خوابگرد

کریم امامی به روایت عباس پژمان

خوابگرد: ۱۹ تیرماه پارسال «کریم امامی» را از دست دادیم که افتخاری بود بر تارک فرهنگ و ادبیات معاصر ایران و انتشار آخرین تلاش فرهنگی او یعنی فرهنگ فارسی ـ انگلیسی معاصر افتاد به امسال که دیگر خودش نیست. عباس پژمان ـ مترجم برجسته و اهل نظری که چندان اهل محفل‌گرایی و حواشی نیست ـ به درخواست نشریه‌ای به نام «فارسی» یادداشتی به یاد زنده‌یاد کریم امامی نوشته بود که متأسفانه با بعضی غلط‌های تایپی چاپ شد. برای این که نسخه‌ی بدون غلط آن در اختیار خواننده‌ها قرار بگیرد و به این بهانه نسخه‌ای هم از آن در فضای وب باشد، متن بدون غلط آن را در اختیارم گذاشت تا در این‌جا گذارم. بعید می‌دانم کسی که با کریم امامی آشنا باشد از خواندن این یادداشت درگذرد؛ ولی به هر حال برای این که دقیق‌تر بفهمیم که دوران آدم‌های بزرگ دارد تمام می‌شود و عمیق‌تر متأسف شویم، توصیه می‌کنم این یادداشت را حتما بخوانید.

«او همچنان خواهد آموخت» ـ عباس پژمان
… متأسفانه حقیر سعادت این را نداشتم که از محضر و مصاحبت کریم امامی مستفیض شوم. در واقع من فقط یک بار با تلفن با ایشان حرف زدم و چند بار هم در جلسات عمومی ایشان را دیدم یا به سخنرانی ایشان گوش دادم. اما با آثار چاپ شده‌ی ایشان آشنا هستم و در واقع از حدود سی سال پیش تا حالا تقریبا هر مقاله یا کتابی را که از ایشان به چاپ رسیده است مطالعه کرده ام. اولین بار که عکس ایشان را دیدم در مجله‌ی پیک دانش‌آموز و در اوایل دهه‌ی پنجاه بود، من عکس و اسم تعدادی از بزرگان امروز را اول بار در مجله‌ی پیک دیده‌ام: محمود کیانوش، رضا سیدحسینی، محمد زهری، مهدی اخوان ثالث… و کریم امامی. [ادامـه]

کریم امامی از جمله‌ی کسانی بود که تصویری که از او در ذهنم شکل گرفت با گذشت زمان و آشنایی بیش‌تر با آثار ایشان، و مخصوصا با عملکردهای‌شان در عرصه‌های مختلف فرهنگ و ادب، به هیچ وجه تخریب نشد. در واقع هرچه بیش‌تر با کتاب‌ها و مقالات کریم امامی آشنا شدم ارادتم به ایشان بیش‌تر شد. مخصوصا که عملکردهای او هم به عنوان فردی روشنفکر و نویسنده و مترجمی پیشرو و دانشمند عملکرد معقول وشایسته‌ای بود.

واقعا می‌توان گفت که عملکردهای کریم امامی و داوری‌ها و قضاوت‌هایش به دور از عقده‌ها و حقارت‌هایی بود که متاسفانه بعضی از اعاظم گاهی گرفتار آن‌ها می‌شوند. از هیچ کس نشنیدم که کریم امامی اهل مصالحه باشد، یا اهل محفل‌گرایی و باندبازی باشد، یا پارتی‌بازی ادبی و هنری کند، یا قسمت اعظم عمر خود را صرف این کند که نوچگانی بپرورد تا آن‌ها استادشان را ستایش و دیگران را نکوهش کنند، یا با خوردن یک ناهار عنان اختیار از کف بدهد و چنان دروغ‌ها و تناقض‌هایی را در رسانه‌ها جار بزند که حتی جوان‌های کم‌تجربه و کم‌سال را به خنده بیندازد. معمولا در عرصه‌ی فرهنگ و هنر شخصیت هر کس را بیش‌تر از روی داوری‌هایی که می‌کند یا نقدهایی که می‌نویسد بهتر می‌توان شناخت. نقدهایی هم که کریم امامی در طول بیش از نیم قرن از زندگی ادبی وهنری خود نوشت، معرف بسیار خوبی برای شخصیت و مقام علمی او هستند.

بعضی از اظهارنظرهای کریم امامی احتمالا در ذهن بسیاری از خوانندگان آثار او باقی مانده است. مثلا حرفی که درباره‌ی مرحوم ذبیح الله منصوری زد: کتاب‌های منصوری اصلا ترجمه نیستند. منصوری را به عنوان مترجم نباید مورد قضاوت قرار داد. منصوری به عنوان مترجم هیچ امتیازی نخواهد آورد، اما برای منصوری نویسنده کلاه از سر بر می‌دارم و به او ادای احترام می‌کنم. حقیقت هم همین است. تنها گناه منصوری این بود که کتاب‌هایی را که خودش می‌نوشت یا گاهی هم اقتباس می‌کرد، به عنوان ترجمه به چاپ می‌رساند. احتمالا تصورش بر این بود که اگر می‌گفت آن کتاب‌ها را خودش نوشته است خواننده‌ی چندانی پیدا نمی‌کرد.

