امروز تقویم جوایز کتاب سال ۸۴ ادبیات ایران بسته شد، و اعتراض به سانسور ادبیات، ملودی مشترکی بود که در مراسم همهی جوایز، با همهی حواشی و خشنودیها و ناخشنودیها از نتایجشان، بهتلخی نواخته شد. نویسندگان و منتقدان مطبوعات نیز در هفتمین دورهی جایزهی خود، برندگان ۸۴ را اعلام کردند و فرخنده آقایی را به خاطر رمان «از شیطان آموخت و سوزاند»، و محمد کشاورز را به خاطر مجموعهداستان «بلبل حلبی»، با دست پر و با خوشحالی روانهی پشت میز نویسندگیشان کردند.
از میان جوایز ادبی ایران، مراسم جایزهی منتقدان مطبوعات همیشه از همه سادهتر و جمعوجورتر برگزار میشود. امروز هم چنین بود؛ سالن کوچکی در ساختمان روزنامهی توقیفشدهی «شرق»، و جمعی محدود، و برنامهای بسیار ساده و سریع. با این وصف، هم از مقام بانوی بزرگ سیمین دانشور تقدیر شد، هم پیام او به جایزه خوانده شد (که خود نتوانسته بود بیاید و او هم به سطری نالیده بود از سانسور)، هم پیام سیمین بهبهانی به سیمین دانشور را پسرش خواند، هم مهدی یزدانیخرم چند دقیقهای از منظر نسل جوان به آثار سیمین دانشور نگاه کرد، هم رضا سیدحسینی چند کلمهای امید بخشید، هم دبیر جایزه، احمد غلامی گفتنیهایش را بیپیرایه و بیشعار گفت، هم بیانیهی اعتراضآلود داوران خوانده شد، و هم فرخنده آقایی هنگام گرفتن جایزه، رازی را در مورد رمانش برای همگان آشکار کرد که آن هم تنهی تنگی زد باز به سانسور.
منتقدان مطبوعات امسال اصرار داشتند که هم جایزه را برگزار کنند و هم برخلاف دو سال گذشته، حتماً آثار برنده داشته باشند. دلیل این اصرار را احمد غلامی نسبت داد به فضای بستهای که مدیریت فرهنگی دولت ایجاد کرده است. اگر آنها خوشحال میشوند که فضای ادبی ایران دچار خمودی و رخوت شود، تعطیل نکردن جایزه و معرفی برندگان، دمدستترین کاریست که میتوان برای مقابله با این خواستهی ناجور انجام داد. این را احمد غلامی گفت. پس از او، سام فرزانه با لحن و اجرایی مظلومانه که یعنی «به خدا من بیتقصیرم که مجری شدهام!»، نیامدن سیمین دانشور را اعلام کرد، و مهسا محبعلی، داور جایزهی گلشیری (و یکی از مهمانان مراسم)، پیام سیمین را خواند.
متن پیام سیمین دانشور
اینک ادبیات به صورت لنز درآمده است
ادبیات بیشتر لنز است تا آینه. اما اگر آینه هم باشد، آینهی تمامنمای هستی و جامعه و زیستگاه نویسنده است. اگر عوامل بازدارنده، از قبیل سانسور و حذفها و تغییرات کلی از طرف مسئولان نباشد و نویسنده بتواند حرف خود را از ته دل منعکس بکند، بایستی حرفی برای گفتن داشته باشد؛ پیامی که چشم و گوش خواننده را باز کند و او را ملزم نماید که شرف انسانی را پاس بدارد. خوشبختانه: هنوز گویندگان هستند اندر عراق / که قوت ناطقه مدد از ایشان برد، به شرطی که ناطقهی آنها مثله نشود و بتوانند گفتنیها را به صراحت بازگویند و نینوازی باشند که دلِ دلین خود را خالی کنند و قدرت آن را داشته باشند که بر دلها نشینند.
