خوابگرد

بحران مدیریت در صدا و سیما

مجلس هفتم از بودجه‌ی فرهنگی ایران کم کرد تا بر بودجه‌ی تلویزیون اضافه کند. اگر «کردان» معاون پارلمانی صدا و سیما خوشحال می‌شود و از بحران و تنگنای مالی سازمان در پنج سال گذشته یاد می‌کند، منظور او سال‌هایی‌ست که مهم‌ترین و اصلی‌ترین معاونت سازمان، یعنی معاونت اداری و مالی را خود او به عهده داشت. هرچند صدا و سیما از بیرون همیشه یک‌جور به‌نظر می‌رسد، ولی از درون چنین نیست. ضرغامی که به‌جای لاریجانی نشست، طیف گسترده‌ای از مدیران را جابه‌جا کرد. نمی‌خواهم در این‌جا گرایش‌های سیاسی او و تأثیر این گرایش‌ها بر اقدام‌های او را واشکافی کنم؛ مقصود من صرفا برخوردهای مالی‌ست. کردان برجسته‌ترین معاون سازمان بود که با صدارت ضرغامی بلافاصله خلع ید شد و به‌جای او فردی نشست که برخلاف کردان یک سیاست‌پیشه‌ نیست. به‌نظرم می‌رسد ضرغامی در کنار نگرشی که به مدیریت‌های زیردست خود دارد و ترجیح می‌دهد برخلاف گذشته، نقش رئیس‌دفترهای گوناگون را برای او بازی کنند؛ در تعیین جانشین کردان نیز کاملا عامدانه کسی را به معاونت گماشته که نه اهل فعالیت‌های سیاسی هم‌چون دوران معاون قبلی‌ست و نه اهل فعالیت‌های شبه‌فرهنگی معاونت پیشین که هزینه‌های بسیار گزافی را بر دوش بودجه‌ی سازمان گذاشت. [ادامـه]

من شخصا با نظر معاون پارلمانی صدا و سیما موافق‌ام که ‌سازمان در پنج سال گذشته با بحران روبه‌رو بوده است. اما این بحران را بیش و پیش از آن که به رفتار مجلس ششم در ثابت نگه داشتن بودجه‌ی سازمان مربوط بدانم، به رفتارهای مالی او و زیرمجموعه‌اش نسبت می‌دهم که ترکش‌های آن هنوز در بدن سازمان دیده می‌شود. بد نیست بدانید که بیش‌ترین حجم ساختمان‌سازی‌های غیراصولی در جام جم (که حالا دیگر شهری بزرگ شده برای‌خودش) در همین پنج سال گذشته انجام گرفت. اگر می‌گویم غیراصولی، به‌عنوان نمونه می‌گویم که بیش‌تر کارمندان جام جم از ساختمان معظم و جدید دانشکده‌ی صدا و سیما و ساختمان بزرگ و جدید‌التأسیس رادیو به عنوان دو شاهکار معماری(!) یاد می‌کنند. بگذارید مثال دیگری بزنم. ساختمان یکی از رستوران‌های داخل جام جم، تنها پس از گذشت حدود چهار سال از ساخت، چنان دچار مشکل شد که چندی پیش آن را برای بازسازی تعطیل کردند! هم‌چنین بد نیست بدانید که بالاترین آمار استخدام نیروهای معروف به ارزشی در همین چند سال گذشته به دست آمد؛ نیروهایی که شاگردان خوبی بوده‌اند در محضر آموزش «دوگانگی فرهنگی» و نیک می‌دانند که چگونه با محاسن نامرتب خویش و زبان دین‌زده‌ی خویش، بر استواری جای پای خویش بیفزایند. بد نیست بدانید که بیش‌ترین شمار تأسیس گروها، دفترها و زیرمجموعه‌های عجیب و غریب و غیرضروری، هم در عرصه‌ی اداری و هم در عرصه‌ی تولید، در همین چند سال اخیر رخ داد. بالاترین حجم مراسم و آیین‌های پرهزینه‌ی گوناگون فرهنگی و شبه‌فرهنگی غیرمرتبط با وظایف سازمان در این چند سال برگزار شد. این‌ها همه در حالی بود که هم ساختار مالی تولید برنامه در سازمان تحت فشار قرار گرفته بود و هم کارمندان سازمان در حداقلی‌ترین شرایط دستمزدی و خدمات رفاهی روزگار گذراندند. برداشت از صندوق رفاه کارمندان (که متعلق به خود ایشان است) و خرج اتینا کردن آن و متوقف کردن پرداخت وام به کارمندان، اتفاقی بود که برای اولین‌بار در همین چند سال رخ داد. از نتایج این سحر این که اکنون شمار زیادی دفاتر و گروه‌های «موازی‌کار» همراه با شمار انبوهی کارمند، در کنار انواع و اقسام پروژه‌های عمرانی و شبه‌فرهنگی، ساختاری آش و لاش و بحران‌زده را به‌وجود آورده که جز با تزریق بودجه از طرف مجلس، هیچ راه گریزی از آن نیست. بی‌دلیل نیست که مسئول مستقیم این وضعیت، اکنون در جایگاهی غیراجرایی، از تصمیم مجلس چنین خشنود می‌شود و لبخند می‌زند.

