سهشنبه چهارم بهمن ماه ۱۳۸۴، جلسهی نقد و بررسی کتاب «صحیفههای زمینی» اثر «نورتروپ فرای» ـ Northrop Faray ـ با ترجمهی دکتر هوشنگ رهنما برگزار شد. در این نشست علاوه بر استادان، صاحبنظران و علاقهمندان، تعدادی از دانشجویان خارجی زبان و ادبیات فارسی نیز حضور داشتند. درابتدای این نشست علیاصغر محمدخانی شرح حال مختصری از زندگی و آثار «فرای» برای حضار بیان کرد و پس از آن دکتر هوشنگ رهنما مترجم کتاب صحیفههای زمینی دربارهی ساختار رمانس و محورهای اصلی میراث نظری فرای صحبت کرد. [گزارش کامل نشست]
دکتر هوشنگ رهنما
قصد من این است که اشارهی کوتاهی به یکی از محورهای اصلی میراث نظری فردی یعنی رویکرد او در مقام ناقد ادبی به کتاب مقدس و تأثیر آن در سیر تکوین ادب مغرب زمین در دو هزار سال گذشته داشته باشم. دلیل من از اشاره به این موضوع از این رو است که نقد ادبی بومی ما در شرایط حاضر از حیث نظری در این محدوه فقیر مانده از حیث عملی نیازمند نقشهی راهنماست و البته تأکید بیش از اندازه بر ضرورت حیاتی آن در حوزهی پژوهشهای ادبی در این شرایط تاریخی، سخن از بدیهیات است.
نورتروپ فرای بر این نظر است که ادب غرب در عمل آبشخوری دوگانه دارد. میراث ادبی یونان و روم نیز همواره در بسترهی آموزهها و روایتهای مسیحی با محوریت کتاب مقدس فراهم شده و میسر بوده است. به زعم او ادب غرب مجموعهی عظیم یا منظومهی بلندی است که ریشه در اسطورهها، استعارات، انگارهها و نشانههای نماد شناختی کتاب مقدس دارد و با بررسی و بازشناسی این عناصر روایی در آن اثر و شرحها و تفسیرها و روایتهای تنیده بر گرد آن است که میتوان به شبکهی عظیم روابط هم زمانی و در زمانی میان آثار ادبی دست کم از دانته به این سو، پی برد و زنجیرهی بلندی از واحدهای روایی نهفته در آنها نشان داد.
به نظر فرای،کتاب مقدس، تورات و انجیل، کل ساختار واحدی است که از سفر پیدایش آغاز شده و با رسالهی آخر زمان پایان یافته است و در این فاصله بیشتر اسطورهها، افسانهها، حکایتها، قصهها و حتی برخی روایتهای تاریخی پیش از خود و زمان خود را برگرفته، انسجام بخشیده و به صورت ساختار روایی یکپارچهای در خود نهادینه کرده، و سنت مسیحی هم همان را گسترده ساخته و ادامه داده است. بنابراین بیدلیل نیست که ویلیام بلیک کتاب مقدس را مجموعهی عظیم هنری یا «رمز کل» مینامد.
فرای در کتاب «رمز کل» به آرایههای کلمات، زبان، اسطوره و استعاره میپردازد و در کتاب دیگری که به دنبال آن تحت عنوان «کلام نیرومند» نوشته به همین بحث به زبان سادهتری ادامه داده و به شیوهی تطبیقی رد پای اغلب عناصر روایی شناسایی شده را در آثار ادبی تا زمان خود پیجویی کرده و در تحلیلهای خود از دیدگاههای نظری جدیدترین ناقدان زمان نظیر دریدا نیز بهره گرفته است و در آخرین کتابش «چشم اندار دو گانه» (Double vision) که چندماه پیش از درگذشتش نوشت، دانستههای خود را به طور فشرده بیان کرده است. اصطلاح «چشم انداز دوگانه» یادآور اصطلاح دیگر او یعنی «آینههای رو به رو» (Double mirrors) است که بارها در نوشتههای خود در دو مفهوم جداگانه به کار رفته است: نخست اینکه به باور وی در کتاب مقدس دو بخش عهد عتیق و عهد جدید یا تورات و انجیل به طرزی متقارن رو به روی هم قرار گرفتهاند و یکدیگر را در چیدمانی معکوس بازتاب میدهند و دوم اینکه خلاقیت انسانی در عرصههای گوناگون حیات اجتماعی عموماً و در حیطهی هنر و هنر کلامی خصوصاً بازتاب و نمودگاری از آفرینش قدسی است. عنوان کتاب «صحیفههای زمینی» هم ناظر بر همین جنبه از آیینههای رو به روست. این صحیفههای سروده یا نوشته انسانها آینهای در برابر صحیفههای آسمانیاند، و بازتاب شرایط انسانی در زمین و این جهان در تقابل با شرایطی که به روایت صحیفههای آسمانی در آسمان و آن جهان داشته یا خواهد داشت.
