خوابگرد

یادداشت حسین سناپور‌ درباره‌ی «یک‌ بوس‌ کوچولو»ی بهمن فرمان‌آرا

کارگردانان‌ تجاری‌ و بنجل‌ساز به‌ کنار، حتا در میان‌کارگردانان‌ خوب‌ سینمای‌ ایران‌ هم‌، به‌ گمان‌ من‌، هیچ‌کس‌ به‌ اندازه‌ی‌ بهمن‌ فرمان‌آرا خود را درگیر مسائل‌ روز جامعه‌ی‌ ایران‌ و همین‌طور مسائل شخصیت‌های‌ فرهنگی‌ کشورمان‌ نکرده‌است‌. نه‌ این‌ که ‌فقط‌ شخصیت‌های‌ خود را از میان‌ این‌ چهره‌ها انتخاب کرده باشد، بلکه‌ مهم‌ترین‌ مسائل‌ امروزه‌ی‌ این‌ آدم‌ها هم‌ دست‌مایه‌ی‌ هر سه‌ فیلم‌ او بوده‌اند؛ مشکل‌ هویت‌، مخدوش‌ شدن‌ رابطه‌ با وطن‌ و افراد جامعه‌ و حتا خانواده‌، و همین‌طور اندیشیدن‌ به‌ مرگ‌. از این‌ جنبه‌ها کار مهرجویی‌ در «هامون»‌ و «درخت‌ گلابی»‌، و کیارستمی ‌در «طعم‌ گیلاس»‌ و بیضایی‌ در «سگ‌کشی»‌ بیش‌تر از بقیه‌ی کارگردان‌ها به‌ چشم‌ می‌آیند. اما اگر آن‌ها لااقل‌ در بعضی‌ فیلم‌های‌ دیگرشان‌ به‌ سراغ‌ مسائل‌ دیگر رفته‌اند، فرمان‌آرا هم‌چنان‌ مهم‌ترین‌ موضوعات‌ ناگفته ‌و به‌ قولی‌ ملتهب‌ جامعه‌ را موضوع‌ کار خود کرده‌ است‌. و پیداست‌ که‌ باتوجه‌ به‌ سانسورِ مدام‌ افزاینده‌ی‌ این یکی‌ دو ساله‌، این‌ جسارت‌ِ کمی‌ نیست‌. تلخی فیلم‌های‌ فرمان‌آرا هم‌ از این‌ جهت‌ ناگزیر است‌، و مرگ‌ و راحت‌شدن‌ شخصیت‌ها از مسائل‌ بغرنج‌ و انگار غیرقابل‌ حل‌شان‌ هم‌ چندان‌ از این‌ تلخی‌ نمی‌کاهد.

دو نویسنده‌ی‌ به‌ پیری‌ رسیده‌، بعد از سال‌ها دوباره ‌هم‌دیگر را می‌بینند. سعدی‌ (کیانیان‌) بعد از ۳۸ سال‌ به ‌کشورش‌ برگشته‌، در حالی‌ که‌ در این‌ سال‌ها انگار چیزی‌ ننوشته‌ و رابطه‌اش‌ با خانواده‌اش‌ در ایران‌ قطع‌ بوده‌ و پسرش‌ را هم‌ در اثر خودکشی‌ از دست‌ داده‌. شبلی‌ (مشایخی‌) سرطان‌ دارد و نزدیک‌ِ مرگ‌ است‌ و درحالی‌ که‌ داستانش‌ نیمه‌کاره‌ مانده‌، قصد خودکشی‌ دارد که‌ دوست‌ قدیمش‌ سعدی‌، چون‌ نمی‌تواند یا نمی‌خواهد به‌ خانه‌ی‌ دخترش‌ برود، به‌ خانه‌ی‌ او می‌آید. آمدن‌ سعدی‌ مانع‌ خودکشی‌ شبلی‌ می‌شود وپس‌ از آن‌ گفت‌وگوهای‌ میان‌ این‌ دو است‌ و همراهی‌شان‌ برای‌ بردن‌ سعدی‌ به‌ خانه‌ی‌ دخترش‌ وبعد هم‌ دیدن‌ میدان‌ نقش‌جهان‌ و پاسارگاد و زیبایی‌های‌ طبیعت‌ ایران‌ و سر آخر هم‌ رسیدن‌ به ‌همسر و دهکده‌یی‌ که‌ پسرش‌ در آن‌ مدفون‌ است‌. در این‌ سیر و سفر جغرافیایی‌ و درون‌ خانوادگی‌، فرمان‌آرا سعی‌ می‌کند تمام‌ مسائل‌ پیش‌گفته‌ را طرح‌ کند؛ ازفراموشی‌ هویت‌ و قطع‌ رابطه‌ میان‌ نسل‌ها گرفته‌ تا نوع ‌برخورد با مرگ‌ و سترون‌شدن‌ نویسنده‌یی‌ که‌ به‌ دلیل ‌زندگی‌ در خارج‌ ارتباط‌ خود را با جامعه‌ از دست‌داده‌، و همین‌طور انواع‌ برخورد با مرگ‌. البته میان دو نویسنده هم تفاوت‌های عمده‌یی از نظر ارتباط برقرارکردن با جامعه و خانواده و همینطور نوشتن گذاشته شده، که خود را آشکارا در تفاوت نحوه‌ی روبه‌رویی با مرگ نشان داده است.

