هنگام فحش دادن به زبان فارسی در خط و املا، ما را بیشتر به زبان فرانسه ارجاع میدهند و تصور «عمومی» این است که در میان زبانها، «انگلیسی» از هر گونه آفت و دشواری دور است، در حدی که بهشتِ زبان زیر پای انگلیسیان است! این مقالهی جیمز هاربک(James Harbeck) که چندی پیش در بیبیسی منتشر شد، یکی از نمونههای جذاب بررسی مشکلات زبان انگلیسی از این زاویه است. البته در حد یک مقالهی خوب ژورنالیستی. برگرداندن این جور مقالهها به فارسی کار سختی ست، ولی حسام امامی عزیز زحمتش را کشید که در ادامه میخوانید. اما قبل از آن، خود جیمز هاربک کیست؟
موجود عجیبی ست. آنطور که در مطالب گوناگون در بارهی خودش حرف زده و نوشته، عشقِ اولش نمایش است و برای همین در رشتهی دراما دکترا گرفته. عشق بعدی او زبان است و در حال گذراندن دورهی فوقلیسانس زبانشناسی در دانشگاه یورک. گویا عجلهای هم ندارد چون از سال ۲۰۰۳ مشغولِ این کار بوده! پارهوقت درس میخواند و به اندازهی یک دهه کتابهای زبانشناسی را جمع کرده. غیر از انگلیسی، فرانسه را هم خوب میداند و با آلمانی و ایتالیایی و اسپانیایی هم به اندازهی نیاز آشنا ست و از چینی هم بیخبر نیست. زبانورز است. خودش میگوید در کتابخانهاش در بارهی ۴۰ زبان کتاب دارد. به نشانهشناسی و خصوصاً اومبرتو اکو علاقه دارد و نیز به ذن بودیسم و یونگ (میگوید از فروید هیچ کتابی ندارم). فیزیک و ریاضی را هم آنقدری دنبال میکند که مراجع این دو را هم دم دست داشته باشد. از سال ۱۹۹۷ حوزهی دیگری از استعدادها و علایق خود را پی گرفته که حوزهی طراحی و ویرایش است. روزنامهنگاری هم کرده و در روزنامهی مترو در تورنتو دبیر صفحه بوده است. افزون بر همهی اینها، شعر و ترانه هم میسراید، خاصه ترانههای کلیسایی.
جیمز هاربک اکنون ادیتور ارشد در شرکت مدیـرسورس است و به طور مرتب هم در «د ویک دات کام» (theweek.com) مینویسد و یادداشتهایش در «اسلیت» و گاه «هافینگتون پست» هم جزو مطالب برتر است. از مجموعه کارهای او پیدا ست که آدمی چندپیشه و ذوفنون است، اما زبان انگلیسی حرفهی اوست. به قول خودش هر هفته هزاران واژه ادیت میکند. و این به او درایتی در باب زبان بخشیده که ریزبینانه است و با طنز خاص خودش درآمیخته. اصولاً یک خوبی ویراستارها این است که شاهد در آستین زیاد دارند و اصلاً به کلیگویی در بارهی زبان نیاز ندارند. برخی از مقالاتش را میتوانید در وبلاگش (sesquiotic.wordpress.com) یا وبسایتش (harbeck.ca/James) بخوانید.
چه شد که زبان انگلیسی اینقدر آشفته شد
نوشتهی جیمز هاربک، برگردانِ حسام امامی
شاید شعر جرارد نولست ترنیته بهنام «بینظمی» را شنیده باشید. اینطور شروع میشود:
ای اشرف مخلوقات
که داری تلفظ انگلیسی میخوانی
در شعرم به تو یاد خواهم داد
صداهایی همچون نعش (corpse) و لشکر (corps) و اسب (horse) و بدتر (worse) را.
کاملترین نسخهی شعر، به حدود هشتصد مورد از آزارندهترین تناقضهای املای انگلیسی تنه میزند. هشتصد.
تلاش برای نوشتن کلمات انگلیسی مثل آن دسته از بازیهای کامپیوتری ست که آدم در هر صورت دستآخر بازنده میشود. اگر مجوسی جادوی شرّی بر زبان ما درانداخته باشد، باید به جزای مقصود شنیعش به محبسش افکند. (و اگر هنوز قانع نشدهاید تلفظ انگلیسی چقدر [با املای لغات] تناقض دارد فقط همین جملهی آخر را بلند بخوانید) [منظور جملهی انگلیسی مقاله است که با تأکید روی املای لغات نوشته شده: If some evil mage has performed vile magic on our tongue, he should be bunged into gaol for his nefarious goal]. اما نه، املای لغات ما به دلایلی کاملاً انسانی به ملغمهای حالیبهحالی تبدیل شده.
