خوابگرد قدیم

بازخوانی پرونده‌ی جاری (۱)

۱۵ مرداد ۱۳۸۵

مقدمه: سال‌هاست که ادبیات داستانی ایران را پی‌گیرانه می‌خوانم و شش هفت سالی‌ست که بی‌تعارف تنها درباره داستان‌هایی که دوست‌می‌دارم‌شان، چیزکی در حد یادداشت می‌نویسم تا تقسیم کنم لذتی را که بردم، که می‌برم. برای همین است که مدتی‌ست یادداشت‌هایم دیگر بر کلّ یک مجموعه‌داستان نیست؛ تنها بر یک داستان مرور می‌کنم، گذرا. زیرا که مگر شاهکار باشد یک مجموعه‌داستان که همه‌ی داستان‌هایش لذت بپراکند. [متن کامل]

من هم‌چنان منتقدی تجربی هستم، اگر بشود اسم کاری که می‌کنم نقد گذاشت اصلاً. که من نمی‌گذارم و به یقین گمان دارم هر کاری را باید حرفه‌ای کرد و به جدّ، نه مثل من که یادداشت‌هایم بر ادبیات‌مان نه پی‌گیرانه است و نه بر مدار خاصی می‌چرخد؛ مثلاً دوری جستن از روشی یا تشویقِ نزدیکی به سبکی. پس همچنان یاداشت‌نویسی تفننی خواهم ماند.

امسال را متمرکز کرده بودم بر روزنامه‌ی شرق این یادداشت‌ها را با عنوان بازخوانی پرونده‌ی جاری، که منت‌پذیرشان هستم اما همان‌طور که دنگم گاه می‌گیرد، حالا دوست‌تر می‌دارم در همین پنجره‌ی پشتی، گاه به شوقی که برمی‌آید از داستان کوتاهی که می‌خوانی یا حرارت از رمّانی که گرمت می‌کند (چه کم شده این روزها گرمابخش‌های ادبیات داستانی، برای همین است دوباره به شعر خواندن رو آورده‌ام). اما باز برای این که دم دستم باشد همه‌ی این‌یادداشت‌ها و البته ماند‌گارتر برای اندک دوست‌داران داستان، شروع با همان‌هایی است که در شرق چاپ شد و چه خوب می‌شود که هر چه زودتر گرمابخشی پیدا کنم برای یادداشتی که بپراکند عطری که نوشیدم، به سوی شما.


فراتر از فرم
از شیطان آموخت و سوزاند ـ فرخنده آقایی

در این روزگار کم پیش می‌آید خواندن اثر ادبی‌ای که به لحاظ حسی آن قدر تاثیرگذار باشد که صحبت درباره آن، فراتر از عناصر داستانی رود. به خصوص برای نگارنده این سطور که نویسندگی را نه یک استعداد بلکه دانایی بر فنون می‌داند. اساساً آفرینش هنری در ذات خود واجد یک تضاد بنیانی ا‌ست. هنر از یک سو و به یقین در مرحله‌ی عرضه، محصولی در حوزه‌ی احساسات است.  هنر می‌باید در مخاطب در درجه‌ی اول بخش احساسی او را تسخیر کند سپس قوای عاقله‌ی او را تحریک. همه‌ی هنرها از این بابت به یکدیگر شبیه‌اند. حتی عقل‌گرا‌ترین هنر یعنی رمان نیز از همین قاعده پیروی می‌کند. اما از سوی دیگر هنر به طور اعم و داستان‌نویسی به طور اخص، در مرحله‌ی تولید به قوای عاقله متکی‌ است. زیرا که می‌باید از تکنیک‌های خاص آن هنر استفاده کند یا در موارد معدود تکنیک جدیدی بیافریند. که همه‌ی این‌ها بیش از هر چیز جدالی‌ست در عرصه‌ی خودآگاه آدمی، و به چیزی وابسته است که آن را عقل نام نهاده‌ایم. تضاد هول‌انگیزی است. یعنی نویسنده باید با ابزار عقل، احساسات مخاطب خود را هدف بگیرید. برای همین است که همواره تولید ناب هنری دیریاب است.

خانم فرخنده آقایی در رمان «از شیطان آموخت و سوزاند» با روزنوشت وقایع زنی بی‌خانمان در همین سال‌های اخیر و فر رفتن در جزئیات عینی و ذهنی او، چنان دردی را در جان خواننده رسوخ می‌دهد که گاه از ایرانی بودن خود و اساساً انسان بودن خجالت می‌کشد. در زمانه‌ای که هنرمندان دغدغه‌های زیبایی‌شناسی و روشنفکران دغدغه‌های سیاسی را، پرده‌ای کرده‌اند بر چهره دغدغه‌های اجتماعی، رمان «از شیطان آموخت و سوزاند» هشدار نیشداری است بر وجدان‌های گاه لمس ما.