فیلم‌ «یک‌ بوس‌ کوچولو» با وجود تعدد مایه‌ها چندان عجیب‌ نیست‌ که‌ نتوانسته‌ باشد بیش‌ از اشاره‌یی‌ به‌مسائل‌ خود بکند و فرصت‌ شکافتن‌ و عمیق‌شدن‌ در هر کدام‌ را داشته‌ باشد. با این‌ نوع‌ شخصیت‌ها و مسائل‌، طبعاً زد و خورد و هیجان‌ ماجرایی‌ هم‌ وجود ندارد. بیش‌ترین‌ کشش‌ آن‌ هم‌ به‌ طرح‌ واقع‌بینانه‌، و حتا می‌شود گفت‌ عریان‌ همین‌ مسائل‌ پیش‌گفته‌، برمی‌گردد. بار اصلی‌ پیش‌برد ماجراها و مسائل‌ شخصیت‌ها بر عهده‌ی‌ گفت‌وگوهایی‌ گذاشته‌ شده‌ که ‌در تک‌ برخوردهای‌ آن‌ها با هم‌ (سعدی‌ با دخترش‌، با نوه‌ی‌ شبلی‌، با سروان‌ پاسگاه‌، و بالاخره‌ با زنش‌) گفته‌می‌شود. یعنی‌ در واقع‌ به‌ جز برخی‌ تصاویرِ عمدتاً ذهنی‌ یا فراوقعی‌ که‌ جنبه‌هایی‌ از رویه‌ی‌ دیگر زند‌گی شخصیت‌ها (و عمدتاً مواجه‌شان‌ با مرگ‌) را بازنمایی ‌می‌کنند، این‌ گفت‌وگوها هستند که‌ قرار است‌ همه‌ چیز را درباره‌ی‌ شخصیت‌ها بگویند و بکاوند. اما متأسفانه‌ گفت‌وگوها به‌ جز طنز خوب‌، فقط‌ به‌ کار دادن‌ اطلاعات‌ ساده‌ و لازم‌ آمده‌اند و از نشان‌دادن‌ جنبه‌های‌ عمیق‌تر شخصیت‌ها و انگیزه‌هاشان‌ و همین‌طور پیچید‌گی‌ وقایعی‌ که‌ براشان‌ اتفاق افتاده‌، ناتوان ‌هستند. همین‌ هم‌ باعث‌ شده‌ که‌ دست‌کم‌ نگارنده‌ پس‌ از تماشای‌ فیلم‌ احساس‌ کند به‌ همه‌ی‌ آن‌ مسائل‌ مهم‌ و امروزی‌ و عریان‌ فقط‌ اشاره‌یی‌ شده است‌.

این‌ را هم‌ در آخر باید گفت‌ که‌ فرمان‌آرا هوشیارانه‌ از عوامل‌ کاملاً حرفه‌ای‌ در این‌ فیلمش‌ هم‌ استفاده ‌کرده‌است‌؛ از فیلم‌برداری‌ کلاری‌ و صداگذاری‌ دلپاک‌ و موسیقی‌ پژمان‌ گرفته‌ تا بازی‌ کیانیان‌ و معتمدآریا و هدیه‌ تهرانی‌. به‌ همین‌ جهت‌ هم‌ فیلم‌ یک‌ بوس‌کوچولو به‌ لحاظ‌ فنی‌ و به‌ نسبت‌ سینمای‌ ایران‌ کاملاً حرفه‌ای‌ از آب‌ درآمده‌ و واقعاً قابل‌ دیدن‌ و شنیدن‌ شده ‌است‌.
حسین سناپور / ۲۳ آذر ۸۴