مشکل از خود الفبا شروع میشود. ساختن یک سیستم املا برای زبان انگلیسی که [خود] از حروفی استفاده میکند که از لاتین میآیند (گرچه این دو زبان مجموعهی اصوات دقیقاً مشترکی هم ندارند)، به ساختن یک اتاق بازی با استفاده از لوازم اداری آکیا میماند. اما بسیاری از زبانها، از تلینگیت گرفته تا چک، بیهیچ شباهتی به لاتین، مشکل خاصی هم با نسخههای [مختلف]شان از الفبای لاتین ندارند. پس چه بلایی سر انگلیسی آمده؟ مسئله داستان تهاجم، غارت، کاهلی، هوس، اشتباه، غرور و نیروی تسلیمناپذیر تغییر است. بیشترین لطمهی این مسائل به مردم وارد شده، از جمله من و شما خوانندهی عزیز، که طماع، تنبل و پرافاده ایم.
تهاجم و غارت
اول، طمع: تهاجم و غارت. رومیها در قرن یکم پس از میلاد به بریتانیا حمله کردند و الفبای خود را آوردند؛ در قرن هفتم، آنگلها و ساکسونها همراه زبانشان قدرت گرفتند. از قرن نهم، وایکینگها بخشهایی از انگلیس را اشغال کردند و کلماتی آوردند (ازجمله they که جانشین hie در انگلیسی قدیم شد). بعد، فرانسویهای نورمن در ۱۰۶۶ [انگلستان را] فتح کردند و بخش عمدهی واژگان را با کلمات فرانسوی جایگزین کردند؛ ازجمله کلماتی که در طول زمان تبدیل شدند به beef (گوشت گاو)، pork (گوشت خوک)، invade (حمله کردن)، tongue (زبان) و person (شخص).
وقتی انگلیسیها چند قرن بعد فرانسویها (و نه واژههایشان) را بیرون راندند، رفتهرفته سرزمینهایی را در گوشهوکنار جهان بهدست آوردند؛ امریکا، استرالیا، آفریقا و هند. بریتانیا از هریک از مستعمرههای جدید کلمات جدیدی گرفت: hickory (درخت گردو)، budgerigar (طوطی دستآموز)، zebra (گورخر) و bungalow (خانهی ییلاقی ـ بنگله). مردم بریتانیا با دیگران تجارت هم میکردند و بهمرور کلماتی را برمیداشتند (همان چیزی که «وام گرفتن» مینامیم حتا اگر [عین] کلمات حفظ شود). زبان ما (انگلیسی) موزهی فتوحات است.
این چه ربطی به املا دارد؟ کلماتی که «وام» میگیریم اغلب از دیگر سیستمهای املایی [بر پایهی] الفبای لاتین میآیند اما اصواتی دارند متفاوت با اصواتی که ما در انگلیسی ادا میکنیم. بنابراین بسیاری از زبانهای دیگر، کلماتی را که وام میگیرند کاملاً تعدیل میکنند: [برای نمونه] زبان نروژی chauffeur را به sjåfør و زبان فنلاندی strand را به ranta تبدیل کرده. اما در انگلیسی، ما زخمهای جنگ را مغرورانه بهتن داریم. در بعضی کلمات، تلفظ را اقتباس اما املا را اصلاح کردهایم: galosh (از فرانسه galoche) و strange (از فرانسه estrange). در سایر کلمات، املا را عوض نکردهایم اما تلفظ را تغییر دادهایم: ratio (در اصل شبیه ra-tsee-o در لاتین)، sauna (مصوت au در زبان فنلاندی شبیه “ow” است) و ski (که در زبان نورس بیشتر شبیه she گفته میشود). یا املا و تا حد معقول تلفظ را نیز حفظ کردهایم: corps، ballet، pizza، و tortilla.
زبانهای تنبل
تنبلی یا بهقول زبانشناسها «صرفهجویی در زحمت» هم به طمع اضافه میشود. انگار اصوات تغییر میکنند تا زحمت متکلم (که اصواتی را جا میاندازد) یا شنونده (که اصوات را متمایزتر میکند) کم شود. ما تحت تأثیر اسکاندیناوی و فرانسه، بخشهای دردسرساز صرف فعل پیچیدهی انگلیسی قدیم را دور ریختهایم، برای همین کلمهای مثل hopian به hope تراش خورد و با گذشت زمان e آخر را دیگر نخواندیم. در قرنهای اخیر، اغلب وقتی صداها مستهلک شدند، املا را نگه داشتیم: «vittle» را هنوز victual مینویسند. چند ترکیب صوتی را ساده کردیم؛ kn شد n و wr شد r. همینطور بهکل از کاربرد (و نه نوشتنِ) بعضی اصوات دست کشیدیم: صدای kh که مینوشتیم gh تبدیل شد به f مثلاً در laughter. یا صرفاً افتاد مثلاً در daughter.
