خوابگرد

نویسنده بودن فقط به نوشتن نیست
نظر «مهستی شاهرخی» در ادامه‌ی یادداشت قبلی من

آقای شکراللهی سلام
متن شما را خواندم و امیدوارم که این مطلب آغازی باشد برای بحثی گسترده درباره‌ی نشر و چاپ ایرانیان در داخل و خارج از کشور تا فضای آلوده و پر از سوء‌تفاهم و سوء‌نظری که بین ایرانیان داخل و خارج از کشور وجود دارد کمی باز شود و گفتگویی فرهنگی در جهت بهبود وضع نویسنده و روزنامه‌نگار ایرانی صورت گیرد.

در ابتدا بایست توضیح بدهم که پیش از این، در نامه‌ای سرگشاده دلایل مختلف خود را برای کناره‌گیری از مسابقات ادبی در ایران اعلام کرده بودم و اکنون نیز خود را برنده نمی‌دانم. ادبیات برنده و بازنده ندارد. هر کس که می‌نویسد برنده است و هر کس که قدرت نوشنتش زیر دست و پا له می‌شود بازنده است. با خود عهد کردم که جایزه‌ی ویژه‌ی نویسندگان و منتقدان مطبوعات را به شرطی قبول کنم که بتوانم به این وسیله صدای نویسنده‌ی مهاجر را به گوش خوانندگان پراکنده‌اش برسانم و کمی در جهت رسیدن به حقوق معنوی و مادی نویسنده (نه من بلکه هر نویسنده‌ی ایرانی دیگری) تلاش کنم.

با خودمان تعارف نکنیم ما ملت عقب‌افتاده‌ای هستیم. هنوز که هنوز است یعنی در قرن بیست و یکم ادبیات معاصرمان رسمیت ندارد و هنوز درسی به اسم ادبیات معاصر در دانشگاه‌ها و دبیرستان‌ها نداریم. ادبیات ایران غیررسمی است و بی‌پناه و طبعاً نویسنده‌اش نیز بی‌پناه و بی‌پشتوانه. حقوق مؤلف به راحتی توسط ایرانیان نادیده گرفته می‌شود. خیلی راحت ناشری که کتاب شما را بدون اجازه‌تان و بی‌خبر از شما چاپ کرده است سرانجام پس از یک سال، با فرستادن ایمیلی و اظهار بی‌اطلاعی از نداشتن آدرس‌تان، بدون این که به موارد خطاهای غیرقانونی کار خود و شیوه‌ی پر از جعل و تقلب خود اشاره‌ای کند خواستار مذاکره‌ی شفاهی می‌گردد!!!!! این وقاحت محض است!!!! این قلدری محض است!!!! شیوه‌ی این افراد فرهنگی نیست و حضور گسترده‌ی این افراد در صحنه‌های چاپ و نشر نیز بیش از هر چیز یک ترمز فرهنگی است. باز صد رحمت به تاجر فرش! تلاش در جهت قانونی کردن حقوق معنوی و مادی مولف یکی از وظایف ما نویسندگان ایرانی است.

نکته‌ی دیگر برخورد تند من خطاب به آقای غلامی بود که خود را موظف می‌دانم در این‌باره هم توضیحی بنویسم. من اصلاً آقای غلامی را مانند بسیاری از شما شخصاً نمی‌شناسم. به دلیل دوری راه و همچنین زندگی‌های‌مان از سابقه و کارهای ایشان بی‌اطلاع‌ام. البته می‌دانم که ایشان هم مانند من نویسنده است ولی اطلاعاتم راجع به ایشان بسیار کم است. قضاوت تند من حاصل برخورد و آشنایی‌هایی با روزنامه‌نگارانی از ایران در این سال‌های اخیر است که مرا بسیار بدبین کرده است. در سال‌های اخیر چند مورد برخورد داشتم. هستند و بودند کسانی که می‌آیند در خارج از کشور و مهمان ما می‌شوند و همه‌ی کارهای ما را زیر نظر می‌گیرند و اصرار دارند که از ما نمایندگی بگیرند بعد برمی‌گردند به ایران و حرف‌های ما را در جهت اهداف خود واژگون می‌کنند و ما را مانند کالایی در بازار به حراج می‌گذارند و خلاصه من شخصاً بی‌پرنسیپی و دورویی زیاد دیده‌ام.

نادیده گرفتن حقوق معنوی و قانونی‌ام و بی‌اعتنایی به سرقت کتابم و چاپ غیرقانونی‌اش در ایران کلافه ام کرد و آن یادداشت را خطاب به آقای غلامی نوشتم. البته من آن یادداشت را خطاب به هر کس دیگری که این مسئله را نادیده می‌گرفت می‌نوشتم. قصدم توجیه رفتارم نیست بلکه می‌خواهم آن را تشریح کنم. الان که فکرش را می‌کنم می‌بینم لحنم تند بوده است. ولی شما هم کمی خود را جای من بگذارید، من کتابم مثل بچه‌ام است و آن را دزدیده‌اند و بقیه‌ی نویسندگان هم انگار نه انگار.  راستش من نه حسابگرم و نه مردمدار. زندگی سختی داشته‌ام. الان هم در شرایط خوبی نیستم. کلافه‌ام. عصبانی می‌شوم تندخو می‌شوم و اگر احساس کنم که اشتباه کرده‌ام و تندروی کرده‌ام شجاعت این را هم دارم که بگویم آقای غلامی من تند رفتم و تند گفتم و قصدم این نبود و از سر خشم بود و امیدوارم جای دلخوری نماند و همین را هم بنویسم و بگذارم توی سایتم در کنار آن نامه‌ی تند و هیچ یک را هم حذف نکنم چون من این‌ام.

هستند کسانی هم که از ناشر به خاطر معرفی ادبیات مهاجرت به خوانندگان داخل کشور تجلیل می‌کنند و تصورشان از ادبیات مهاجرت مانند طفلی یتیم است که از سر بزرگواری آن را به زیر بالین گرفته‌اند و می‌خواهند این طفل یتیم گمنام را به ایرانیان معرفی کنند که این تصور هم بسیار غلط و نابه‌جا و بسیار توهین‌آمیز است. ما نویسندگان مهاجر واقعیتی از جنس مهاجرت هستیم که خواه ناخواه وجود داریم و عده‌مان هم کم نیست. امیدوارم با مطرح کردن این موضوعات سر بحث و گفتگو را گشوده باشم تا شاید با صحبت کردن و مطرح کردن ابعاد و جنبه‌های گوناگون مسئله همگی با هم در صدد چاره‌ای باشیم.
توضیح: تیتر یادداشت و لینک‌گذاری‌ها  از من است ـ خوابگرد