در اوایل دهه هفتاد هم منتقدی نقد تندی به ترجمه‌ی یکی از مترجم‌ها نوشت که عکس‌العمل‌هایی ایجاد کرد و بحث‌هایی را برانگیخت. در این میان اظهار نظر کریم امامی که در یکی از نشریه‌ها چاپ شد باز هم جالب بود: نقد فی‌نفسه چیز بدی نیست. اما نباید از یاد برد که نقد باید یک کم با بعضی از دعواهای خاص فرق داشته باشد. نقدهایی که خود کریم امامی نوشت و عمدتا درباره‌ی ترجمه بود، واقعا حکایت از صلاحیت او در این زمینه داشت. اکثر نقدهایی که مخصوصا در سال‌های اخیر درباره‌ی ترجمه‌ها نوشته شده‌اند واقعا به طرز بارزی حکایت از عدم صلاحیت منتقد یا غرض‌ورزی او می‌کنند. نقد ترجمه‌ی یک اثر خیلی تخصصی‌تر از نقد خود آن اثر یا نقد ادبی است. عده‌ی خوانندگانی هم که زبان خارجی را خوب بدانند و بتوانند در مورد نقدهای ترجمه‌ها به درستی قضاوت کنند، طبعا خیلی نیست. این است که بعضی منتقدها از این موضوع استفاده‌ی تبلیغاتی هم می‌کنند. بارها شده که منتقدی از روی ناآگاهی یا غرض‌ورزی کاهی را کوه معرفی کند یا کوهی را کاه. خوشا به حال استاد امامی که هیچ کدام از نقدهایی که درباره‌ی بعضی از ترجمه‌ها نوشت یا اظهار نظری که درباره‌ی آن‌ها کرد نه نشانی از کم‌مایگی در آن‌ها بود و نه رنگی از حسادت و حقارت.

کریم امامی از کسانی بود که واقعا مرعوب بعضی از اسم‌ها نشد. ایشان احتمالا اولین کسی بود که تابوی میرزاحبیب اصفهانی را شکست. مقاله‌ای را که کریم امامی درباره‌ی میرزا حبیب اصفهانی نوشت، ماهیت کار میرزاحبیب را به خوبی روشن کرد. حقیقت این است که کار میرزاحبیب را هم نباید ترجمه به حساب آورد. کاری که میرزاحبیب کرده، اقتباس است نه ترجمه. زمانی این جور ترجمه‌ها در بعضی کشورها رایج بود. مثلا تا چند دهه‌ی پیش فرانسوی‌ها خیلی از این کارها می‌کردند. الان دیگر این جور کارها ترجمه به حساب نمی‌آید. کریم امامی از کسانی بود که کوشش کردند تا ترجمه‌ی ادبی مفهوم واقعی خود را پیدا کند و بسیاری از مترجم‌ها بدانند که در واقع نباید تا آن‌جا که ممکن است هیچ دخل و تصرفی در متن اصلی اثر کرد. ترجمه آن نیست که هر جا مترجم نتوانست متن اصلی را بفهمد یا آن را خوب ترجمه کند، چیزی را از خودش بنویسد و به اسم سخن نویسنده به خورد خواننده بدهد.

اخلاق نقد و قدرت استدلال کریم امامی طوری بود که اگر ترجمه‌ای را نقد می‌کرد و مترجم آن اثر زنده بود، معمولا احترام آن مترجم را نسبت به خودش بر می‌انگیخت، حتی اگر در آن نقد به کار آن مترجم ایرادهایی هم گرفته بود. من لااقل ندیدم که هیچ کدام از مترجمانی که کریم امامی ترجمه‌ی آن‌ها را نقد کرد جواب نقدش را بدهند یا حتی در پشت سر او به نقدش ایراد بگیرند و به خودش بی احترامی روا بدارند. آیا همین کافی نیست که بگوییم امامی انسان شریف و بزرگی بود و واقعا استحقاق عنوان منتقد را داشت؟

به جرات می‌توان گفت که امامی از معدود نویسندگان و مترجمانی بود که در مقام  منتقد در رسانه‌ها ظاهر شدند و توانستند آبروی خود و نقد را حفظ کنند، مخصوصا که تعداد نقدهایی هم که نوشت و در نشریه‌های مختلف چاپ کرد کم نبود. نقدهایی که کریم امامی درباره‌ی  ترجمه‌ها نوشت، و همین‌طور مقالات نظری ایشان در زمینه‌ی ترجمه و آثاری که ترجمه کرد همگی حکایت از آن دارد که زبان انگلیسی را خوب می‌دانست و زبان فارسی را هم خوب می‌شناخت. با این حال ترجمه‌هایی که از ایشان به چاپ رسید خیلی معدود است. در واقع کریم امامی از بسیاری از مترجمان هم‌نسل خودش کم‌کارتر بود. و همین ترجمه‌های اندک را هم عمدتا در سال‌های جوانی‌اش انجام داده بود. بعدا بیش‌تر از فارسی به انگلیسی ترجمه می‌کرد و به موضوع دقت در ترجمه خیلی اهمیت می‌داد.

کریم امامی در عرصه‌ی ژورنالیسم و نشر و ویراستاری هم صاحب‌نظر بود و مشاور بسیار خوب و باتجربه‌ای در زمینه‌های مختلف کتاب به حساب می‌آمد. آخرین یادگاری که استاد از خود باقی گذاشت، فرهنگ فارسی انگلیسی معاصر است که هرچند اجل مهلت نداد که در دوران حیاتش منتشر شود، اما خوشبختانه همه‌ی کارهایش را خودش انجام داد و آماده‌ی چاپش کرد. سال ۱۳۸۴ سال خوبی نبود. این سال بسیاری از بزرگان را با خود برد. امیدواریم که سال ۱۳۸۵ سال بهتری باشد؛ مخصوصا که با انتشار فرهنگ فارسی انگلیسی امامی هم شروع خواهد شد.