گاه اصوات همینطور بوالهوسانه تغییر میکنند. مهمترین نمونهاش در انگلیسی «چرخشِ بزرگِ مصوتها» بود. از دههی اول قرن ۱۴ تا حدود سال ۱۷۰۰، بنابه دلایلی همچنان نامعلوم، مصوتهای بلند ما همه توی دهانهایمان آرام مثل خامهای که در یک فنجان چای میچرخد جا عوض کردند. قبل از آن، see با “eh” قافیه میشد؛ boot را مثل boat میگفتیم؛ و out صدایی شبیه “oot” داشت. اما وقتی صداها داشتند عوض میشدند املا عقب ماند.
فقط زبانها و گوشها تنبل نیستند. کاتبها و حروفچینها هم شاید باشند. اگر کاتب از فرانسه و حروفچین از هلند و بلژیک بیاورید، که اولین جراید بریتانیا از همینجاها آمد، به سمت معیارهایی گرایش دارند که به آنها عادت کردهاند. کاتبان فرانسوی با میراث لاتینشان، متوجه نمیشدند چرا ما مینویسیم cwen ولی چیزی که میشنوند باید املایی شبیه به queen داشته باشد. حروفچینهای هلندی حس میکردند که gost یک چیزی کم دارد برای همین یک h سراندند تویش تا بشود ghost.
و، جهنم، اگر پول به تعداد حروف بگیری، چرا چندتایی e بیشتر اضافه نکنی؟ در هر صورت که همهجا بودند.
و بعد پرافادگی آمد
اما پرافادگی بود که مهر تأیید بر بازنده بودن املای انگلیسی زد.
پرافادگی در قرن یازدهم شروع شد؛ وقتی فرانسوی شد زبان باکلاس و واژگان آشپزی، قانونی و شاعرانهی ما را لبریز کرد. اما در رنسانس، وقتی که دانشوران عاشقِ کلاسیکهای باستانی شدند، شتابِ مضاعف گرفت. شروع کردند به وام گرفتن کلمات درسته؛ بسیاری از عبارات علمی و فنی ما از لاتین و یونانی میآید (و بیشتر عبارتهای یونانی اول از طریق لاتین، با تفکر لاتین املاییشان، وارد شدهاند). اما دانشوران همچنین معتقد بودند کلماتی که از قبل داشتیم هم باید میراث کلاسیک خودشان را نشان بدهند. آیا peple به populous لاتین برمیگردد؟ در این صورت باید با نگینی مخصوص اصالتش را نشان دهد؛ باید یک o اضافه کنیم و بکنیمش people! آیا det وامدار debitum است؟ پس یک b بگذاریم وسط تا حواسمان باشد! با این قصور قابل تعقیب [قضایی] (indi(c)table fau(l)t) حروفی به خیلی کلمات اضافه شد؛ گاهی، تلفظشان را تغییر دادند تا با املاشان بخواند مثل [همین] fault. و گاه این بازهجیکنندهها در ریشهشناسی اشتباه میکردند. مثلاً isle (قبلاً ile) از insula (s از همینجا) اما island از iegland در انگلیسی قدیم میآید.
در چند قرن اخیر لایهی پرافادگی دیگری، آنسوی اقیانوس اطلس، پیچیدگیهای بیشتری پیش آورده: غرور ملی. سادهسازیهای املاییِ (نسبتاً اندکِ) [انگلیسی] امریکایی، مثل color بهجای colour و center بهجای centre، عمدتاً وجودشان را مدیون میل [جناب] نوآ وبستر (Noah Webster) به خلق یک انگلیسی امریکایی متمایز هستند. از طرفی ترجیح کاناداییها برای حفظ بسیاری از املاهای [انگلیسی] بریتانیایی همان ریشههای ناسیونالیستی را دارد، فقط در جهت عکس٫
و حالا؟ حالا حتا نمیخواهیم کلمات را شبیه به اصواتشان هجی کنیم. املاهایی مثل hed، hart، lafter، dotter و det بهنظرتان چطور میآیند؟ بیسوادانه شاید؟ به طرز آزارندهای ساده؟ دقیقاً. ما از رنجهایمان لذت میبریم؛ و واقعاً لذت میبریم از کارهایی قراردادی که اجازهی تفکیک «آدم درست» از غلط را به ما میدهد. ما ابزاری مفید را به دست گرفتهایم و تبدیلش کردهایم به صافیای اجتماعی.
مشکلِ زبان ما را طمع شروع و تنبلی تثبیت و پرافادگی گنده کرد. تاریخ [زبان] انگلیسی قصهای ست از خباثت (vice) … و راستی، این هم کلمهای ست که از فرانسویها گرفتهایم حتا اگر نتوانیم برای خودِ خباثتها آنها را مقصر بدانیم.
James Harbeck
۲۰۱۵ June
bbc.com