دورنمای ادب غرب از دید فرای چندان تفاوتی با دورنمای ادب بومی ما ندارد… فرهنگ ما وارث دو جریان است: فرهنگ ایران باستان و میانه و فرهنگ اسلامی که کتاب مقدس قرآن کریم در کانون آن قرار دارد و مهمتر اینکه جریان دوگانهی فرهنگی هم در بسترهی اسلام ایران یا اسلام شیعی در دسترس ما قرار گرفته است. تا زمانی که نقد ادبی بومی ما از این طرح نظری و الگوی علمی فرای پیروی نکند به شبکهی عظیم ارتباط عناصر روایی در سنت ادبی هزار سالهی خود دست نمییابد و نه تنها در شناخت و معرفی این سنت ادبی همچنان گرفتار دور باطل خواهد بود، بلکه مهمتر از آن نسلهایی از استعدادهای خلاقهی هنری را نیز در ناآگاهی فرهنگی خود رها خواهد کرد.
کامران فانی
برای شناختن ترجمهی این اثر اصلاً نیاز نبود که حتی یک صفحه از این کتاب را خواند. اگر به روی جلد کتاب دقت میکردیم عنوان این کتاب به «صحیفههای زمینی» ترجمه شده است که عنوان انگلیسی آن secular scriptures بوده و چه زیبا این عنوان ترجمه شده است، ترجمهای که برای این عنوان مشکل، نشاندهندهی ذوق و دقت مترجم است. در صفحه عنوان این اثر مهم آمده: کتاب دربارهی «هوسنامه» که هوسنامه را در مقابل رمانس به کار بردند. یافتن این معادل بسیار زیبا از ادبیات کهن فارسی در برابر یک نوع ژانر ادبی غربی که همیشه در ایران با عنوان رمانس شناخته شده بود بیانگر ذوق نویسنده است، ایشان این عنوان را از این شعر نظامی گرفتهاند:
ولیکن در جهان امروز کس نیست که او را در هوسنامه هوس نیست
که در واقع ما در گذشته رمانس را منظومهی عاشقانه میگفتیم که تعریف اصلی رمانس نیز همین است. این مجموعه زبان بسیار روشن، زودیاب و شفافی دارد که البته زبان فرای نیز بسیار شفاف است و مشکل منتقدان است که با زبان مغلق صحبت میکنند که به سختی میتوان از آن رمز گشایی کرد. بنابراین زبان شیوا و رسای فرای در ترجمهی دکتر رهنما به خوبی منعکس است.
لازم است نام برخی نویسندگان و یا اسامی خاصی که در کتاب آمده است ضبط لاتین آنها نیز ذکر شود البته نه نویسندگان مشهوری که مخاطبان این اثر با آنها آشنا هستند، وقتی نام کتابهای این افراد میآید لازم است که عنوان اصلی آثارشان ذکر شود چرا که ممکن است خوانندهای علاقهمند به خواندن این اثار باشد و از آنجا که این آثار طبعاً به فارسی ترجمه نشدهاند و یا با عنوان دیگری ترجمه شدهاند بنابراین از روی این ترجمهها کار برای مخاطبان دشوار خواهد شد.