فرا رفتن از غور در عناصر داستانی را در همین جا خاتمه می‌دهم گرچه هنوز نگرانم همین امشب زنان و مردانی که جایی برای خواب ندارند، کجا شب این شهر را به صبح می‌رسانند؟ آیا بخشی از بار گناه این بی‌خانمانی بر دوش من نیست؟

هر اثر هنری را می‌باید بر اساس دوری و یا نزدیکی با هدفی که بر آن بنا شده است، قضاوت کرد. «از شیطان آموخت و سوزاند» اگر بر مبنای تاثیرگذاری بر مخاطب و نشان دادن معظلی اجتماعی و معاصر، نگاشته شده باشد، همان طور که گفته شد، بسیار موفق است. شیوه روایت و زبان دقیقاً در خدمت این هدف است. استفاده از راوی اول شخص (که در میان تمام زاویه‌دیدها تاثیر حسی بیشتری دارد) بر همین اساس انتخاب شده است. بر روی زبان نیز به رغم آن که در ابتدا به نظر نمی‌رسد، بسیار کار شده است. دایره واژگان راوی بسیار کمتر از نویسنده است اما خانم آقایی با چیره دستی، دایره واژگان شخصیت را در همان حدی که ما از فهم او از جهان و پیرامون انتظار داریم نگه داشته است.

روایت داستان علاوه بر آن که روزنوشت است، بسیار شبیه به شیوه پژوهش موردی (Case Study) است. اساتید پژوهش معتقدند: «از پژوهش موردی انتظار می‌رود که پیچیدگی‌های یک مورد خاص را روشن کند. ما زمانی به به مطالعه موردی می‌پردازیم که موضوع، مورد توجه خاص ما باشد، و در این حالت است که به دنبال جزئیات ارتباط متقابل پدیده با بافت آن می‌رویم. پژوهش موردی، مطالعه ویژگی‌ها و پیچیدگی‌های یک مورد است و هدف آن، درک بهتر فعالیت‌های آن پدیده در شرایط و موقعیت‌های مهم است.» (ای. استیک، ۱۳۷۹، صفحه ۱۱)

همچنین مهارت‌های یک پژوهش‌گر موردی را مطرح کردن پرسش، گوش دادن، سازش و انعطاف پذیری، حفظ هدف مورد تحقیق و نداشتن تعصب دانسته‌اند. (ک. ین، ۱۳۷۶، صفحه ۸۴)

نویسنده رمان «از شیطان آموخت و سوزاند» ضمن باروری این مهارت‌ها در طول نگارش رمان، هدف اصلی این گونه پژوهش را یعنی جزئیات ارتباط متقابل پدیده با بافت آن و درک بهتر فعالیت‌های پدیده در شرایط و موقعیت‌های مهم را پوشش داده است.

این نوع نگاه به رمان البته در ایران معاصر و در این سال‌ها کمتر دیده شده است. گرچه ریشه‌ای عمیق در تاریخ ادبیات و به ویژه در سبک «ناتورالیسم» دارد. ضمن این که در دهه‌های ۵۰ و ۶۰ میلادی برخی از گزارش‌نویسان اجتماعی روزنامه‌های مهم آمریکایی به این سبک در رمان نویسی رو آوردند. در میان آن‌ها مشهورتر از همه «ترومن کاپوتی» است که بهترین اثرش «در کمال خونسردی» به فارسی ترجمه شده است.

این سبک همان‌طور که از سابقه آفرینندگانش انتظار می‌رود بیشتر به یک گزارش خشک اجتماعی نزدیک است و نویسنده گویی بیش از همه به واقع‌نمایی اثر خود توجه دارد. به همین سبب است که «دراماتولوژها» که همواره به دنبال چینش مناسب عناصر درام در اثر هستند، خرده‌های فراوانی به این سبک می‌گیرند. خرده‌هایی که به «از شیطان آموخت و سوزاند» هم وارد است. از دید درام، حتا اگر بخواهیم یک گزارش صرف از یک مورد یا پدیده بدهیم، لازم است حداقل منحنی کشش را رعایت کنیم. زیرا که حتا فرهیخته‌ترین خوانندگان هم از رمان کشش می‌خواهند و آن را مطمئنا با یک گزارش صرف اجتماعی یکی نمی‌پندارند. به طور مثال اگر حجم رمان «از شیطان آموخت و سوزاند» کمتر از این بود و نویسنده که روزها و ماه‌های شخصیت اصلی‌اش را تقریبا بدون وقایع نوظهور و جدید تعریف می‌کند، آیا به همین هدفی که اکنون به آن رسیده است، نمی‌رسید. آیا با حجمی کمتر علاوه بر همراهی خواننده با خود، پدیده مورد نظر را به میزان فعلی نمی‌کاوید؟

بی‌شک اگر داستان‌گویی و کشش را یکی از عناصر اصلی رمان بدانیم، می‌شود بر این خرده، تامل کرد. با این همه «از شیطان آموخت و سوزاند» با توجه به رویکرد متعهدانه به جامعه امروز ایران، رعایت تقریباً تمامی عناصر سبکی که انتخاب کرده است و مهم‌تر از همه با تاثیرگذاری بر عاطفه خوانندگان خود، یکی از موفق‌ترین رمان‌های سال جاری است.

۱-  ای. استیک، رابرت (۱۳۷۹) هنر پژوهش موردی، ترجمه محمد علی حمید رفیعی، تهران: انتشارات دفتر پژوهش‌های فرهنگی
۲-  ک. ین، (۱۳۷۶)، تحقیق موردی، ترجمه علی پارسائیان و سید محمد اعرابی، تهران: انتشارات دفتر پژوهش‌های فرهنگی

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top