خبر این است: لیلی فرهادپور سردبیر سایت خانهی هنرمندان ایران از کار برکنار شد. روزی که به خانهی هنرمندان رفته بودم برای مصاحبهای که خانم فرهادپور میخواست برای سایتشان انجام دهد، از او پرسیدم با توجه به تغییر و تحولات اخیر آیا «غریبپور» مشکلی نخواهد داشت؟ فرهادپور گفت که نه احتمالا، چون خانهی هنرمندان هیأت امنا دارد و رئیس را آنها انتخاب میکنند. در گوشش گفتم که به هر حال خانه از دولت بودجه میگیرد و هنوز در ایران این نگرش مقتدرانه حاکم است که دولت به هر جا که پول بدهد، به آسانی ولش نمیکند. بعد صحبت از سابقهی واقعا خوب غریبپور در مدیریت فرهنگی شد و امیدواری به هم دادن؛ کاری که این روزها بین ماها حساب رواج پیدا کرده در عین حال که به بیپایهبودن این امیدها روز به روز واقفتر میشویم.
القصه آن که سایت خانهی هنرمندان در مدت زمان سردبیری خانم فرهادپور، هم اوج دوباره و دوچندانی گرفت در تولید محتوا و بالارفتن آمار بازدیدکنندگان و هم توانست منبع خوبی شود برای تغذیهی سایتها و روزنامهها برای نشر گزارشها و مطالب بهدردبخوری که اختصاصی سایت خانهی هنرمندان بود. اما انگار پاداش این تلاش حرفهای و ارزشمند برای سردبیر سایت، برکناری او بود آن هم به شیوهای کاملا غیرمتمدنانه و ضدفرهنگی. روایت تلخ خانم فرهادپور را دربارهی این ماجرا بخوانید و ببینید آیا «غریبپور» برای حفظ خانهی هنرمندان چنین رفتاری را مرتکب شده یا برای حفظ خودش در رأس این خانه؟ گیرم که خواسته باشد خودش را حفظ کند تا خانه محفوظ بماند، اما آیا این ترکش کوچکی نیست که از دوردستی به نام وزارت ارشاد به تربیون خانه اصابت کرده؟ و دیر نخواهد بود که غریبپور برای حفظ خودش (برای مثلا حفظ خانه) ناچار شود از حضور هنرمندان پیشکسوت و مستقل هم در خانه جلوگیری کند و به فکر لیستی باشد که لابد جناب شمقدری ـ مشاور رئیس کابینه در امور فرهنگی و هنری ـ برای او ارسال خواهد کرد؟
خانم فرهادپور رنجنامهات را خواندم و یاد همان روز بعدازظهر در خانهی هنرمندان افتادم که وقتی چند تا نکتهی فنی کوچک در مورد سایت خانه گفتم برق از چشمهایت پرید. باهم رفتیم داخل دفتر سایت و چنان ذوقزده آن نکات را برای همکارانت توضیح میدادی که خیال کردم داری به فرزندانت این خبر خوش را میدهی که سقف خانه دیگر چکه نخواهد کرد. احساس آن روزت را وقتی میگذارم کنار روح تلخ این رنجنامهات، میل شدیدی پیدا میکنم به این که دست «غریبپور» را بگیرم، بکشانمش کنار تو، با دست دیگرم جلوی دهانش را بگیرم و به تو بگویم: من از طرف او عذرخواهی میکنم. مراقب قلبت باش، خانم سردبیر!