بحثی که در کتاب صحیفههای زمینی بیان میشود بسیار فراتر از رمانس به معنای منظومههای عاشقانه است. فرای در این کتاب مطالب دیگری را بیان می کند و اصولاً نگاه او به نقد ادبی این است که دنبال یک الگوی فراگیر میگشت و میخواست که اجزای مختلف چیزی را به هم پیوند دهد و یک بینش و یا نگاه و نگرش جامعی نسبت به حوزهی کار خودش بیابد که از کلام مخیل است. کلام مخیل نیز معادل زیبایی است که دکتر رهنما برای fiction گذاشته است، فرای پس از آشنایی با بلیک دریافت که زیربنای تمام اینها اسطوره است. اگر چه فرای نقد اسطورهای ندارد اما زیر بنای فکری او نقد اسطورهای به معنایی است که خود او به کار میبرد نه اسطورهای که در ذهن ماست. او معتقد است اسطوره برخلاف تاریخ گذشته را به مثابهی گذشته عرضه نمیکند بلکه آن را در مقام زمان حال باز مینمایاند. البته زمان حال اسطوره، زمان حال غیر واقعی تجربهی روزمرهی معمول نیست که به گذشته مرده و آینده نزاده زنجیر شده است و خود هرگز به صورت کامل هستی نمیگیرد بلکه زمان حالی است که در آن همچنان که تی.اس الیوت میگوید گذشته و آینده به هم آمدهاند. در واقع کار اصلی اسطوره از نظر فرای همین است، زنده کردن گذشته برخلاف تاریخ که گذشته را به صورت گذشته میبیند، گذشته اسطوره را به زمان حال میآورد و با آوردن به زمان حال از این حالتی که تجربهی واقع گرایانه انسان با آن رو به رو است، او را نجات می دهد. واقعگرایی هیچ معنایی ندارد جز اینکه شما در یک زمان حال سترون، گذشته مردهای را به آینده زاده نشدهای می خواهید پیوند بزنید و همین است که زمان حال، زمانی است که وجود ندارد مگر اینکه آن حال همیشگی و اکنون همیشگی باشد که ظاهراً فقط در احوال و تجربیات عرفانی به دست میآید. اسطوره برخلاف این، زمان گذشته را به زمان حال تبدیل میکند.
اسطوره سخن از صحیفهی آسمانی و آسمان میگوید اما داستان از زمین میگوید، اما ساختار هر دو یکی است. در واقع اسطوره بخشی از داستان است که منشأ آسمانی دارد یا اینکه بشر فکر میکند که منشأ آسمانی دارد برعکس داستان که از نظر فرای جوهرهاش رمانس است، در واقع انسان زمینی را به خود واگذاشته بیان میکند. هر دورهای اسطورهی خودش را دارد و هر دورهای اسطورهی زمان گذشتهاش را به داستان زمان حال تبدیل میکند. مسیحیت همین کار را با اساطیر یونانی کرد و تمام اساطیر یونانی در عصر مسیحیت به داستان های عامیانه تبدیل شدند. دنیای مدرن همین بلا را بر سر اسطورههای مسیحیت آورد و داستانهای مسیحیای که در زندگی قدسیان مطرح بودند به داستان های عامیانه روزمره تبدیل شدند پس هر دورهای اسطورهی گذشته را به رمانس زمان حال خود تبدیل میکند، اما داستان و رمانس خودش را به اسطوره تبدیل میکند و این سیری است که جهان در چهرهی ادبی خویش لااقل پیموده است.
