چهقدر جدیبودن و خشکمزاجی؟ گاهی وقتها لبخند هم ضروریست! هیچ سوژهی جاری و زندهای برای خندیدن پیدا نمیکنم. دستبهدامن تاریخ معاصر میشوم. از طنزپردازان معاصر گمان نمیکنم مردمیتر و استوارتر از شادروان ابوالقاسم حالت بشود سراغ گرفت که پس از سرودن شعر نخستین سرود رسمی جمهوری اسلامی، در چند سال آخر زندگی خود پس از انقلاب نیز همچنان تا پای مرگ طنازی کرد. خواندم که در شهریور ۱۳۲۰، وقتی ایران به اشغال متفین درآمد و رضاخان مجبور به کنارهگیری شد؛ شرایط دیکتاتوری اندکی دگرگون شد. یکی از این دگرگونیها این بود که اعلام شد نشریات دیگر ناچار نیستند اخبارشان را قبل از چاپ به «ادارهی راهنمای نامهنگاری» یا همان ادارهی سانسور بدهند. همهجا صحبتِ آزادی بود. ابوالقاسم حالت که اوضاع را بهواقع چنین نمیدید؛ چنین سرود:
نطق آزاد و بیان آزاد است / روح آزاد و روان آزاد است
همهجا زمزمهی آزادیست / پیر آزاد و جوان آزاد است
گلّه نباشد آزاد، ور نه / گرگ آزاد و شبان آزاد است
[…]
اگر از وضع جهان نالانای / ناله آزاد و فغان آزاد است
بر سر خود بزن و نعره بکش / دست آزاد و دهان آزاد است
پینوشت:
کاملا واضح و مبرهن است همزمانی انتشار این یادداشت با ایـن خبـر کاملا تصادفیست. و کاملا واضحتر و مبرهنتر هم هست که من هیچ بخشی از شعر دویست قرن پیش ابوالقاسم حالت را از روی ترس سانسور نکردهام. و کاملا واضحترین و مبرهنترین است که عجب خرتوخریست!