خوابگرد قدیم

یعقوب یادعلی، به دلیل داستان‌هایش در زندان است

۲۹ فروردین ۱۳۸۶

یعقوب یادعلی یعقوب یادعلی، داستان‌نویس، حدود چهل روز است که به دلیل بخش‌هایی از رمانش «آداب بی‌قراری» و یکی دو دیالوگ از مجموعه‌داستان نخست‌اش «حالت‌ها در حیاط»، در یاسوج زندانی‌ست. اتهام او نشر اکاذیب، توهین و افتراست و دادگاه یاسوج، او را از ۲۴ اسفند ۸۵ (در تمام ایام نوروز تا اکنون) به شکل غیرقانونی بازداشت کرده است. این نخستین بار است که یک داستان‌نویس، به دلیل بخش‌هایی از «داستان‌های چاپ‌شده‌اش»، پیش از محاکمه، به «زندان» افتاده است. به دلیل شرایط خاصی که پرونده‌ی او دارد، امنیت «جانی» و روانی یعقوب یادعلی در زندان یاسوج به شدت در خطر است. دادگاه او تا کنون هیچ وثیقه و تضمینی را برای آزادی او را نپذیرفته، و با او به سان متهمی رفتار کرده که ممکن است تبانی کند یا آثار جرم را مخفی کند! خانواده‌ی او تا کنون توانسته‌اند با کمک دکتر صالح نیکبخت، وکیل، و با وساطت انجمن حمایت از حقوق زندانیان (عمادالدین باقی)، نامه‌ای را برای رئیس قوه‌ی قضاییه بفرستند و درخواست کنند که مطابق قانون، پرونده‌ی یعقوب یادعلی به تهران یا یکی از استان‌های هم‌جوار منتقل شود تا در فضایی امن و منطقی، به اتهامات او رسیدگی شود، ولی تا کنون نتیجه‌ای نگرفته‌اند.

افزون بر مدعی‌العموم یاسوج، برخی مقام‌های محلی نیز اصرار بر پی‌گیری و مجازات یعقوب یادعلی دارند. خانواده‌ی یعقوب یادعلی و خود او فقط برای این که بتوانند حسن نیت خود را به دادگاه محلی نشان دهند تا آنان نیز در رفع و رجوع پرونده، یا تبدیل قرار بازداشت به آزادی با وثیقه، قدمی پیش بگذارند، از انتشار خبر بازداشت غیرقانونی او که از چهل روز هم گذشته، خودداری کرده‌اند؛ و اکنون، درخواست آنان، بی آن که بخواهند وارد موضوع اتهامات شوند، فقط این است که دادستان کل کشور، یا رئیس قوه‌ی قضاییه، یا وزارت اطلاعات در پایتخت، برای انتقال پرونده‌ی او به تهران یا استانی دیگر، پا پیش بگذارند؛  پیش از آن که خطری جانی متوجه او در زندان یاسوج شود، یا ماجرا به شکل یک هزینه‌ی سنگین بی‌مورد برای حکومت درآید.

وضعیت سیاسی چند سال اخیر، متأسفانه به شکلی درآمده که حکومت ایران در رویارویی با هر مشکل داخلی بر اثر اشتباه و یا اقدام ظاهراً درستِ هر شخصی، بلافاصله به سقف بحران و هزینه می‌رسد. ماجرای آقاجری را که فراموش نکرده‌اید؟ یعقوب یادعلی داستان‌نویس است و دادگاه یاسوج و مقامات محلی این شهر، متوجه نیستند که با این کار و اصرار بر آن، ممکن است به سادگی هزینه‌ی سنگینی را بر سر یک موضوع ساده‌ی قضایی، متوجه حکومت کنند. اتهامات یعقوب یادعلی و نسبت‌شان با مستندات آن در متن دو کتاب، اگر در دادگاهی مثلاً در تهران بررسی شود، بیش‌تر مایه‌ی تعجبِ دادگاه خواهد شد تا تداوم بازداشت غیرقانونی او و تقاضای اشد مجازات، چنان‌که در کیفرخواست او آمده است! گویا مقامات قضایی محلی حتا در درک دقیق تفاوت مقاله با داستان و دیالوگ دچار مشکل‌اند و کلمه به کلمه‌ی داستان و دیالوگ‌ها را، عقاید شخصی یعقوب یادعلی دانسته‌اند!

کتاب «حالت‌ها در حیاط» در سال ۷۶ با مجوز رسمی وزارت ارشاد منتشر شده و مطابق قانون، شکایت از آن با این اتهامات، موضوعیت قانونی ندارد و مشمول مرور زمان است. رمان «آداب بی‌قراری» نیز در سال ۸۳ و با مجوز رسمی وزارت ارشاد منتشر شد و جایزه‌ی بهترین رمان بنیاد گلشیری و رمان برگزیده‌ی جایزه‌ی یلدا را نیز گرفت. یعقوب یادعلی سی و شش ساله، نه فعال سیاسی‌ست، نه وابسته به هیچ حزب و انجمنی، و نه حتا منتقد و روزنامه‌نگار. او کارمند رسمی و باسابقه‌ی تلویزیون در مرکز یاسوج است و به گواهی جوایز، تایید مدیر مرکز و پرونده‌ی شغلی‌اش، بهترین نویسنده و کارگردان این مرکز است. او اهل یاسوج نیست، ولی سال‌هاست که به ضرورت شغلی، دور از خانواده‌اش که در اصفهان ساکن‌اند، موقتاً در یاسوج زندگی می‌کند. او حتا در عرصه‌ی ادبیات، با همه‌ی موفقیت و شهرت نسبی‌اش، به نویسنده‌ای بی‌حاشیه معروف است که نه در جلسات پرشمار ادبی شرکت می‌کند و نه تن به گفت‌وگوهای ادبی و غیرادبی می‌دهد.

نوروز امسال را او به دلیل رمانش در زندان گذرانده و هنوز در زندان است، و تکرار می‌کنم، با توجه به شرایط خاصی که پرونده‌ی او دارد، امنیت «جانی» و روانی او از سوی غرض‌ورزانی که زمینه‌ی تشکیل پرونده برای او را فراهم کرده‌اند، به شدت در خطر است. امیدوارم مقام‌های قضایی و امنیتی پایتخت، به تقاضای یعقوب یادعلی و خانواده‌ی مضطرب و رنجیده‌ی او توجه کنند و خود به سرعت برای انتقال و سپس حل و فصل این پرونده، به شکلی آرام و بی‌هزینه، اقدام کنند. فردا دیرتر از امروز است؛ نگویید نگفتم. خواهش می‌کنم صدای دادخواهی و درخواستِ یعقوب یادعلی و خانواده‌اش را به گوش مقام‌های قضایی و امنیتی برسانید. [وبلاگ ویژه‌ی پی‌گیری خبرهای یعقوب یادعلی]

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top