در نظریات فرای، چگونه برخی آثار جدی و کلاسیک تلقی شدند و برخی عامیانه؟ معیار تشخیص این امر از نظر فرای کاملاً غیرادبی و خارج از حوزهی ادبیات آثاری مهم و جدی تلقی شدند و بعضی را هم نه و این مسئله کارکرد اجتماعی داشته و به جوهره اصلی آن اثر ارتباطی ندارد. البته شاید این نظر غریب به نظر آید اما اگر رمز گشاییای که فرای در بسیاری از آثار کرده دنبال کنید در مییابید که بسیاری از آنها میتوانند کاملاً جدی باشند. فرای جدی بودن آثار را توطئه افلاطون می داند و معتقد است که افلاطون در مدینهی فاضلهاش تنها معتقد بود که هنر وقتی در خدمت حقیقتی که خودش به آن اعتقاد داشت، قرار بگیرد، جایز است وگرنه باید ممنوع شود. بنابراین ارزش ادبیات را در کارکرد اجتماعی خودش در آن حوزه میدانست. این امر باعث شد که ارزش اثر را خارج از حوزهی خود اثر در نظر بگیریم. فرای معتقد است این مشکل امروزه در ادبیات جدی هم دیده میشود. ناقدان امروزی که همان افلاطون قدیمی هستند چنان دیوار بلندی در برابر برخی از آثار مهم کشیدهاند که ذهن غیر فرهیخته و از پیش نیاموخته یا مردم عادی نمیتوانند وارد آن حوزه شوند، اما فراموش نکنیم که بربرها پشت دیوار بلند هستند و هجوم این بربرها عاقبت دیوار را میشکنند و پیش از فروریختن دژ عظیم کلاسیک باید به این مسائل فکر کرد.
دربارهی رمانس (هوسنامه) و دیدگاه فرای دربارهی این ژانر هم باید گفت رمانس در واقع آثاری است که به زبان رومانی نوشته شدهاند یعنی زبانهایی که از زبان لاتین مشتق شدهاند که بیشتر هم فرانسوی، ایتالیایی و اسپانیولی است و چون در قرون وسطی اولین داستان به این زبانها در اینجاها فرستاده شده است به این مجموعه رمانس گفتهاند. موضوع آنها عشق است و منظومههای عاشقانهاند اگرچه داستان دلاوریها هم در آن هست اما همیشه یک رابطهیعشقی وجود دارد و جدالی که درانتها با پیروزی همراه است. رمان به خصوص رمانی که از قرن نوزدهم رایج شد و رمان واقعگرا، بازنمود واقعیت است و آنچه مطابق مقتضیات روز است. به عکس ویژگی اصلی رمانس کلیشهای بودن آن است و عناصری دارد که خواننده غالباً حدس میزند چه چیزی است. در رمانس همیشه در خصوص واقعه صحبت میشود بدون آنکه به چرایی آن بپردازد اما رمان برخلاف رمانس می خواهد به چرایی واقعیت بپردازد. در رمانس وارد مسئلهی علیت نمیشویم.
دکتر محمود فتوحی
در خصوص تطبیق دو قطب اسطورهای و افسانهای که در این کتاب آمده با ادبیات ما باید گفت: افسانهای بودن به معنای اینکه زمینی است عامل مهمی بوده که رمانس وارد ادبیات جدی ما نشود، به همین دلیل است که رمانسهای فارسی فقط تنها در صورت برگزیدن تدابیری میتوانند به ادبیات جدی راه یابند: نخست آنکه قالب نظم را برمیگزینند چرا که شعر همان دیوار بلندی است که نخبگان را از تودهی مردم جدا میکند. مانعی که وجود داشت این بود که ممنوعیت مسئله عشق در فرهنگ ما، باعث میشد که رمانس به خصوص رمانسهایی که هوسنامه بودند خیلی به جد نتوانند وارد فرهنگ رسمی ما شوند، پس برای اینکه بتوانند تجربه عشق را وارد ادبیات جدی و ادبیاتی که مهر معنویت بر پیشانی داشت، بکنند ناچار بودند که به استعاره روی آورند و با این ابزار از این مانع عبور کردند. ترفند دیگر نظیره سرایی بود چرا که با استفاده از این عناوین تکراری میتوانستند به اثر خود مشروعیت ببخشند. شاعران با این ترفندها توانستند بخشی از این تجربه ها را وارد ادبیات جدی ما کنند. یکی دیگر از راههای گریز که البته بر این نظر متقین نیستم استفاده از نامها و اماکن غیر ایرانی بود.