آرا نشان می‌دهد که در میان چهار داور جایزه، در مورد بهترین ترجمه‌ای که خوانده بودند، هیچ اتفاق نظری وجود نداشت. با توجه به نتیجه‌ی به‌دست آمده و تساوی میان یک کتاب مهدی سحابی (مرگ قسطی) و کتاب کاوه میرعباسی (نادیا)، و این‌که کتاب دیگر مهدی سحابی (مون بزرگ)، سوم شده بود، طبعاً مهدی سحابی برنده‌ی اول ـ به‌خاطر دو کتاب ـ و کاوه میرعباسی برنده‌ی دوم جایزه ‌شد.

به‌عبارت دیگر آن‌چه اولی را اول و دومی را دوم کرد، این بود که مهدی سحابی با ۱ رأی به‌عنوان برنده‌ی اول و ۳ رأی اضافی به‌عنوان برنده‌ی دوم از کاوه میرعباسی جلو بود و کاوه میرعباسی نیز با ۱ رأی به‌عنوان برنده‌ی اول و ۱ رأی اضافی به‌عنوان برنده‌ی دوم از بقیه‌ی مترجمان راه‌یافته به مرحله‌ی نهایی که فقط یک رأی به‌عنوان برنده‌ی اول داشتند، جلو زد.

نکته‌ای که دوستان منتقد به آن توجه ندارند این است که اگر قصدِ برگزاری جایزه، مسخره‌کردنِ شرکت‌کنندگان و مردم نباشد، در هر جایزه‌ای آثار با هم سنجیده می‌شوند، یعنی هر اثر با سایر آثاری قیاس می‌شود که در جایزه شرکت‌ دارند و نه با اثری بیرونی.

این نیز ‌که چهار داور جایزه، هریک اثر متفاوتی را به‌عنوان بهترین ترجمه انتخاب کردند، اول از وجود ابزارهایی همان‌قدر متعدد که متفاوت برای داوری و دوم از نسبی‌بودن هر انتخاب خبر می‌دهد. به‌جز بنده که دلایلم فرق می‌کرد، یک داور دیگر هم به نادیای کاوه میرعباسی مطلقاً رأی نداد که دلایلش قطعاً مشاهده‌ی ایرادهایی در ترجمه بود نظیر همان ایرادهایی که برخی از کامنت‌نویسان نوشته‌اند. اما اول این‌که این داور از این بابت سایر داوران را به خاصه‌خرجی و بی‌سوادی متهم نکرد و دوم آن‌که داورانی نیز که به آثار دیگر رأی ندادند، قطعاً به این دلیل بود که در آن‌ آثار، ایرادهایی را مشاهده کرده بودند اتفاقاً نظیر همین ایرادهایی که برخی از کامنت‌نویسان نوشته‌اند.

بارها گفته‌ام و باز تکرار می‌کنم: اگر ترجمه‌ی بی‌نقص وجود داشت، قطعاً بعد از دو هزار و چندصد سال، نه ما افلاطون را برای چندصدمین بار از نو به فارسی ترجمه می‌کردیم و نه جهان غرب که خویشاوندی‌های زبانی‌اش با یونانی بیش‌تر از ماست. اما هم‌چنان‌که باربارا کاسن در سخنرانی‌اش راجع به ترجمه‌ی پارمنیدس به‌زیبایی نشان داد، از آن‌جا که ترجمه یک کار مکانیکی نیست و امری ذی‌شعورانه ـ و به‌تعبیر شتاینر، انضمامی ـ است، فرض بر وجود قبلی برداشت، تفسیر یا تأویل مشخص مترجم از متن دارد که چارچوب بعدی ترجمه را از لحاظ قالب، نحو، لحن و واژگان مشخص خواهد کرد. به‌تعبیر باربارا کاسن، بسته به این‌که قرائت‌مان از پارمنیدس در سایه‌ی تأویل هایدگری از این فیلسوف یونانی باشد یا تأویل اندیشه‌ای دیگر، او را به‌شکل‌های متفاوت ترجمه خواهیم کرد که گاه حتا ممکن است محتواهایی متناقض را انتقال دهند.