نویسندهی خوب، معمولاً ژرفنگر است، سطحی نیست. کارش آفرینش هنریست، یعنی خلّاق است. نشان دادن زمان و مکان و فضا را با احساس و کششی عمیق، منعکس میکند. رویدادها و شخصیتسازیهایش در خور فضا و مکان و زمان است. محتوا و شکل هنریاش درهمتنیده است. نشان میدهد، وصف نمیکند. خود من با بضاعت اندکم بیشتر از فعل و اسم مدد میگیرم و کمتر به صفت و قید میپردازم. اما اینک دوران پسامدرن است و ادبیات به صورت لنز درآمده است. تمام جزئیات و هستی انسانی، هرچند به صورتی مغشوش منعکس میشود، به احترام خواننده، بعضی گفته میشود یا گفته نمیشود تا خواننده در پردازش اثر با نویسنده همیاری کند؛ یعنی اثر به وسیلهی نویسنده و خواننده هر دو نوشته میشود. خود من به خواننده امید میدهم، عشقاندیشام نه مرگاندیش، خیاموار شکِ فلسفی را رعایت میکنم و حافظوار شادی و نشاط را به خواننده القا میکنم.
جایزهها شوقانگیزند و آفرینندگان هنری را تشویق میکنند تا کوشاتر شوند و روزی پس از روز دیگر، خود را بالا و بالاتر بکشانند.
سیمین دانشور
بیانیهی هیأت داوران
فرهنگ و ادبیات فربهتر از آن است که با این فشارها بیرمق شود
مراسم هفتمین دورهی کتاب سال نویسندگان و منتقدان مطبوعات را در حالی برگزار میکنیم که وضعیت ادبیات داستانی در تنگنای غریبی گرفتار آمده است. سال گذشته، سال خوبی برای ادبیات داستانی نبود. کتابهای زیادی در ادارهی کتاب ارشاد به دلیل ممیزی ماند، یا آن چه عبور کرد، زخمی از سانسور بر پیکر خویش داشت. اما به گمان ما، فرهنگ و ادبیات فربهتر از آن است که با این فشارها بیرمق شود. که اگر قرار بر این مدار بود، در سالیانی که رفت، نه از ادبیات داستانی نامی میماند و نه از مسابقهای ذیل این نام، یادی. حتا جشنوارههای دولتی با هزینههای گزاف و یا خصوصی واسته به دولت نیز، با همهی جهدی که به کار بستند، نتوانستند ادبیات داستانی مستقل ایران را از آفرینش بازدارند و یا عرصه را از آن تهی کنند. با تمام آنچه از آن یاد شد، نویسندگان نوشتند و در فضایی که هدف اول آن نادیدهگرفتن آنان بود، چاپ بیش از سیصد اثر داستانی قابل ستایش است.
در این میان، جوایز ادبی وظیفهی دشواری پیش رو دارند. در این بازار که کسادی آن شوق دیگران را برمیانگیزد، رونقاش نه به تمامی، اما سهم بسیاری از آن بر عهدهی همین جوایز است؛ سهمی که همگان میراثدار آنایم و هر یک به فراخور تواناییای که داریم، موظف به پاسداری آن. جایزهی نویسندگان و منتقدان مطبوعات بر اساس آنچه درست میپندارند، نه به دنبال جنجالآفرینیهای ادبیست و نه البته سیاسی. بلکه تمام تلاش ما قدردانی از کسانیست که بیهیچ مزدی و یا گزاردن منتی مینویسند و در کار خلقِ زیبایی در سرزمینی هستند که شایستهی بهترین زیباییهاست.
نویسندگان و منتقدان مطبوعات با مطالعه و بررسی مجموعهداستانها و رمانهای سال ۱۳۸۴، با توجه به نگاه خود به ادبیات، آثار برگزیدهی خود را تقدیم جامعهی ادبیات میکند. امیدواریم این انتخاب در کنار انتخاب جوایز دیگر ادبی، به رشد و شکوفایی ادبیات داستانی ایران کمک کند.
داوران:
اسدالله امرایی، محمدحسن شهسواری، احمد غلامی، محسن فرجی، حسن محمودی، محمد ولیزاده، مهدی یزدانیخرم
حامیان مالی این دوره:
نشرهای ثالث، چشمه و ققنوس، و آقایان فتحالله بینیاز (نویسنده، منتقد و دبیر جایزهی ادبی مهرگان)، علی خدابخش (ناشر روزنامهی شرق)، و مدیا کاشیگر (نویسنده، مترجم و دبیر جایزهی ادبی روزی روزگاری)
فرخنده آقایی و راز کوچک چاپ رمانش
نویسندهی رمان «از شیطان آموخت و سوزاند»، هنگام گرفتن جایزه نامهای را خواند خطاب به روزنامهنگاری به نام علیرضا روشن و گفت که رمانش در پی دوسال دوندگی خودش و ناشرش، عاقبت اجازه چاپ نگرفته بود، و در اوج ناامیدی، این روزنامهنگار پا پیش گذاشت و توانست مجوز چاپ رمانش را از ارشاد بگیرد. او گفت که یک سال و نیم است با این روزنامهنگار گفتوگو دارد، ولی هنوز او را ندیده، و از او خواسته بود با نامهای که به این مراسم بیاید. و او نیامد. و محسن فرجی، دو سکهی جایزهی فرخنده آقایی را از او گرفت تا به پاس قدردانی، برای زندهکردن رمان برندهای که میتوانست اکنون وجود چاپی نداشته باشد، به علیرضا روشنِ روزنامهنگار برساند.
