به دلیل حجم اندک داستان کوتاه، معمولا نویسندگان حرفهای سعی میکنند داستانشان را بر بیش از یک یا دو عنصر داستانی متمرکز نکنند. زیرا که در این صورت سررشته کار از دستشان درمیرود. نویسندگان یا فضایی خاص میآفرینند، یا سخنی را در میان تصاویر و کلمات داستانشان میپیچانند، یا بخشی از ذات بشری را مکشوف میکنند، یا ماجرایی تکان دهنده را روایت میکنند و… [متن کامل]
بسیار سخت است که در یک داستان بیش از دو عنصر را هدف غایی قلمداد کرد و محصول نهایی اثری در خور شود؛ مگر آن که نویسنده آنقدر اعتماد به نفس داشته باشد که از رویهی «انباشت نشانهها» پیروی کند. زیرا که در داستان کوتاه (همانطور که گفته شد به سبب حجم اندک آن) مجالی برای گفتن این همه نیست. مگر آنکه هر عنصر تبدیل به نشانهای شود تا با اشاره به آن، کل آن عنصر بازنموده شود. و این بسیار سخت است. زیرا که داستان متنی خود-بنیاد است و نشانهها اگر بخواهند به حیاط مستقل خود ادامه دهند، تنها کژتابیهای داستان را افزون میکنند. هر نشانه اگر بخواهد در داستان جا بیفتد باید از درون مناسبات همان متن منتج شود که البته بسیار دیریاب است.
کم پیش میآید داستانی به این میزان حوزههای وسیع عناصر داستانی را به نمایش بگذارد و پیروز از کارزار انباشت نشانهها بیرون آید. بیشک نویسنده مجموعه داستان «بریم خوشگذرونی» در داستان «پست ساعت دو» فاتح این میدان شده است.