این که نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران کجا برگزار شود و، این که دوپاره باشد یا متمرکز، رسماً به یک چالش بزرگ برای وزارت ارشاد تبدیل شده. مقاومتهای مدنی مخالفان مستقل و غیرمستقل، و نیز ناشران برجسته که معاون فرهنگی وزیر آنها را یکجورهایی ناشران شکمسیر میداند، تأثیرش را گذاشته و من فکر میکنم اکنون همزمان با کلنجار رفتن با برخی کاستیها مصلای تهران (مثل نقالهگذاشتن برای حمل و نقل کتابها!)، ارشاد تصمیماش را گرفته و به احتمال زیاد نمایشگاه را به صورت متمرکز برگزار خواهد کرد، ولی برای این که قیافهی شکستخوردهها را نداشته باشد، مشغول بازیدادن و کمی بازی رسانهایست.
همان ابتدا که این بحث راه افتاد، با دوستی میگفتیم که نتیجهی این دعوا هرچه باشد، یک شکست اجرایی برای ارشاد محسوب میشود؛ اگر زیر بار نرود و نمایشگاه را دوپاره کند، با تحریم ناشران برجسته که تعدادشان نسبت به کل ناشران زیاد نیست، ولی غیبتشان خسارت بزرگیست، ناکامی ارشاد به نمایش گذاشته خواهد شد. اگر هم آن را به شکل یکجا، در هر جایی برگزار کند که بدتر (یا بهتر؟!). اکنون هم به نظرم میرسد در کنار گرفتاریهای اجرایی (نقاله و صیغهی مسجدیت و…!) که مشغول حل و فصلاش هستند، میخواهند از تلخی مزهی شکست بکاهند و تیزی آن را در چشم مردم، کمی نرم کنند.
نکتهی جالبِ دیگر خود مصلای تهران است؛ جایی که سالهاست گرد و خاکِ ساخت و ساز، از آن به هواست، ولی هیچ کس پاسخ دو پرسش را نمیداند: یکی این که ساخت این بنا بالأخره کی تمام میشود؟ و دیگری این که، به جز نماز عید فطر، چرا در این مکان دلانگیز، هر جور مراسم و فعالیتی از بازار فصلی پوشاک گرفته تا نمایشگاه قرآن و… برگزار میشود، جز «نماز جمعه»؟ تصور کنید ناشر عربی را که میشنود، ایرانیها کتابشان را از «مصلّی» (مکان عمومی اقامهی نماز) میخرند و نماز جمعهشان را در «جامعه» (دانشگاه) میخوانند!
یک چیز دیگر هم هست: درست است که این دولت، به نظر خیلیها سیاسیکارترین دولت از نوع افراطی آن است، و در خیلی موارد از جمله در موضوع سانسور ادبیات و کتاب، کاملا بسته و ضدفرهنگی عمل میکند، ولی باور کنید، نیمی از کارها و دوبارهکاریهای این دولت از سر یک: اعتماد به نفس کاذب و مهمتر از آن دو: ندانمکاری، ناپیشهکاری، نابلدی، خامی و بیتجربگیست. در مورد همین موضوع نمایشگاه، کافیست مثل من مرور کنید مصاحبههای مسئولان ارشاد را در یکی دو ماه اخیر، و خصوصاً مصاحبههای چند روز اخیر معاون فرهنگی ارشاد را؛ آشفتگی و حیرانی و تناقض و قایمباشکبازی در آنها موج میزند. من که کارشناس اقتصاد و سیاست نیستم، ولی احتمالاً در این دو حوزه هم اوضاع به همین روال است.
یادم نمیرود دوستِ همکارم، که از طرفداران جدی احمدینژاد است و، از دوستان سابق همین معاون فرهنگی ارشاد، اوائل خیلی با هم کلنجار میرفتیم سر کوچکپروری دولت، ولی وقتی خبر انتصاب «پرویز» (دوست سابقاش) به معاونت فرهنگی ارشاد را شنید، لبهایش را جمع کرد و خودش گفت: نه دیگه، خداوکیلی این یکی توی کتِ من هم نمیره! ما ایرانیها عادت تاریخیمان است که چرخ را همیشه از نو اختراع کنیم، ولی اینبار چرخ را، هم از نو برایمان اختراع میکنند، هم به شکل مربّع، نه دایره!