خوابگرد قدیم

لطفاً «نه»!

۱۸ آذر ۱۳۸۵

با توجه به این که ذاتاً آدم گوشه‌گیری‌ام، و یکی دو سال است در مسیری مخالفِ منش ِ همه‌ی عمرم افتاده‌ام؛ اگر قرار باشد بین «خودکشی رسانه‌ای» و «دل‌ناجویی از همگان» یکی را انتخاب کنم، دومی را برمی‌گزینم؛ حتا اگر به تندخویی، غرور و «حالا مگه فکر کردی چی هستی؟» متهم شوم!

دل‌ناجویی از همگان یعنی «نه گفتن» به شمار زیادی از ایمیل‌ها، تلفن‌ها، درخواست مشورت‌ها، پیشنهاد همکاری‌ها، تقاضای لینک‌ها، توضیح‌خواستن‌ها، گله‌ها، هندوانه‌ـ‌زیرـ‌بغل‌گذاشتن‌ها، اس‌ام‌اس‌ها، التماس دعاها، دشنام‌ها، نشست‌ها، آف‌لاین‌ها، نمایشگاه‌ها، قرارها، چه‌کنم‌ها، تو راخداها، خواهش می‌کنم‌ها، لطفاًها، و…

فکر می‌کنم فرزندم، خانواده‌ام، شغل اداری‌ام، شغل دوم‌ام، اداره‌ی هفتان و خوابگرد، مسئولیت‌های حاشیه‌ای که رسماً پذیرفته‌ام، و فراهم‌سازی مقدمات کار فرهنگیِ مهم دیگری که مدت‌هاست مشغولش هستم، برای من ِ ذاتاً گوشه‌گیرِ افتاده بر بام، زیاد هم باشد. می‌خواهم اندک‌زمانی را که باقی می‌ماند، سازم را بگیرم دستم پس ِ یک سال، تا زنده بمانم.

پیشاپیش از این که شبیهِ کسانی خواهم شد که همه چیز را وظیفه‌ی من می‌دانند، از خودم عذرخواهی می‌کنم؛ می‌خواهم «نه» گفتن را بیاموزم.

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top