بیپرده و کوتاه:
من هم مثل هر آدم معمولی دیگری، به نسبت تواناییهای خودم و امکانات پیشرو، با چیز مزخرفی به اسم «زندگی» درگیرم. پس از قربانیدادنهای خاموش و بسیار در زندگی، اکنون نوبت «خوابگرد» ـ این بخش عمومیتر زندگیام ـ است که به مسلخش ببرم و کرکرهی درازش را پایین بکشم. چرای سادهی تلخی دارد: بیش از یک سال است که تلاشهای شبانهروزیام برای تأمین حداقلهای مورد نیاز ادارهی زندگی سادهی دونفره، روزبهروز به درهای بستهتری میخورد و چند ماهیست که زندگیام از روال عادی خارج شده و دیگر هیچ امکان مشخصی پیشرو نمیبینم برای فرار از این وضعیت بحرانی؛ انگار که منحنی زندگی روزمرهام به زیر نقطهی صفر سقوط کرده باشد. از طرف دیگر برخورد من با خوابگرد و اجزائش بسیار جدیست و تقریبا شکل دیجیتالی ـ به معنای همه یا هیچ ـ دارد. دیگر توان و تمرکزی برای تداوم گزینهی «همه» ندارم و ناگزیرم که گزینهی بسیار تلخ «هیچ» را انتخاب کنم. در این ایام، هیچ فشار و تهدید بیرونی خاصی بهخاطر ادارهی خوابگرد به من وارد نشده، و ماجرا فقط و فقط به فشار بیامان و بیرحم مسایل پیشپاافتادهی چرتی مربوط میشود که زیر نام «تأمین معاش» ردیف میشوند.
از چند روز دیگر، صفحهی اصلی خوابگرد رسما تعطیل خواهد شد و آدرس خوابگرد دات کام تنها به پنجرهی پشتی آن باز خواهد شد. اگر خواستید، محمدحسن شهسواری را همراهی کنید که یادداشتهای ادبی گاهبهگاهش را ادامه خواهد داد تا به قول خودش چراغ خوابگرد ـ در حد سوسویی هم که شده ـ خاموش نشود. هرچند میدانم که نهایتا تا یکی دو ماه دیگر «خوابگرد» از یاد خیلیها بیرون خواهد رفت، ولی برای دل خودم آرزو میکنم اگر روزی رسید که منحنی این زندگی گند و متعفّن ـ بهمعنای کار برای خور و خوابش ـ دستِکم به نقطهی صفر رسید و کمی ـ فقط کمی ـ به بالا میل کرد، بتوانم به بازگشت فکرکنم.
خب؛ سرانجام پس از سه روز متناوب و سه ساعت متوالی، توانستم سختترین یادداشت همهی زندگیام را بنویسم. حالا دیگر «خوابگردی» برای من، خود یک رؤیا و خواب خواهدبود؛ خواب خودم را میبینم که در خواب، خوابگردی میکنم. روزگار کثیفیست نازنین!
سیّدرضا شکراللهی
shokrollahi[AT]khabgard[DOT]com