خوابگرد

هر آدمی باید موضع داشته باشد؛ گفت‌وگو با رضا امیرخانی

درباره این مصاحبه پیش از این توضیح داده‌ام. در این جا لازم است این را اضافه کنم که در آن پرونده قصد داشتم در حد امکان به تمام طیف‌های فکری و فرمی در میان داستان‌نویسان نسل چهارم بپردازم. از همین‌رو، «رضا امیر‌خانی» و دغدغه‌های او در داستان نویسی می‌تواند نشان‌‌گر وجوهی از داستان نویسی این نسل باشد؛ دغدغه‌هایی که او در میان همفکران هم‌نسل خود، آن را رهبری می‌کند. اگرچه ممکن است خودش و دیگران خیلی این عنوان را قبول نداشته باشند. [متن کامل]

اما متن مصاحبه:

::چه ویژگی‌هایی را برای نویسنده‌ای که می‌خواهد یا سعی می‌کند بر مسیر اهداف انقلاب حرکت کند برمی‌شمرید؟

امیرخانی: به گمان من این تعریف در دنیای سیاست‌زده امروز ما، خود دچار مشکل است. این‌که ما بگوییم نویسنده‌ای قرار است متعهد به اهداف انقلاب باشد به نظر می‌آید خیلی سریع  یک برداشت سیاسی از آن می‌شود. اما به هر صورت من احساس می‌کنم نسبت به آرمان‌های انقلاب هر آدمی باید موضع داشته باشد. یعنی باورم نمی‌شود آدمی بلاموضع نسبت به آرمان‌ انقلاب وجود داشته باشد. آن هم در این مملکت که همه چیز ما مرتبط با سیاست است. بنابراین آدم‌ها باید موضع داشته باشند. کسی نمی‌تواند بی‌تفاوت باشد. آن کسی که بی‌تفاوت است در حقیقت دارد نوعی موضع می‌گیرد. این که حالا نویسنده‌ای تصمیم بگیرد با آرمان‌های انقلاب منطبق باشد، یک نوع نگاه است و این که تصمیم بگیرد مدافع تمام سیاست‌های نظام باشد، بحث دیگری است. من احساسم این است؛ می‌توانند وجود داشته  باشند کسانی که با آرمان‌های انقلاب هم‌سو و همراه هستند، زیرا که این آرمان‌ها را عمیقا انسانی می‌دانند.

:: به هر حال شکی نیست که انقلاب یکی از پایه‌هایش فرهنگ بود. حتا اگر نگاه تاثیرشناسانه هم داشته باشیم، می‌بینیم که یکی از بیش‌ترین تاثیرها را انقلاب بر فرهنگ گذاشت. این ویژگی‌ها چیست که اگر نویسنده‌ای بخواهد بر مسیر آن گام بردارد، آن را بازشناسی کند؟

امیرخانی: انقلاب کم‌ترین تاثیری که بر ادبیات گذاشت باز کردن فضا بود. یعنی شما نگاه کنید، قبل از انقلاب دو نوع ادبیات موفق داریم. البته به صورت نسبی. یکی ادبیات چپ کارگری که عملا ترجمه‌ای‌‌ست. آثار تالیفی ما هم ترجمه دست دومی است از بلوک شرق. نوع دیگر ادبیات تخدیری است که به نوعی از ادبیات مدرن فرانسه تاثیر گرفته است. والبته کمی هم ادبیات رسمی که هیچ‌وقت موفق نبوده که بشود روی آن بحث کرد. یعنی لین‌که ما نویسنده موفق مدافع سلطنت نداشته‌ایم. در هر صورت آن نظام تباینش با مسایل انسانی آن‌قدر بارز بود که گمان نمی‌کنم نویسنده‌ای این قدر گول خورده باشد. کمترین تا ثیر انقلاب این بود که جبهه‌های مختلفی را باز کرد. یعنی شاید ادبیات چپ ما را به یک معنا حذف کرد اما به یک معنا آن را جهت داد. از سوی دیگر یک ادبیات آرمان‌گرای متعهد به انقلاب اسلامی ابجاد کرد که قبلا اصلا زمینه ظهور و بروزش وجود نداشت. از آن طرف قضیه، ادبیات مدافع تمدن غالب جهان را که تمدن غرب باشد به یک معنی، در ایران راه‌اندازی کرد. این که ما بتوانیم جبهه‌های مختلف فرهنگی را گشوده باشیم من فکر می‌کنم یکی از تاثیرات کوچک انقلاب بود.ْ انقلاب‌های مهم در دنیا معمولا موجب نگاه‌های سطحی و یک جانبه می‌شوند و نگاه‌های مختلف را حذف می‌کنند. اما انقلاب در زمینه ادبیات قطعا باعث گسترش جبهه‌های مختلف شد.