اگر بنده، سال‌ها پیش، بعد از زنده‌یاد جلال آل‌احمد، و پری صابری و سحر داوری ـ که عمرشان دراز باد ـ ترجمه‌ی دیگری از کرگدن یونسکو ارائه کردم، دلیلش نه اعتراض به سایر ترجمه‌ها که فقط این بود که چارچوب‌های تأویلی ترجمه‌های مترجمان دیگر به‌جز چارچوب تأویلی‌ام بود و برای انتقال قرائت خودم به خواننده‌ی فارسی‌زبان، چاره‌ای به‌جز ترجمه‌ی مجدد اثر ندیدم. اگر هدفم، انتقال قرائتم به خواننده‌ی فرانسوی‌زبان بود، به‌جای ترجمه‌ی کرگدن، تفسیر و تأویلم را از متن به زبان فرانسوی نشر می‌دادم و آن‌جا که لازم بود، برای پیشبرد استدلالم، مستقیماً از یونسکو به زبان فرانسوی نقل قول می‌آوردم.

وقتی هم به ژان ژنه، زیبایی‌شناسی شر و رابطه‌ی خداوندگار و بنده در کار او علاقه‌مند شدم، باز چاره‌ای به‌جز ترجمه‌ی مجدد کارهای او به فارسی ندیدم. کلفت‌ها و سپس مراقبت شدید را ترجمه کردم، نه چون ترجمه‌ی مترجمان دیگر را اشتباه می‌دانستم بلکه باز فقط به این دلیل ساده که چارچوب تأویلی ترجمه‌های‌‌شان، به بنده امکان پیشبرد استدلال‌هایم را به زبان فارسی نمی‌داد. برای بقیه‌ی مترجمان، جنبه‌های دیگر ژان ژنه مهم‌تر بود ـ مانند عصیان او، تعلقش به جهان طردشدگی، زبان خاص او،… ـ تا رابطه‌ی خاص میان خداوندگاری و بندگی و زیبایی‌شناسی خاص این رابطه که نام زیبایی‌شناسی شر را بر آن گذاشته‌ام.

برای آن‌که حرفم روشن‌تر شود، کافی‌ست عکس قضیه را تصور کنیم. حافظ را چگونه باید ترجمه کرد؟ به‌عنوان شاعری با تعبیرهای زبانی شگرف یا شاعری حافظ قرآن، عارف و حتا رند؟ آن‌هم در کدام تفسیر؟ پژمان؟ محمودی بختیاری؟…

خوش‌مان بیاید یه نه، هیچ ترجمه‌ای نمی‌تواند رونوشت برابر با اصل متن اصلی در زبان مقصد باشد. میان هیچ دو واژه‌ای علامت مساوی وجود ندارد، نه در بین زبان‌ها و نه حتا در بطن یک زبان واحد. بنابراین، از آن‌جا که تعدد معنا، بازی‌های لفظی، توالی‌های صوتی و هم‌چنین همه‌ی آن چیزهایی که ژاک دریدا از آن‌ها به‌عنوان «همهمه»ی زبان یاد می‌کند، قابل ترجمه نیستند و دست‌بالا قابلیتِ جابه‌جایی دارند ـ آن‌هم به‌شکلی نسبی ـ حتا هنگام ترجمه‌ی ساده‌ترین جمله‌ها نیز مترجم باید دست به انتخاب بزند، چیزهایی را حفظ و چیزهایی را قربانی کند. و در این بازیِ بی‌پایان و دائماً بازگشت‌کننده‌ی گزینش مناسب‌ترین واژه‌ها، تنها چراغ راهنمای مترجم، تأویلی‌ست که سبب شده برای ترجمه به‌سراغ متن برود. از همین‌روست که امانت‌داری در ترجمه نه صوری‌ست و نه محتوایی . به‌تعبیر شتاینر، مترجم باید بداند که حرکتِ ترجمه یک حرکت انضمامی‌ست، حرکتِ زبان است برای به تصاحب و تصرفِ خود درآوردن متنی از یک زبان دیگر، حرکتِ زبان است برای منضم‌کردنِ متن خارجی به متن‌های خودی. حرکتی‌ست تهاجمی که تعادل متن اولیه را در هم می‌شکند. ترجمه‌ی خوب، ترجمه‌ای است که بتواند این تعادل درهم‌شکسته را در زبان مقصد بازبسازد و تنها نقشه‌ی راهنمای مترجم در این بازسازی، تأویل او از متن اولیه است و تأویل‌ها می‌توانند تا بی‌نهایت متفاوت باشند.

