:: هرگز پا به دنیا نگذارید؛ ولی اگر گذاشتید، بعد از کمی گریه آرام بگیرید و سینهی پرشیر مادرتان را بچسبید.
:: تلاش کنید کودک باقی بمانید و بزرگ نشوید؛ ولی اگر بزرگ شدید، به آدم بزرگها نگاه کنید و بازی کردن را از آنها یاد بگیرید.
:: به هیچوجه به مدرسه نروید؛ ولی اگر رفتید، خوب درس بخوانید و تنبلبازی درنیاورید.
:: هیچوقت به خانوادهی خود پایبند نباشید؛ ولی اگر پایبند شدید، فرزند ـ برادر ـ خواهر نمونهای باشید.
:: اگر جنگی پیش آمد؛ فکر جنگیدن را از سر بیرون کنید؛ ولی اگر جنگیدید، خود را همیشه یک قهرمان بدانید و سرتان را بالا بگیرید.
:: هرگز به سراغ مطالعه نروید؛ ولی اگر رفتید، یک کتابخوان حرفهای شوید و تفننی برخورد نکنید.
:: با هیچ دختر ـ پسری دوست نشوید؛ ولی اگر شدید، دهنش را سرویس نکنید و گند نزنید.
:: عضو هیچ انجمن و گروه اجتماعی و سیاسی نشوید؛ ولی اگر شدید، با آرمانهای انجمن ـ گروه خود وفادار باشید.
:: به هیچوجه به سراغ هنر ـ چه برای تحصیل و چه جز آن ـ نروید؛ ولی اگر رفتید، چُسان فِسانش را رها کنید و بر مبلغ خویش بیفزایید.
:: برای خودکشی تلاش کنید؛ ولی اگر موفق نشدید، دیگر بههیچوجه به آن فکر نکنید و آن را حماقت و دون شأن خود تلقی کنید.
:: در هیچ اقدام سیاسی شرکت نکنید؛ ولی اگر کردید و دستگیر شدید، زیر هیچ شرایطی پشیمان نشوید.
:: هیچ شغلی برای خود دستوپا نکنید؛ ولی اگر شاغل شدید، در شغل خود پایدار و آزاده بمانید و از آن لذت ببرید.
:: در ایران زندگی نکنید؛ ولی اگر ماندید، سرتان را بالا بگیرید و از کیان آن به هر شکل ممکن دفاع کنید.
:: مطلقا ازدواج نکنید؛ ولی اگر ازدواج کردید، همسر خود را از جان و دل دوست بدارید و همسری ایدهآل باشید.
:: مواظب باشید وبلاگنویس نشوید؛ ولی اگر شدید، به دام روزمرگی نیفتید و از ابتذال در اندیشهورزی و اندیشهنگاری بپرهیزید.
:: به مادر خود دلبستگی نداشته باشید؛ ولی اگر داشتید و از دنیا رفت، تا میتوانید گریه و بیتابی کنید و تا میتوانید خاطرهاش را حفظ کنید.
:: خیال بچهدار شدن را از سر بیرون کنید؛ ولی اگر بچهدار شدید، خوب نگاهش کنید، آرام اشک بریزید، لبخند بزنید، اسم خوبی مثل «پارسا» برایش انتخاب کنید، در آغوشش بگیرید، عاشقانه دوستش بدارید، مراقب مادرش باشید و به ادامهی زندگی بهخاطر او و مادرش فکر کنید.
:: [ادامهی این یادداشت را احتمالا چند سال دیگر باید بنویسم…]