:: می‌خواهم یک تقسیم‌بندی درباره‌ی نویسندگانی که می‌خواهند به اهداف فرهنگی انقلاب متعهد باشند بکنم که البته اگر محل اشکال است می‌توانیم درباره آن صحبت بکنیم. ما یک نسلی  از نویسنده‌ها داشتیم که سن‌شان اجازه می‌داد به طور مستقیم درگیر انقلاب باشند یا اگر در انقلاب نبودند جنگ عرصه‌ای بود که در آن درگیر شوند. من‌اسم این گروه رامی‌گذارم نسل اول انقلاب. بعد از این گروه، نسل دیگری به وجود آمد که به خاطر جبر زمان در انقلاب و جنگ نبودند و اگر بودند، نمی‌توانستند درگیری مستقیمی با آن داشته  باشند. برای این گروه چه ویژگی‌هایی را برمی‌شمارید؟

امیرخانی: واقعا اگر من بخواهم درباره‌ی یک کدام از این دو گروه بحث کنم باید راجع به نسل دوم صحبت کنم. برای این‌که خودم از افراد آن هستم . یعنی افرادی که سیل انقلاب و آن زلزله انقلاب که طبقه‌های اجتماعی را به هم می‌ریزد روی آن‌ها تاثیر مستقیم نگذاشته . من می‌توانم بگویم که ویژگی نسل اول ما این بود که به طور طبیعی در آن فضای ملتهب مجبور بودند کارهای شورمندانه‌ای داشته‌ باشند که این شورمندی گاهی وقت‌ها به شعار نزدیک می‌شد. نتیجه این‌که نباید انتظار داشته باشیم که کار بزرگی در نسل اول ما صورت گرفته باشد. این یک نتیجه خیلی منطقی‌ست. اما از آن طرف، نسل دوم بایستی بیایید و انقلاب را انتخاب کند. دیگر گرفتار آن زلزله نیست. او می‌تواند میان انقلاب اسلامی و به فرض نئو لیبرالیسم غربی یکی را انتخاب کند. یک انتخاب عقلاتی. بنابراین طبیعی است که نسل دوم متفاوت باشد. ضمن این‌که نسل دوم در  آماج انتقاداتی‌ است که به طور طبیعی بعد از بیست و پنج سال که از انقلاب گذشته به وجود آمده و او باید بتواند در برابر این انتقادات دفاع عقلانی بکند. فکر می‌کنم نسل دوم باید عقلانی‌تر باشد. در میان نسل دوم درست است که به طور طبیعی تعداد آثار و نویسنده‌ها افت می کند ولی دیگر آن شورمندی وجود ندارد . ادبیات با شورمندی نسبت وثیق دارد. از سوی دیگر شاید بشود در ابتدای انقلاب تصور کرد یک نویسنده انقلابی  به امتیازاتی برسد. می توان تصور کرد که ممکن است به او برسند. این گروه حداقل می‌توانند خوشبین باشند که از انقلاب بهره‌ای ببرند. اما وقتی دوره نقد انفلاب می‌شود آن وقت مدافع انقلاب بودن طبیعتا نه تنها سود مادی ندارد بلکه حتما زیان‌هایی را به همراه دارد . بنابراین نویسنده‌ی نسل دوم اتفاقا انتخاب سخت‌تری می‌کند.

:: به نظر شما آثار موفق این نسل چه ویژگی‌هایی دارد. یا در آینده باید چه ویژگی‌هایی داشته باشد تا در مسیر اهداف فرهنگی انقلاب گام بردارد؟

امیرخانی: این که بگوییم موفقیت‌شان به چه دلیل بوده ، نباید یک جانبه تنها به این نگاه کرد که متعلق به نسل دوم است. ادبیات امروز تفاوت ماهوی با ادبیات اول انقلاب دارد. اول تعداد عناوین است که در این روزگار آفت نشر ماست. در سال‌های پنجاه و شش و هفت، تعداد عناوین چاپ شده زیر دویست عنوان بوده‌ است. امروز ما بیش از ۳۰ هزار عنوان چاپ داریم. طبیعی‌ست که فرصت نمود برای آثار برتر اصلا وجود ندارد . موفقیت هم چیزی‌ست که با این نمود و نمادها نسبتی دارد. این موفقیت را اصلا نمی‌توانیم اندازه بگیریم، به دلیل ساختار ضعیف نشر ما.