زیباترین ترجمه‌ای که از فاؤست به زبان فرانسوی خوانده‌ام، ترجمه‌ی ژرار دونروال است که اتفاقاً یکی از کلیدی‌ترین اندیشه‌های گوته ـ اندیشه‌ی وحدت وجود ـ را قربانی کرده است تا آن چیزی را حفظ کند که در چارچوب تأویلی نروال آن‌قدر اهمیت حیاتی داشته که او را به ترجمه‌ی فاؤست برانگیخته: زبان و رمانتیسم گوته. ترجمه‌ی «وحدت وجودی» فاؤست را هم به فرانسوی خوانده‌ام، اما در آن، کم‌ترین اثری نه از تعلق گوته به جنبش «شتورم اوند درانگ» یافته‌ام و نه از اهمیت کانونی زبان برای اندیشه و ادبیات آلمانی پایان سده‌ی ۱۸ و آغاز سده‌ی ۱۹.

پس اگر ترجمه‌ای بوده بهتر از سه ترجمه‌ای که برنده شدند ـ که قطعاً هم بوده ـ این ترجمه یا نتوانسته اجماع نسبی داوران را به‌دست آورد یا آن‌که نه ناشرش آن را به جایزه فرستاده، نه مترجم‌اش و طبعاً در این دوره که شرطش ارسال آثار بود، در نظر گرفته نشده است.

اگر جایزه ماند و امکان عملی تهیه‌ی مستقل کتاب‌ها بود ـ که رویه‌ی درست‌تر است ـ سعی خواهیم کرد جایزه را از سال آینده یا سال‌های بعد ـ وقتی امکان‌اش میسر شد ـ میان همه‌ی آثار برگزار کنیم، اما عجالتاً جایزه فقط میان کتاب‌های ارسالی برگزار شد و در میان این کتاب‌ها، سه کتاب مون بزرگ، مرگ قسطی و نادیا بیش‌ترین امتیاز را دریافت کردند.

یک لحظه تردید نباید کرد که اگر بنا بر اعمال فقط نظر شخصی باشد و بس، داوری که ترجمه‌ی نادیا انتخاب اولش بوده حق خواهد داشت بگوید که به این ترجمه ظلم شده است. با همین استدلال، دو داوری نیز که انتخاب اول‌شان ترجمه‌های گرگ مغول و وسوسه‌ی آنتونیوس قدیس بود، حق خواهند داشت بگویند که به این دو ترجمه ظلم باز هم بیش‌تری شده است چون حتا به مقام دومی نیز نرسیدند.

بنابراین اگر بحث، بحث فقط نظر من و لاغیر باشد، سه نفر از چهار نفر داور می‌توانند ادعا کنند که نه جایزه‌ی اول به حق‌دار رسید و نه جایزه‌ی دوم ـ و چون همه مترجم حرفه‌ای‌اند، تواناتر از هر کامنت‌نویسی می‌توانند از ترجمه‌های برنده ایراد بگیرند و «مو را از ماست بکشند». اما چنین ادعایی در میان نیست زیرا همه می‌دانند که آراءشان نسبی بوده و ترجمه‌های برتر آن‌هایی بوده‌اند که توانسته‌اند در میان ترجمه‌های ارسالی، آراء نسبی بیش‌تر داوران را به‌دست آورند.

حال اگر عده‌ای بگویند بهترین ترجمه‌ها اصلاً به جایزه ارسال نشد، این بحثی‌ست که مستلزم داوری در میان آثار ارسال‌نشده است و ادامه‌ی بحث مستلزم شناخت ترکیب هیئتی است که قرار است این داوری را انجام دهد. اما پرسشی که از هم‌اکنون به ذهن می‌آید این‌که آیا این هیئت همان‌قدر حرف و حدیث بر خواهد انگیخت که هیئت حاضر با حضور سه تن از شاخص‌ترین مترجمان ادبی فرانسوی‌زبان این مملکت برانگیخته است یا آن‌که سهم‌اش فقط سکوت خواهد بود و بس؟