خوابگرد

درد زمانه
یادداشتی بر رمان گرنیکا

در دورانی که هنوز شهرنشینی زندگی غالب بشر نشده بود، تنهایی و تنها زندگی کردن امری متمایز محسوب می‎شد. در واقع فقط مطرودان اجتماع دچار چنین سرنوشتی می‎شدند. تنهایی یا جبر کسانی بود؛ به سبب گناهی و یا اختیار کسانی بود برای فرار از گناه‎ (زاهدان). خلاصه هرچه که بود، تنهایی وضعیتی خارج از عادت زمانه بود. زیرا که خانواده‎ که خود نیز بسیار گسترده بود، در قالب قبیله معنا پیدا می‎کرد که این خود وضعیتی بسیار شلوغ‎تر فراهم می‎آورد. انسان‎ها البته از خیلی چیزها محروم بودند ولی تنهایی را تجربه نمی‎کردند. زیرا نه قبیله به کسی اجازه می‎داد تنها عمل کند و نه اساسا آن شیوه از زندگی را می‎شد به تنهایی ادامه داد. تنها با شروع دنیای مدرن و در زمانه‎ای که شهر‎های بزرگ شکل گرفتند، انسان‎ها ناگهان دیدند  در میان جمع تنها هستند. درست مانند «سیما آزرم» شخصیت اصلی رمان گرنیکا نوشته‎ی خانم فرشته توانگر. سیما آزرم که دانشجوی زبان انگلیسی‎ست در شیراز به تنهایی زندگی می‎کند. تنها چیزی که او را گاه از این تنهایی دور می‎کند، نامه‎هایی‎ست که هر چند وقت یک‎بار به «طهماسب پایدار»، نویسنده‎ی کمابیش معروف می‎نویسد. [ادامـه]

راوی چیزی به ما نمی‎گوید اما فضای داستان کاملا ما را به سمتی راهنمایی می‎کند که درک می‎کنیم سیما از وضعیتش راضی نیست. البته مسلم است که تنهایی مطلوب هیچ کس نیست. اما این مسئله دلیل این نیست که سیما بالاخره راضی می‎شود به حرف دوستش «طلعت» کند و «نوژان» را به عنوان مستاجر به خانه بیاورد. مسایل مالی (و اندک کرایه‎خانه‎ای که نوژان، دانشجوی متخصص بیهوشی می‎دهد) علت اصلی راضی شدن سیماست.

ورود نوژان و گاه «سیروس» نامزدش به خانه‎ی سیما، در واقع زلزله‎ی کوچکی‎ست برای او که همواه تنهایی را برای خود پسندیده است. انگار هر چه شهر و انبوهی آدمیان در کنار هم گسترده می‎شود، انسان تمایل بیشری برای پنهان شدن دارد و البته که تنها نبودن هزینه زیادی در بردارد.
شاید به همین دلیل است که وقتی رابطه‎ی سیما و طهماسب پایدار در پنهانی‎ترین وجه خود یعنی نامه است، تحمل پذیرترین نوع رابطه می‎شود. وقتی صدا می‎آید (تلفن) دروغ‎ها و پرده پوشی‎های مدام، چراغ‎های رابطه را تیره‎تر می‎کند و تاریکی مطلق زمانی اتفاق می‎افتد که رابطه به دیدار می‎انجامد و دو طرف هیچ امر پنهانی (حدقل در سطح رابطه‎ی آن دو) برای یکدیگر ندارند.

وقتی شما تنهایی را برمی‎گزینید، سود اصلی‎ای که می‎برید آن است که وارد منازعه با دیگران (که ویژگی هر رابطه‎ای در هر سطح است) نمی‎شوید. اما بزرگ‎ترین ضرر انتخاب‎گران تنهایی این است که وقتی منازعه به آنان تحمیل می‎شود، چون قواعد این بازی را یاد نگرفته‎اند در بیش‎تر موارد، از پیش بازنده‎اند. سیما آزرم گویی از همین بازندگان است. طلعت سه روزه دو دخترش رابرای او می‎گذارد تا  برود تهران دنبال شوهر معتادش. اما می‎رود و یک ماه تمام پیدایش نمی‎شود. حضور نوژان و سیروس در خانه‎ی سیما آدم را یاد حضور میهمانان فیلم‎های «ویریدیانا» و «بانو» می‎اندازد. حضوری کمابیش گستاخ.

خانم فرشته توانگر در ۱۲۷ صفحه با زبانی راحت و لغزنده ماجراهای یک شهروند تنهای جامعه‎ی امروز ایران را برای خوانندگانش تعریف می‎کند. تا آن‎جایی که به فضاسازی و شخصیت‎پردازی مربوط است، نویسنده با نگاهی ریزبین و وارد نشدن به حوزه‎هایی که تجربه‎ی زیستن آن را ندارد، موفق بیرون آمده است. خواننده، سیما آزرم را بدون زحمت زیادی می‎شناسد و درک می‎کند. البته ممکن است به او حق ندهد که بعید است. زیرا بن‎مایه‎ی شخصیت‎پردازی در این داستان مطابق با بن‎مایه‎ی فرهنگ ایرانی یعنی برحق بودن مظلوم است. سیما آزرم برحق است زیرا در همه‎ی ارتباط‎هایش با دیگران مظلوم واقع می‎شود. نویسنده حتا اگر به عمد چنین فکری را به داستانش وارد نکرده باشد اما از این حس پیروی کرده است.

اما آن چه این داستان را تا حدودی از یک اثر تاثیرگذار دور می‎کند، بی‎دقتی‎های گاه به گاه نویسنده به ساختار درام به مفهوم کلاسیک آن است. مهم‎ترین این قواعد پیوند مستحکم میان جزئیات است. تقریبا ما تا انتهای داستان نمی‎فهمیم مادر سیما کی به خانه‎ی او می‎آید. البته ظاهرا زمانی‎ست که نوژان هست. حتا یک بار می‎فهمیم مادر به خانه‎ی یکی از دوستانش رفته و نوژان در خانه است. اما هیچ گاه مادر و نوژان را با هم در خانه نمی‎بینیم. از آن مهم‎تر نمی‎بینیم که مادر در تمام این یک ماه با بچه‎های طلعت دیداری داشته باشد. انگار حضور توأمان این سه با هم از حد ظرفیت رمان بالاتر است.

ضمنا جداکردن فصول نامه‎ها از زندگی جاری، ساده‎ترین تمهید برای بازگفتن این دو فضای متفاوت است. این شیوه علاوه بر این باعث شده است آن تاثیری که نویسنده احتمالا می‎خواسته از تفاوت دو فضای تنهای نامه‎ها و شلوغ خانه نشان دهد، کاسته شود. زیرا که این دو فضا در کنار هم قرار نمی‎گیرند تا تفاوت‎شان به درستی آشکار شود.

با این همه زبان نرم و درست نویسنده و حس غم فروخورده‎ای که در لایه‎ی پنهان گرنیکا تنیده شده، به راحتی خواننده را تا به انتها با خود می‎برد و این در زمانه‎ی ما کم ارزشی نیست. البته برای رسیدن به حس خاص و خاکستری این داستان، نباید گول لحن خونسرد راوی را خورد. باید این لایه‎ی اولیه را شکافت و درد را نه در گفته‎ها بلکه در تصاویر و فضاهایی که ارائه می‎شود، جست. بعید است خواننده نهایت دردی را که هنگام برگشت از تهران در فرودگاه بر جان سیما، می‎نشیند، تا مدت‎ها فراموش کند.