خوابگرد

همسایه‌های خوب و بد خوابگرد

نمی‌خواهم همه‌ی تقصیر را گردن پارسا (پسرم) بیندازم، ولی اگر می‌بینید نسبت به قبل حضور کم‌رنگی در خوابگرد دارم، بیش‌تر به خاطر این موجود یک‌سال و سه‌ماهه است که شیرین‌کاری‌هایش برای دیگران است، آرامشش برای مادرش، و شیطنت‌ها و تخسی‌ها و نحسی‌هایش برای من! روزها و ساعت‌هایی که با مادرش تنهاست، در کمال آرامش و صلح و صفا روزگار می‌گذرانند. به روایت مادرش ساعت‌ها پشت سر هم، با چند ماشین درب و داغان کوچک یا لگوهای مختلف یا قابلمه و تشت و سینی خودش را سرگرم می‌کند، و کاری به کار مادرش ندارد. ولی روزها و ساعت‌هایی که من در خانه هستم، حالش دگرگون می‌شود. انگار به حضور من حساسیت دارد. به قول مادرش یک‌باره تغییر شخصیت می‌دهد و می‌شود یک کودک بدقلق که تمام‌وقت باید در خدمت او باشم. البته نه این که کار خاصی برایش بکنم، او حتا بازی‌های من را هم قبول ندارد؛ فقط می‌خواهد که هیچ کاری نکنم و بنشینم و تماشایش کنم. نه می‌گذارد دفتر و دستکم را پهن کنم، نه می‌گذارد کتاب بخوانم، نه اجازه می‌دهد تلفنی حرف بزنم، نه حتا می‌گذارد با مادرش صحبت کنم، و از همه بدتر عجیب به روشن‌بودن کامپیوتر حساس است و محال است بگذارد بنشینم پای کامپیوتر؛ جایی که بیش‌تر کارهایم را انجام می‌دهم (می‌دادم!). بعد از این که خودش از روی صندلی پایین می‌آید، آن‌قدر غر می‌زند و نق می‌زند و گیر می‌دهد که هم اشک خودش را درمی‌آورد، هم اشک مادرش را و هم دست مرا بلند می‌کند که محکم بکوبم توی سر خودم از فرط استیصال، و آن‌وقت لبخند شیطنت‌آمیزی بزند و بدود گوشه‌ای که یعنی بروم سراغش، بغلش کنم و مثل توپ بالا و پایینش بیندازم! پیش از این در روزهای غیرشیفت و شب‌ها همیشه می‌نشستم پای کارهایم، ولی اکنون دیگر نمی‌توانم. وضعیت به‌قدری وخیم شده که دنبال جایی می‌گردم برای این روزها و ساعت‌ها که در خانه نباشم. و خنده‌دار این که مادرش نه تنها مخالف نیست که او هم اصرار دارد چنین کنم، چون معتقد است وقتی من نباشم، پارسا هم آرامش بیش‌تری دارد! به هر حال کندی مرا در خوابگرد به‌خاطر وجود عزیز پارسا (و نیز رسیدگی به هفتان) ببخشید، تا بعداً فکری بکنم.

بیماری پدرام رضایی‌زاده
پدرام رضایی‌زاده چند روز پیش حالش بد شد و بردندش بیمارستان. قرار شد آپاندیس او را جراحی کنند، ولی بعد تشخیص دادند که ایراد از آپاندیسش نیست. روز بعد تشخیص دادند عفونت داخلی دارد، ولی باز هم شک کردند و الان چند روز است که بلاتکلیف در بیمارستان بستری‌ست با سردردهای شدید و تب‌های متناوب. امیدوارم پس از این چند روز، تا فردا مشخص شود که بیماری خاصی ندارد و حالش به شود؛ خصوصاً که از چند روز پیش از آن، مادرش هم گرفتار سنگ کلیه و… شده و دوره‌ی درمان را می‌گذراند. دست پدرام از اینترنت کوتاه است. روحیه‌ی خوبی دارد، ولی ناراحت بهرام مرادی بود که روزنامه‌ی شرق، گفت‌وگوی پدرام با او را ـ بدون اطلاع ـ جرح و تعدیل سلیقه‌ای کرده بود و به‌سادگی یک رفتار غیرحرفه‌ای و غیراخلاقی، سوءتفاهمی را میان او و آقای مرادی ایجاد کرده بود. وقتی عذرخواهی شرق چاپ شد، پدرام در بیمارستان بود و هنوز نتوانسته شرح ماجرا را در وبلاگش بنویسد تا آقای مرادی رنجیده‌خاطر نماند (از پدرام، رنجش از «شرق» که به هر حال پایدار خواهد ماند احتمالاً). چون اکنون روی تخت بیمارستان است، وظیفه داشتم این چند سطر را بنویسم تا خودش برگردد به تندرستی.

نهی از منکر در ملأ عام
این سایت کتاب‌نیوز که دوستان متعهّد و دین‌ورز ما آن را راه‌انداخته‌اند و تلاش می‌کنند که حرفه‌ای هم کار کنند، انگار ایمیل‌شان را نمی‌بینند یا اهمیتی برای‌شان ندارد که کسی برای‌شان ایمیل بزند. به هر حال چه ایمیل من به‌شان نرسیده باشد و چه رسیده باشد و پاسخ نداده باشند، در زشتی این کار خاص‌شان شکّی نیست. اگر انتشار بدون اجازه برای همگان کاری ناپسند باشد، برای مؤمنان بسیار زشت است، مگر نه؟ داستان «ابر صورتی» را از روی سایت مسابقه‌ی بهرام صادقی یک‌جا برداشته‌اند و گذاشته‌اند در سایت‌شان بدون این که به منبع آن (با لینک یا بی‌لینک) اشاره کنند. درخواست محترمانه و خصوصی مرا هم بی‌پاسخ گذاشتند. ناچار این‌جا نوشتم و لینک دادم تا نهی از منکرشان کرده باشم.

هفتان را حمایت کنید
و بالأخره این که سایت هفتان اگر تا نزدیک یک‌سالگی دوام آورده، دو دلیل بزرگ داشته؛ یکی تلاش اعضای آن در پربار کردن آن، و دیگر حمایت‌های کاربران به شکل آگهی و غیرآگهی. هفتان هم‌چنان به هر دوی این‌ها نیازمند است تا هم‌چنان سرپا بماند و به کار آید. پس اگر امکان حمایت از آن را ندارید، دست‌ِکم از آگهی دادن به آن غافل نشوید.