:: به هر حال نویسندگان این نسل چه ویژگی‌هایی باید داشته باشند که به لحاظ ادبی بتوانند خودشان را نشان بدهند و رقابت کنند؟

امیرخانی: تعریف من از ادبیات همیشه این بوده:«بیان حقایق مکتوم». آنها باید بگردند دنبال حقایقی که رسانه‌ها نمی‌گویند. حقایقی که همه به یک نوع با آن ارتباط دارند ولی نمی‌شناسند. نویسنده باید این پرده را کنار بزند. فکر می‌کنم این بزرگترین وظیفه هر نویسنده با هر نگرشی باید باشد. هیچ فرقی نمی‌کند. گذشته از این ، من در این تقسیم بندی‌ای که داشتم شاید بیشتر به مدافعان انقلاب نگاه می‌کردم. یعنی کسانی که به آرمان‌های انقلاب متعهدند. اما این جا می‌خواهم بگویم آن‌هایی که کارشان نقد یا مخالفت با انقلاب است هم باید همین نگاه  را داشته باشند. بین این دو گروه من اصلا کسی را قبول ندارم. به نظر من در ایران کسی نمی‌تواند بگوید نسبت به این دو نظر بلاموضع هستم. یا باید این طرفی باشیم یا آن طرفی. وقتی که صف مصاف است که نمی‌توانیم بگوییم کسی بلاموضع است. حتا وقتی موضع نمی‌گیرند این خودش عین موضع‌گیری است. این یک نکته. نکته دوم این‌که من فکر می‌کنم یک سری آفات همان‌طور که درباره تعداد عناوین گفتم ، گرفتاری کلیت ادبیات ماست. من فکر می‌کنم نویسنده‌ای که امروز گرفتار مرید و مراد بازی و شاگرد و استادبازی نباشد، به‌طور طبیعی موفق می‌شود. یعنی خیلی لازم نیست نگاه ویژه‌ای هم داشته باشد.

:: حالا برویم سر مصادیق، البته منظورم همین نسل است. از آثار چاپ شده چه آثاری را موفق می‌دانید؟

امیرخانی: من البته برخلاف نظر شما می‌خواهم بدون در نظر گرفتن تقسیم بندی تقویمی جواب این سوال را بدهم. اولا من فکر می‌کنم در سال‌های گذشته خیلی آثار موفقی نداشته‌ایم. یکی از آثار موفق، رمان«روی ماه خداوند را ببوس» مصطفی مستور است. من کارها را این طوری می‌فهمم که اگر انقلاب امام خمینی صورت نمی‌گرفت کدام از یک این کارها زمینه ظهور و بروز پیدا می‌کرد. به گمان من یکی از آثار موفق در این مورد رمان مصطفی مستور است. در تعویض نگاه سودمندانه و غیر عقلانی مانند جنگ، رمان«پل معلق» محمد رضا بایرامی یکی از کارهای موفق است. یک نگاه تلخ اما عقلانی نسبت به جنگ. این رمان یک کار ماندنی‌ست. علی‌رغم سنگینی و سختی‌ای که در کار است ولی متفاوت است با کارهای نسل‌های پیشین. دارد از جنگ دفاع می‌کند اما با نگاه عقلانی که دیگر شورمندی دوره قبل را ندارد. و در انتها برای این‌که ثابت کنم که تقسیم‌بندی تقویمی را قبول ندارم و تاثیر انقلاب برایم مهم است، خیلی دوست دارم به کتاب «دو دنیا»ی گلی ترقی اشاره کنم. این کار اگر در زمان شاه نوشته می‌شد«یک دنیا» بود. اگر چه شاید این اثر با آرمان‌هاب انقلاب نسبتی نداشته باشد، ولی اثر محصول انقلاب اسلامی است. یعنی اگر انقلاب اسلامی نبود ما نمی‌توانستیم تفاوت ایران با فرانسه را ببینیم. این نگاه حاصل و زاییده‌ گذر ۲۵ سال از انقلاب است. این تاثیر روی کسانی که شاید متعهد به آرمان‌های انقلاب نباشند هم گذاشته می‌شود.