این وضعیت بحرانی به چنان درجه‌ای از شدت رسید و آش آن‌قدر شور شد که مدیریت جدید سازمان ناچار شد در نخستین اقدام، برگزاری هرگونه مراسم و آیین غیرمرتبط با سازمان و یا غیرضروری را تعطیل اعلام کند. اکنون خبر می‌رسد که ضرغامی در کنار گرایش‌های خاص سیاسی و فرهنگی خود (که موضوع این یادداشت نیست) در پی جمع‌ و جور کردن این فضای از هم گسیخته است. تمرکزبخشیدن به مدیریت‌ها و جایگزین کردن مدیران ناسیاسی‌کار، یکی از این اقدامات است. به‌نظر می‌رسد او به مدیرانی مشتاق‌تر است که از جایگاه خود و اقتدار ناشی از آن به‌عنوان یک جایگاه مستقل سیاسی استفاده نکنند و بیش‌تر کارگزار اموری باشند که دستور می‌گیرند. این رویکرد ممکن است کمی از ولنگاری مالی سازمان بکاهد؛ هرچند این خصلتِ کارگزار بودن بُعد فرهنگی ماجرا را هم پوشش می‌دهد و افسوس خلاقیت و استقلال در برنامه‌سازی را هم‌چنان بر دل ما می‌گذارد.

تجربه نشان داده که نمی‌توان از طیف محافظه‌کار و اصول‌گرا خواست که از لزوم روحیه‌ی «تعهد و تدین» در مدیران منصوب خود چشم‌پوشی کنند. اما در شهری که از تعهد و تدین بازاری دراز ساخته شده و در آن، همه هم کاسب‌اند و هم مشتری، کاش ضرغامی کمی چشم باز کند و اسب افسارگسیخته‌ی نظام تولید در سازمان را مهار بزند. کاملا روشن است که نمی‌شود از او خواست رویکردهای سیاسی و فرهنگی خود را تغییر دهد (این درخواست برابر است با درخواست تغییر خود او!) اما می‌شود از او خواست که تجربه‌ی تغییر معاون اداری و مالی سازمان را در عرصه‌ی مدیران تولید نیز تکرار کند و صرفا به تعهد و تدین آن‌ها نظر نداشته باشد. حقیقت این است که در بسیاری موارد، آدم‌های کوچکی بر مسندهای فرهنگی تولید در سازمان نشسته‌اند. هرچند اینان شاید بتوانند حرف‌گوش‌کن‌های خوبی باشند، اما کوچکی و عدم تخصص‌شان و تکیه‌ی صرف به فرزندان خاله‌های‌شان، باور کنید رقم‌های کلانی را از بودجه‌ی برآمده از جیب مردم هدر داده است. شاید با تغییر این وضعیت، این نظام درهم‌پیچیده‌ی  خاله‌بازی کمی سامان بیاید و از این رهگذر، دست‌ِکم بخشی از مبالغ کلانی که خرج خاله‌بازی‌های بسیار می‌شود، در جیب ملت باقی‌ بماند. فرهنگ و سیاست، پیش‌کش! به زعم من بحرانی که درون سازمان متوجه ساختار مالی‌ست و از منظر جامعه‌ی مخاطب متوجه همه‌ی عرصه‌ها، بحران مالی‌ نیست؛ «بحران مدیریت» در صدا و سیماست.