این جایزه تا کی قرار است قائم به شخص باشد؟
سادگی مراسم جایزهی نویسندگان و منتقدان مطبوعات را خیلی میپسندم؛ ولی سالهای قبل هم گفتهام که این جایزه بیش از اندازه قائم به شخص دبیر آن، احمد غلامیست که اصطلاحاً بسیجیوار و بیپیرایه امور را پیش میبرد. این منش در امور اجرای مراسم مسابقه تأثیر خوبی دارد، ولی گروهی به اسم نویسندگان و منتقدان مطبوعات باید این مشکل حرفهای را حل کنند که بر مبنای چه ساختار و تشکیلاتی کار میکنند؟ انجمن؟ بنیاد؟ صنف؟ یا…؟ چرا پس از هفت دوره، این گروه هنوز اساسنامهای برای جایزه ندارد؟ پاسخ احمد غلامی به کسانی که معتقدند این گروه بر چه اساسی نویسندگان و منتقدان مطبوعات را نمایندگی میکنند، چیست؟ درست است که او هر سال با حفظ چند عضو ثابت و کنار هم گذاشتن چند عضو متفاوت با گرایشهای متفاوت سعی میکند چهرهی فراگیرتری ارائه کند و نسبتاً هم موفق میشود، ولی خود غلامی بهتر میداند که اگر خودش نباشد، چون زیرساختی حرفهای برای جایزه فراهم نشده، بنیان این جایزه بر باد میرود؛ افزون بر آن، به گمانم باید سر و شکلی به این جایزده داد تا بتواند رسماً ادعا کند که سلیقهی نویسندگان و منتقدان مطبوعات را به معنای فراگیر آن، با نظرداشت مرام آن ـ که مشهور است روشنفکریترین جایزهی ادبی ایران است ـ نمایندگی میکند.
جایزهای برای «بازی آخر بانو»
رمان «بازی آخر بانو» بلقیس سلیمانی، نامزد مهرگان بود، ولی برنده نشد، تنها نامزد رمان اول جایزهی گلشیری بود، ولی نه برنده شد، نه نامش اعلام شد، نامزد جایزهی منتقدان مطبوعات بود، ولی برنده نشد. پارسال به طنز، لقب بدشانسترین رماننویس سال را به محمدحسن شهسواری دادم که از فرط حضور (!)، رمانش «پاگرد» هیچ جایزهای نگرفت. امسال این را لقب را بهتلخی به بلقیس سلیمانی میدهم که برنده نشدناش در جایزهی مهرگان، خیلیها را شگفتزده کرد، در جایزهی گلشیری، دچار سانسور از نوع روشنفکری شد، و در جایزهی منتقدان مطبوعات، در رقابت با رمان فرخنده آقایی، به نسبت معیارهای این گروه، نتوانست رأی اکثریت را بیاورد. نمیدانم این حرف و کار من لبخندی بر لباش مینشاند یا نه، ولی میگویم که:
من، سیدرضا شکراللهی، در کمال سلیقهمندی، جایزهی بهترین رمان سال را از طرف خودم به بلقیس سلیمانی هدیه میکنم به خاطر رمان بازی آخر بانو. جایزهی نقدی من هم دستمزد ویرایش کتابیست که در ماه اخیر انجام دادهام و آن را به او تقدیم میکنم.
پیوندها:
:::: پیام سیمین بهبهانی برای سیمین دانشور
:::: یادداشت بسیار خواندنی حسن محمودی
:::: یادداشت یوسف علیخانی که پس از مراسم رسید
:::: نامهی علیرضا روشن به فرخنده آقایی، پس از جایزه
خوابگرد قدیم
اعتراض به سانسور؛ فصل مشترک جوایز ادبی
۱۶ دی ۱۳۸۵
بدون نظر